ظرفیت نمایندگان خراسان رضوی در مجلس شورای اسلامی، موتور محرک توسعه استان انتقاد تند پاکستان از عملکرد افغانستان در حوزه تروریسم خراسان رضوی رکورددار برخورداری از طرح‌های عمرانی در کشور تائید جنایات اسرائیل توسط گزارشگر سازمان ملل بررسی و تصویب لایحه عفاف و حجاب در شورای نگهبان به کجا رسید؟ دور دوم انتخابات مجلس شورای اسلامی چه زمانی برگزار می‌شود؟ اسماعیل هنیه با محمدباقر قالیباف دیدار کرد رایزنی تلفنی استاندار خراسان رضوی و والی هرات برای تسهیل تردد کامیون‌ها در مرز مشترک قصد صهیونیست‌ها برای بستن مسجدالاقصی به مدت ۱۶ روز شهادت ۹ تن در حمله رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان الشرق: ایران و سودان به صورت متقابل سفیر تعیین کردند امیرعبداللهیان در راه عشق‌آباد (۸ فروردین ۱۴۰۳) اذعان صهیونیست‌ها به ناکامی درترور رهبران حماس و نجات اسرا حزب‌الله طی یک روز ۵ بار پایگاه‌های رژیم صهیونیستی را هدف قرار داد مزایده ملک ۶۵ هزار متر مربعی امیرمنصور آریا به دلیل معوقات مالیاتی رئیس‌جمهور در دیدار با اسماعیل هنیه: شکست‌های طوفان‌الاقصی برای رژیم صهیونیستی جبران‌پذیر نیست رئیس‌جمهور: تصادفات جاده‌ای نگران‌کننده و نقطه مقابل نشاط اجتماعی است سخنگوی دولت: ضوابط اجرایی حقوق و دستمزد جدید به تصویب دولت رسید | افزایش جریمه رانندگی تصویب شد (۸ فروردین ۱۴۰۳) حمله انتحاری به مهندسان چینی در پاکستان اسکان بیش از ۴۰ هزار زائر نوروزی در بوستان غدیر مشهد (۸ فروردین ۱۴۰۳) مراسم وداع با پیکر شهید حاج ابوالفضل لطیف زاده در مشهد (۸ فروردین۱۴۰۳) + ویدئو صندوق بین‌المللی پول ۸۸۰میلیون دلار وام به اوکراین داد | زلنسکی: خرجِ مبارزه با تهاجم روسیه می‌شود
سرخط خبرها

روایتی از حضور در مراسم جشن ترخیص کارکنان وظیفه ارتش

  • کد خبر: ۱۱۳۶۸۲
  • ۰۱ تير ۱۴۰۱ - ۱۰:۳۸
روایتی از حضور در مراسم جشن ترخیص کارکنان وظیفه ارتش
سرهنگ ستاد سیدرضا جعفرزاده می‌گوید: هر سه ماه یک بار جشنی برای ترخیص کارکنان وظیفه‌ای که بدون بی انضباطی و تخلف خدمت کرده اند با حضور خانواده‌های آنان برگزار می‌شود. این گزارش روایتی از یک جشن است.

تکتم جاوید | شهرآرانیوز؛ میان آن همه جوان، سن و سالش به وضوح از بقیه بیشتر است. به خصوص با آن صورت پخته و مو‌های کمی ریخته سرش. «دو ماه خدمت آموزشی ام که تمام شد برای مرخصی رفتم خانه و پشت سرم را هم نگاه نکردم. یعنی شدم سرباز فراری. یک پسر هشت ماهه داشتم، در یک خانه مستأجری و هزار قرض وقوله و مشکل. از سربازی رفتن پشیمان شده بودم. همسرم مانده بود بدون خرج و پشتوانه.

برگشتم و کار کردم. می‌توانستم همچنان فراری بمانم تا آن قدر سنم بالا برود که مشمول بخشش شوم، اما فکر کردم یک کار ناتمام بدون بهانه دارم. بعد از دوازده سال آمدم تا خدمتم را تمام کنم و امروز در ۳۴ سالگی ام بالاخره ترخیص شدم. پسر‌های ۱۰ و سیزده ساله ام را آورده ام که فضای پادگان را ببینند و بدانند کجا این قدر به من خوش گذشت.»

