مسئله تعلیم و تربیت همواره یکی از موضوعات بنیادی و برجستهای بوده که در دورههای تاریخی گوناگون مورد توجه و کاوش انسان بوده است. مروری بر کوششهای علمی تاریخی نشان میدهد که مهمترین فعالیت اجتماعی انسان، توجه به امر مهم تعلیم و تربیت با هدف ارتقای کیفیت زندگی و تکامل و پیشرفت جامعه بوده است. دورکیم اعتقاد دارد که هر اجتماعی برپایه نیازهای خویش با بهره بردن از تعلیم و تربیت، برنامهای را تدوین میکند. اساسا پیوستگی حیات هر جامعه وابسته به حضور سرمایه اجتماعی لازم برای حرکت در مسیر اهداف و آرمان هاست.
اگر جامعهای از ظرفیت نیروی انسانی باورمند به آرمانهای آن جامعه و البته تخصص بایسته برای انجام امور برخوردار نباشد، به مرور زمان همبستگی و معنای خویش را از دست میدهد و به نیستی میرسد. بر این بنیاد است که همه کشورها و تمدن ها، موضوع تربیت را اصلیترین امر خویش دانسته و کوشیده اند درکنار آموزش تخصصها و فنون گوناگون موردنیاز آن جامعه، با بهره بردن از ابزار تربیت، ظرفیت و زمینه فرهنگی و باورمندی به ارزشهای دلخواه را برای هموندان جامعه فراهم آورند. حقیقت آن است که بدون بهره بردن از ابزارهای متنوع و گوناگون آموزشی، نمیتوان نیرو و سرمایه لازم اجتماعی برای تحقق آرمانهای جامعه را فراهم آورد.
در گذر زمان از ابزارهای بسیار گوناگونی با رویکرد تعلیم و تربیت بهره برده شده و باتوجه به تحولات فناورانه و ابزاری، رویکردهای تربیتی نیز دست خوش تأثیرات گستردهای شده است. شکل گیری و توسعه رسانهها از دو جهت بر روند مهم تربیتی اثر میگذارد. نظامهای آموزشی از ظرفیتهای ویژه رسانه برای طرح برنامههای خویش بهره برده اند و ابزارهای رسانهای به یکی از روشهای اصلی آموزش بدل شده اند.
اگرچه این رویکردی رسمی و برنامه ریزی شده در این زمینه است، جهت دوم که در بسیاری از مواقع با آسیب همراه است، ترویج مسائل گوناگون در لایههای مستقیم و غیرمستقیمی است که با ارزشهای جامعه در تناقض هستند. رسانه با اصالت یافتن مسائلی، چون توسعه کمیت بینندگان خویش، توجه به سویههای اقتصادی و بدون درنظر گرفتن مخاطب به طرح مسائلی میپردازد که با انگارههای هویتی جامعه در تناقض است و به نوعی ضدتربیت (در تطبیق با نظام ارزشی اجتماعی) بدل میشوند.
در این مواقع، رسانهها بیشترین تمرکز خویش را بر بهره بردن از سرشت سرگرمی سازی برای جذب حداکثری مخاطب میگذارند و انگارههای تربیتی را نیز به فراموشی میسپارند. در زمینه رویکرد تربیتی رسانهها دو وجه مشخص قابل پیگیری است؛ رویکرد نخست، غفلت رسانههای بومی از توجه به سیاستهای کلان تربیتی نظام اجتماعی است و رویکرد دوم که بیشتر رسانههای غیربومی آن را پیگیری میکنند، بهره بردن از رسانه به منظور تخریب ارزشهای جامعه هدف است.
این رویکرد دوم را سال هاست که رسانههای معاند جمهوری اسلامی پیگیری میکنند، ولی متاسفانه در سالهای اخیر شاهد گرایش رسانههای بومی نیز به رویکرد اول هستیم. انگیزههای اقتصادی، ضعف تولیدی، ذائقه شناسی رسانه تلویزیون و همچنین نفوذ گسترده شبکههای اجتماعی مجازی، موجب شده است در سالهای گذشته با حجم انبوهی از تولیدات تصویری داخلی روبه رو شویم که نه تنها بر مدار ارزشهای اجتماعی و تربیت نسلی با هدف ارتقای کیفیت زندگی حرکت نمیکنند، بلکه به نوعی ضدارزش بدل میشوند.
