جامعه وقتی دارای نظام مندی است که نظم داشته باشد و نظم وقتی به وجود میآید که ثبات مداوم وجود داشته باشد. ویژگی تاریخی جامعه ما این است که از گذاشته، دائم با دورههای متناوبی از بی ثباتی مواجه بوده و تورم و بالارفتن قیمتها یکی از نشانههای بی ثباتی است. هر چه از گذشتههای دور به زمان حال نزدیکتر میشویم، سرعت این تغییرها و نوسانها در حال افزایش است. این یعنی به صورت کلی نظام اجتماعی ما با نوعی بحران نبود قطعیت، نبود تعیّن و نبود پیش بینی آینده برای مردم مواجه است.
در چنین شرایطی گروهی از مردم که نمیدانند فردا چه اتفاقی میافتد و پیش بینی شان از آینده، امیدوارکننده نیست رفتارهایی را انجام میدهند که بتوانند خود را در این شرایط حفظ و مایحتاجشان را فراهم کنند. این یک واکنش طبیعی است و نمیشود انتظار داشت در نظام اجتماعیای که نوسانهای مختلفی دارد، همه مردم دربرابر تصمیمات کلان کشوری متعادل رفتار کنند.
ممکن است این سؤال پیش بیاید که چرا همه مردم در این شرایط، دچار تب خرید نشده اند. پاسخ این است که تصمیماتی ازاین دست برای همه اقشار، فشار روانی ایجاد میکند و به موضوع متواتر در گفتگوهای روزمره تبدیل میشود، اما تفاوت، در شیوه واکنش نشان دادن به این فشارهاست که از تفاوت در وضعیت اقتصادی و فرهنگی قشرهای مختلف ناشی میشود. به بیان دیگر، جامعه ما از نظر اقتصادی و فرهنگی یک دست نیست و دارای شکافهایی است. این شکافها باعث میشود که عدهای رفتارهای هیجانی بروز بدهند و برخی دیگر نه.
باید پذیرفت که تصمیماتی در این سطح که روی زندگی مردم اثر مستقیم دارد، بدون واکنش آنها نخواهد بود. مسئله، کاهش عواقب منفی آن است که نیازمند استفاده از دیدگاههای نخبگان در رشتههای مرتبط مثل جامعه شناسی است، ولی به طورکلی در دولتهای مختلف همواره فاصلهای معنادار بین بخش نخبگانی و بخش اجرایی وجود دارد و بخش اجرایی کمتر مایل به استفاده از دیدگا ههای نخبگان است.
این نکته را به یاد داشته باشیم که ما از لحاظ تاریخی میراث دار استبدادی ۲۵۰۰ساله و شکاف بین ملت و دولتها هستیم. این بی اعتمادی به عملکرد دولتها به یک ویژگی اجتماعی در مردم تبدیل شده است و ما در مطالعات اجتماعی به آن رسیده ایم.
سرمایه اجتماعی دولت، باز هم به معنای عام و نه دولت کنونی، به دلیل عملکرد ضعیفش و قولهای عمل نشده اش پایین آمده است. در چنین شرایطی اقناع آن هم با تمرکز بر درگاههای محدود اطلا ع رسانی نمیتواند راهگشا باشد، چون گروهی از مردم دلایل مطرح شده را توجیه میدانند و با برنامه دولت همراهی نمیکنند. راهکار اصلی تلاش برای بازسازی این اعتماد است.
ازآنجایی که هر دولتی بنای اجرای برنامههایی را دارد و نیازمند همراهی مردم است توصیه میشود ابتدا همه زیرساختهای لازم برای اجرای آن را فراهم کند؛ مثلا اقناع افکار عمومی، مهندسی پیام و مقابله عملی با رسانههای معاندی که با نظام زاویه دارند؛ شفافیت کامل و ارائه اطلاعات درست و دقیق به مردم تا بدانند تصمیمها دقیقا چه تأثیری روی زندگی شان میگذارد نه اینکه مانند افزایش یک شبه نرخ بنزین و نمونههای دیگر، راهکار «راه بینداز، جا بینداز» را استفاده کنند.