حجت عراقی به همراه همسر و پسرانش یکی از اهالی جمع است. آن‌ها که روزی به سودای «آش خور» ی، به اجبار و دلهره لباس خدمت پوشیدند، اما حالا که روز ترخیصشان فرارسیده است مانده اند میان تجربه دو حس غریبِ اندوه و شادی؛ رفتن و ماندن.

جشن ترخیص تیپ ۳۷۷ شهید حبرانی

سالن کوچک است، اما نه به اندازه‌ای که سربازان و برخی خانواده هایشان را در خود جای ندهد. خیلی هایشان بدون خانواده آمده اند و تعدادی با پدر و مادرها، همسران و چندتایی هم فرزند. مسئولشان می‌گوید تعدادی دعوت شده اند برای مراسم جشن نمادین ترخیص کارکنان وظیفه، اما تعداد ترخیص شدگان خیلی بیشتر از این هاست.

چهره پدران و مادران میان سال و سالمندی که کنار فرزند رشیدشان نشسته اند شبیه هم است؛ چیز خاصی در چهره شان دیده می‌شود؛ شاید غرور باشد یا افتخار. تفاوت چندانی نمی‌کند. همین که پسرشان به کشورش خدمت کرده و دوران سربازی اش به پایان رسیده است خوشحال اند.

مادر و پسری در آخرین ردیف سالن و صندلی‌های میانی نشسته اند. مراسم هنوز آغاز نشده است و مادر با تلفن همراه قرآن می‌خواند و درخلال این کار می‌گوید: ما یک نوه کوچک داریم که من از او نگهداری می‌کنم. امروز سپردمش به حاج آقا و آمدم جشن پسرم.

علیرضا توحیدیان در تایباد به عنوان سرباز ارتش خدمت می‌کرده است و درباره خدمت سربازی می‌گوید: برای کسی که از شهری بزرگ به شهری کوچک می‌رود، همه چیز سخت‌تر است؛ به خصوص با محدودیت‌های یک سرباز. با مدرک لیسانس سرباز شده و این روز‌ها در ابتدای دوراهی اشتغال و ادامه تحصیل است: ماه‌های سربازی نمی‌گذارد درست درباره زندگی بعدش فکر کنیم. باید تمام شود تا ببینیم چه می‌کنیم. دنبال کار گشتن بعد از خدمت هم خودش داستانی است.

مادرش دنباله کلام را می‌گیرد که دیگران هم توقع دارند پسری را که از سربازی می‌آید زود داماد کنیم، درحالی که پیدا کردن شغل درست وحسابی و درآمد ثابت وقت می‌برد. هرچه هست خدا را شکر می‌کنیم که به سلامتی این دوران تمام شد.

از دوری پسرش سختی نکشیده، چون علیرضا برخلاف خواهر و برادرش از ابتدا فرزند مستقل و خودساخته‌ای بوده است: انگار رفته بوده است سفر. برای خودش هم قابل تحمل بود؛ اواخرش هم به او بد نمی‌گذشت. من هم کاری جز دعاکردن به جان سرباز‌های مملکت نداشتم.

پایان دوران سربازی، آغاز روزگار پدری

از بین آن تعداد سرباز، عده‌ای در دوران خدمت متأهل شده اند. یکی از آن‌ها مصطفی است که وقتی برای اجرای مسابقه بالای سن می‌رود علاوه بر ازدواجش خبر می‌دهد که فرزندی هم در راه دارند. هدیه ویژه این خوش خبری را که از دستان سرهنگ رضا جعفرزاده، فرمانده تیپ می‌گیرد و کنار همسرش برمی گردد، می‌گوید: اوایل خدمتم ازدواج کردم. شکر خدا سربازی ام تمام شد و یک ماه دیگر که دخترمان به دنیا بیاید، کنارشان هستم.

