شیما سیدی| اشکان بروج برای فعالان گردشگری ایران نامی شناخته شده است، شاید در حد رضا عطاران برای اهالی هنرسینما، یا حتی علی دایی برای ورزشی ها! درباره هر کدام از حوزههای صنعت گردشگری که صحبت کنی، او یکی از اولین هاست که حرفهای زیادی هم برای گفتن دارد. بروج که کارشناسی ارشد مدیریت جهان گردی را در دانشگاه علامه طباطبایی خوانده و دورههای گردشگری و هتلداری را در دانشگاههای سوئیس و اسپانیا گذرانده، امروز یکی از چهرههای تأثیرگذار صنعت گردشگری ایران است که با تدریس، برگزاری کارگاهها و نوشتن مطالب مختلف در تلاش است تا گردشگری ایران را به راه درست هدایت کند. او مدرس دانشگاه و فعال رسانه است، عضو هیئت مدیره انجمن صنفی راهنمایان گردشگری ایران و خلاصه یک صاحب نظر در حوزههایی چون: اکوتوریسم، کسب و کارهای استارتآپی، بوم گردی و.... چنانکه حتی استانداردهای اقامتگاههای بوم گردی ایران، بخشی از پایان نامه اوست. اشکان بروج هفته گذشته کارگاهی درباره اقامتگاههای بوم گردی ایران در کنفرانس ملی اکوتوریسم در مشهد برگزار کرد و ما هم در حاشیه همین کنفرانس گفت وگویی با او ترتیب دادیم که در ادامه میخوانید.
بعد از چند وقت به مشهد آمدید؟
حدود ۶ سالی میشد مشهد نیامده بودم.
مشهد در این سالها چقدر نسبت به قبل تغییر کرده است؟
در نگاه اول مشهد خیلی پیشرفت کرده، اما از جهاتی این پیشرفت هدایت شده نبوده است. امروز مشهد شده مهد هتل ها، در راسته خیابان امام رضا (ع) که راه بروید، هتلهای مرتفع فراوانی را خواهید دید که دیگر اجازه نمیدهند شما حرم مطهر امام رضا (ع) را ببینید. این خیلی ناخوشایند است. جاذبه اصلی این شهر حرم است و هیچ وقت نباید اجازه دهیم که اصلیترین جاذبه در میان هتلها گم شود.
به گواه راهنمایان گردشگری، اروپاییهای فراوانی از مرز ترکمنستان وارد مشهد میشوند، اما این شهر مقصد آنها نیست. معمولا گردشگران اروپایی بدون اقامت شبانه، مشهد را به قصد سفر به مثلث طلایی ایران ترک میکنند. به نظر شما مشهد میتواند برای اروپاییها هم جذاب باشد؟
ظرفیتهای بسیار خوبی در این شهر وجود دارد. سوای جذابیتهای معماری و تاریخی حرم مطهر امام رضا (ع) که برای اروپاییها جذاب است، تماشای آیینهای مذهبی این شهر و به ویژه بقعه مطهر هم برایشان جالب است، چنانکه ما مسلمانان هم دوست داریم واتیکان را ببینیم. به جز این در مشهد و خراسان با توجه به تعداد زیاد شاعران و عارفان گردشگری ادبی، فلسفی و معنوی هم میتواند مورد توجه قرار گیرد. در مسیر خَرَقان، بسطام، نیشابور و توس تعداد بسیار زیادی عارف مدفون هستند که برخی از آنان در سطح جهانی شناخته شده اند و میتواند در زمینه گردشگری عرفانی مورد توجه جهان قرار گیرد. با تکیه بر شاعرانی، چون فردوسی، خیام، عطار و... هم میتوان در زمینه گردشگری ادبی برنامه ریزی کرد. اصلا قصههای کلیدر اینجا اتفاق افتاده است و همین امر به تنهایی میتواند یک جاذبه گردشگری داستانی باشد. جاده ابریشم که خراسان در مسیر آن قرار دارد هم ظرفیتی منحصر به فرد است. اما این جاذبهها به تنهایی کافی نیست. آنچه که من همیشه درباره آن غر میزنم و البته راه حلش را هم میدهم، این است که در ایران و نه فقط مشهد، منبع زیاد داریم، اما محصول کم داریم. حرم رضوی جزو تنها مقاصد اصلی گردشگری ماست، چون برنامه و مدیریت مشخص دارد. اما در مورد توس چه اتفاقی میافتد؟ تخت جمشید هم سال هاست که تنها یک منبع است وگرنه اگر جاذبه باشد صبح تا شب باید در آن برنامه اجرا شود، قصه داشته باشد، در فروشگاه و رستورانهای آن جای سوزن انداختن نباشد. یعنی وقتی یک گردشگر وارد این مجموعه شود باید همه چیزش تأمین باشد و برای لحظه هایش برنامه داشته باشیم، اما الان حتی نمیدانی سرویس بهداشتی اش کجاست.