مجموعه عروسکی «شهرک کلیله ودمنه» که این روزها بر بستر «vod» پخش میشود، نمونهای از غفلت ما در گستره سیاست گذاری رسانهای در حوزه تعلیم و تربیت است. به طور طبیعی در فرایند تربیتی، مهمترین و پایه ایترین گروه در هر جامعه، کودکان و نوجوانان هستند. رسانههای ما به ویژه سینما و تئاتر در سالهای گذشته تقریبا کمترین توجه را به این گروه نشان داده اند.
به سخن دیگر هیچ تولید اختصاصی متناسب با نیازها و ویژگیهای این گروه سنی نبوده است، درنتیجه این نسل باتوجه به نیازهای خود و تحت تأثیر فضای مجازی، مخاطب برنامههایی میشود که نه تنها تناسبی با ساختار سنی اش ندارد، بلکه به گونهای ضدتربیت بدل میشود. از دیرهنگام آثار عروسکی، چارچوبی ویژه برای کودک و نوجوان بوده است.
«شهرک کلیله ودمنه» نیز از این ژانر بهره میبرد، ولی نه تنها تناسبی با این گروه ندارد، بلکه میتوان گفت حتی سبک زندگی طرح شده در آن با سبک زندگی بزرگ سالان جامعه ایرانی نیز در تناقض است. حال هرقدر که تولیدکنندگان، مخاطب این اثر را بزرگ سالان اعلام کنند، به دلیل تعلق ژانر عروسکی به کودک و نوجوان، نمیتوان گرایش آنها به این مجموعه را نادیده گرفت. درواقع در سیاست گذاری تولیدات سینمایی و تلویزیونی، انطباق ژانر و مخاطب را به فراموشی سپرده ایم.
نکته دیگر درباره نام و بستر نمایشی این مجموعه است. اثر ادبی تاریخی کلیله ودمنه مجموعهای گسترده از حکایتهای پندآمیز است که کوشش میکند با روایت داستان هایی، درس زندگی را به نسلهای بعد آموزش دهد. باید دید تولیدکنندگان با چه هدفی این نام را برای مجموعه خویش برگزیده اند، آن هم درحالی که نه در هدف و نه در روایتهای داستانی، سرشت کلیله ودمنه تاریخی درنظر گرفته نشده است. آیا تنها همین نکته که کلیله ودمنه تاریخی نیز بیشتر از زبان حیوانات روایت شده است و شخصیتهای این مجموعه نیز حیوانات هستند، باعث شده است این نام انتخاب شود؟
نکته مهم دیگر، این است که آثار نمایشی در فرم برآمده از فضای اجتماعی خویش هستند. آنچه در مجموعه کلیله ودمنه در ریخت شاهد هستیم، تناقض آشکار با انگارههای رسمی فرهنگی جمهوری اسلامی است. این تناقض فضای عمومی ترسیم شده در مجموعه با فضای عمومی جامعه، موجب گسست و تعارضهای اجتماعی بیشتر خواهد شد. پوشش و نحوه رفتار شخصیتها در فضای همگانی به هیچ عنوان نه با عرف اجتماعی ما سازگار است نه با آموزههای دینی مان.
این پرسش مهم در اینجا مطرح میشود که نقش رسانههای عمومی ما در تحقق سیاستهای کلان ابلاغی کشور چیست؟ به عنوان مثال نسبت میان تولیدات رسانهای با سیاستهای ابلاغی حوزه خانواده چیست؟ به نظر میرسد مجموعه ای، چون «شهرک کلیله ودمنه» دچار غفلتی ژرف نه تنها از سیاستهای فرهنگی حاکمیتی، بلکه حتی از عرف دینی مرسوم جامعه ایرانی شده است.
هرچند این یک نمونه است که حاصل ضعف سیاست گذاری کلان و یکپارچه است، تا زمانی که نتوانیم سیاستهای کلان رسانهای خویش را تعریف و تدوین کنیم، منظومه واحدی از برون دادهای رسانهای حاصل نخواهد شد و نه تنها از ظرفیت رسانه در مسیر آرمانهای خویش بهره نخواهیم برد، بلکه با آسیبهای جدی نیز روبه رو خواهیم شد.