همسرش با چهره معصوم و لبخند‌های آرام سر تکان می‌دهد و حرف‌های او را تأیید می‌کند. او هم خوشحال است که خدمت تمام شده هرچند روز‌های سخت چند ماه گذشته را بدون او پشت سر گذاشته است و می‌گوید: «آن سختی‌ها هم گذشت.» یعنی که سختی‌ها را گذرانده، اما به عنوان بخشی از زندگی اش با آن کنار آمده است.

روی اتیکت لباسش نوشته: موسی الرضا عرفانی پور؛ «عید پارسال بود. شب عقد کردیم. لباس هایم را برده بودم خانه پدرخانمم. صبح رفتم خدمت. آن موقع مافوقم خبرنداشت ازدواج کرده ام. وقتی فهمیدند یک هفته به من مرخصی دادند. فکر کنم بهترین مرخصی زندگی ام بود. حتی همین حالا که یک ماه است خدمتم تمام شده است، آن قدر خوشحال نیستم.»

۲۲ساله است. خدمتش را از تهران آغاز کرده، اما به دلیل بیماری پدرش و تک پسر بودن خانواده انتقالی گرفته و به مشهد آمده است. پدر، مادر، خواهران و همسرش در جشن هستند. کم خاطره ندارد؛ هم تلخ هم شیرین. از تلخی‌هایی می‌گوید که در شهر غربت داشته است، تلاش هایش برای گرفتن انتقالی و شنیدن خبر مرگ یکی از سربازان؛ «در گروهان و گردان ما نبود، اما وقتی شنیدم یکی از سربازان درحال خدمت سکته کرده است، خیلی ناراحت شدم.»

چند دوست هم پیدا کرده وقتی تهران بوده است و می‌گوید: از مازندران، شیراز، آبادان و چند شهر دیگر دوستانی داشتم، اما چند نفر از آنان مهاجرت کردند. اگر می‌ماندیم شاید دوستان خوبی می‌شدیم.

خاطره جشن پتو‌ها و ترخیص دوستانش را خوب به خاطر دارد؛ شب‌هایی که با بگو بخند و شادی گذشتند.

عجیب است حالا که تمام شده است، می‌گوید زود گذشت: یادم هست هر روز ساعت ۵ صبح که مادرم بیدارم می‌کردم می‌گفتم وای کِی تمام می‌شود این چند ماه؟ روز‌ها را می‌شمردم، اما حالا که تمام شده است انگار یک دفعه از خواب بیدار شده ام. دلم برای آن روز‌ها تنگ می‌شود.

پدرش با مو‌ها و ریش جوگندمی و نگاهی آرام چشم دوخته است به پرده‌ای که تصاویری از سربازان را نمایش می‌دهد و گاهی لبخند می‌زند. از خاطرات سربازی او که می‌پرسم باید برگردد به سال ۷۰ و ۷۱. با لذت از آن روز‌ها یاد می‌کند: خاطرات خدمتم را خوب یادم هست. دوره آموزشی را شیروان گذراندم و خدمتم را در چناران.

به عقیده او سختی‌های خدمت کردن در آن سال‌ها اصلا با وضعیت کنونی مقایسه پذیر نیست؛ «هوای سرد زمستان، دوری از خانواده و نداشتن وسیله‌ای برای تماس و خبر گرفتن مداوم از خانواده که یعنی دو سال کامل جدایی از آنان. اما دوستان خدمت سربازی، دوستان همیشگی هستند. هنوز هم از آن‌ها خبر دارم.»

دوست دارد خاطره «پارک وحشت» را هم بگوید: پارکی در شیروان بود که بچه‌های سرباز اسمش را گذاشته بودند پارک وحشت، چون دوره آموزشی در آنجا می‌گذشت و آن پارک شده بود نماد سختی کشیدن‌های خدمت. برای اینکه نشان بدهد چرا سختی سربازی بعد از تمام شدن خدمت شیرین می‌شود آن را به بالارفتن از کوه تشبیه می‌کند؛ «باید سختی را تحمل کنی تا آسایش بعد از آن شیرین باشد. انگار در ابتدای جوانی از کوه و سربالایی سخت بروی بالا. وقتی برمی گردی پایین، قوی‌تر و سالم‌تر هستی. از سربازی برای همه خاطرات شیرینی به یادگار می‌ماند.»

جشن‌های پایان خدمت، هر سه ماهه

بخش اصلی جشن ترخیص کارکنان وظیفه سخنرانی فرمانده تیپ است. سرهنگ ستاد سیدرضا جعفرزاده ابتدا از وضعیت حفظ امنیت در مرز‌های شرقی می‌گوید و تعداد نیرو‌های تحت فرمان ارتش و تأکید می‌کند: نیرو‌های ما هم اکنون از حدود ۲۵۰ کیلومتر مرز‌های شرقی با شجاعت محافظت و ایجاد بازدارندگی می‌کنند که پای هیچ نامحرمی به مملکت باز نشود. به وجود هرکدام از این‌ها افتخار می‌کنیم.

وی ادامه می‌دهد: تیپ ۳۷۷ متحرک هجومی حدود یک سال است که در امتداد مرز‌های شرقی جمهوری اسلامی ایران در مرز‌های افغانستان مشغول مراقبت و تأمین مرز است که به وسیله سیستم‌های پایش تصویری، هشداردهنده و سیگنالی و حضور مداوم و مستمر همه کارکنان پایور و وظیفه دلاور و غیرتمند عمل می‌کنند. بر اساس طرح‌های لبیک سی گانه فرمانده نیروی زمینی ارتش، طرح لبیک ۲۲ «پرچم داران امید گام دوم انقلاب» مخصوص سربازان است.

وی در توضیح این طرح می‌افزاید: هر سه ماه یک بار جشنی برای ترخیص کارکنان وظیفه‌ای که بدون بی انضباطی و تخلف خدمت کرده اند با حضور خانواده‌های آنان برگزار می‌شود و مراسم امروز نیز جشن ترخیصی فصل اول امسال است که عزیزانمان را با دعای خیر بدرقه می‌کنیم.

سرهنگ جعفرزاده ادامه صحبت هایش را می‌گذارد به حساب شوخی با سربازان و تلطیف فضای جشن. از کیفیت غذای سربازان می‌گوید و گفته هایش را برخی سربازان و خانواده هایشان تأیید می‌کنند. قدردانی از فرزندان سربازان هم بخش دیگری از خاطرات خوبی است که باید از این جشن برای مهمانان کوچک باقی بماند.

بچه «قلعه» از چه بترسد؟

برای تعدادی هنوز چند روز تا یک ماهی از خدمت باقی مانده است، اما اینجا به طور رسمی از آنان قدردانی می‌شود. کسانی همچون بهزاد ملک دادی و شعیب احدی. یکی از تایباد آمده است، دیگری از مشهد.

هر دو از دوران خدمتشان راضی اند. با آن پوست‌های آفتاب سوخته، قدکوتاه و هیکل نحیف اگر لباس نظام برتن نداشتند خیلی کم سن و سال‌تر به نظر می‌رسیدند؛ جوری که پایان خدمتشان باورپذیر نیست. بهزاد خنده را چاشنی صحبت هایش می‌کند: «خوب بود. نفهمیدم چطور تمام شد. خدمت خوب است، خیلی خوب است.»

۲۵ روز از خدمت شعیب مانده است. به نظرش نگهبانی دادن سخت‌ترین قسمت سربازی است، اما بهزاد همان را هم قبول نمی‌کند: من بچه قلعه ام از چیزی نمی‌ترسم. سرپا ماندن هم برایم مهم نیست. نگهبانی هم زیاد داده ام.
شعیب ادامه حرفش را می‌گیرد: هرچه زودتر خدمت کنیم، بهتر است. آدم جوان‌تر که باشد سختی‌های سربازی هم تحمل پذیرتر است. به آدم‌های اینجا و دوستانمان عادت کردیم. حیف است که تمام می‌شود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->