مدتی است که راهنمایان گردشگری خراسان با کمک اداره میراث فرهنگی استان، در تلاشاندبا همکاری ۶ استان شرقی کشور، مسیری برای گردشگران خارجی طراحی کنند. به نظرتان این امر میتواند به افزایش حضور گردشگران اروپایی در مشهد و شرق کشور کمک کند؟
جای سازمان مدیریت مقصد (DMO) در ایران بسیار خالی است، کار این سازمانها که از سوی بخش خصوصی راه اندازی میشود و با کمک بخش دولتی پیش میرود، برنامه ریزی است. بدون تعارف وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری توانایی انجام این کار را از نظر علمی و اجرایی ندارد. اما سازمان مدیریت مقصد که ترکیبی از آکادمیهای گردشگری، فعالان گردشگری، انجمنهای گردشگری، شرکتهای خدمات سفر و بخشی از مردم بومی علاقهمند به این کار است، میتوانند چنین برنامههایی را در کنار کمکهای دولتی و شوراهای شهر و روستا انجام دهند. تنها آن وقت میتوانیم بگوییم یک برنامه درست و اساسی و همه جانبه است. وگرنه اینکه دو نهاد یا دو نفر بگویند که میخواهند چنین کاری بکنند به نتیجه نمیرسد. طراحی مسیر گردشگری شرق کشور هم کار بسیار خوب و ضروری است، اما باید ابتدا از سوی چنین سازمانی طراحی شود و بعد هم چندین گروه ایرانی مسیر را امتحان و بد و خوبش را مشخص کنند، بعد شروع کنیم به معرفی مسیر و بازاریابی در مبدأ. ما در گردشگری ۳ مرحله داریم؛ تولید ایده، تبدیل ایده به محصول و بعد بازاریابی. متأسفانه ما معمولا در همان مرحله اول درجا میزنیم. یکی از چالشهای بزرگ گردشگری در ایران کمبود نیروی انسانی کاربلد و نرم افزار گردشگری است. نرم افزار در علم گردشگری یعنی منابع انسانی و سازمان دهی و مدیریت. این علم در گردشگری ما وجود ندارد.
با توجه به اینکه استانداردهای اقامتگاههای بوم گردی بر اساس پایان نامه شما تنظیم شده است، اکنون وضعیت اقامتگاههای بوم گردی در ایران را چگونه میبینید؟
اکنون در افتضاحترین وضعیت است. به عبارتی بوم گردی به قهقرا رفت. اهداف حیاتی اقامتگاههای بوم گردی کمترین اثر بر محیط زیست، بیشترین مزایای اقتصادی برای مردم میزبان، کمترین اثر بر فرهنگ بومی و بیشترین احترام برای آن هاست و در نهایت مورد آخر بیشترین رضایت برای گردشگران، اما امروز بیشترین تمرکز بر رضایت گردشگران گذاشته شده است. اصطلاح بازاری «همیشه حق با مشتری است» نباید در گردشگری هم رواج یابد! بر همین اساس فرد به خود اجازه میدهد با هر لباسی وارد روستا شود و هر طور که میخواهد آنجا برخورد کند. در حالی که حق با مردم بومی هر منطقه است و گردشگر باید به فرهنگها احترام بگذارد. این منافاتی هم با شادی ندارد، این اصول در همه دنیا وجود دارد. در خارج از کشور هم جو روستاها با شهرها فرق میکند. حتی در ورودی بسیاری از روستاها نوشته شده: ممنون که اینجا فریاد نمیزنید، سپاسگزاریم که از مردم بومی خرید میکنید، زباله نمیریزید و...
در کدام بخش دچار انحراف شدیم؟
توسعه پایدار یعنی منابع را به گونهای مصرف کنیم که ۱۰ سال بعد هم مردم بتوانند مانند شما مصرف کنند، اما متأسفانه ما امروز به خودمان هم رحم نمیکنیم. یعنی طوری مصرف میکنیم که حتی خودمان هم سال بعد نمیتوانیم استفاده کنیم چه برسد به نسلهای بعد! دریاچه «چورَت» یک نمونه است که به همین شکل نابودش کردیم.
آیا هر روستایی ظرفیت تبدیل شدن به یک جاذبه گردشگری را دارد؟
خیر! این یک توهم است که گاه میراث فرهنگی هم دچارش میشود. مقصد گردشگری یک ناحیه جغرافیایی است که میتواند ۲ متر در ۲ متر باشد یا ۱۰ هکتار، مهم این است که آنجا یک جاذبه منحصربه فرد فیزیکی، رویدادی، طبیعی و... داشته باشد. اینکه روستاست دلیل نمیشود که جاذبه باشد. گاهی روستاهایی به عنوان هدف گردشگری مطرح میشوند که تا شعاع ۴۰ کیلومتری شان حتی یک جاذبه هم نیست. پس هر روستایی نمیتواند مقصد گردشگری باشد، چنانکه در دنیا هم چنین نیست.
چگونه یک مکان تبدیل به جاذبه میشود؟
در گردشگری اصطلاحی داریم به نام «چرخه حیات مقاصد باتلر»، که نحوه تولد تا مرگ جاذبه گردشگری را توضیح میدهد. اولین گام اکتشاف و شناسایی از سوی ماجراجوهاست. بعد مقصد دهان به دهان معرفی میشود و ابتدا گروههای کوچک به آنجا میروند. بعد کمکم پاتوق میشود و مینی بوسی آدم میرود، اینجا میرسد به مرحله مشارکت که هر کدام از بومیها یک قسمت کار را به عهده میگیرند، یکی حملو نقل، یکی جای خواب و... بازار بزرگتر که میشود میرسد به توسعه، حالا همه چیز رشد میکند و تورها وارد کار میشوند. مرحله چهارم ثبات است که گردشگری تبدیل میشود به اقتصاد اول یک شهر. مشهد و قم الان چنین جایگاهی دارند. بعد از این، رشد کم میشود و مقصد وارد حساسترین زمان میشود، میتواند از بین برود، لوث شود و دیگر کمتر کسی به آنجا برود یا اینکه با برنامههای مختلف مشتریهای دائمی بیابد و تبدیل به مقصد همیشگی شود.
اقامتگاه بوم گردی در شهر هم میتواند باشد یا فقط مخصوص روستاست؟
در بافت تاریخی شهر میتوانیم اقامتگاه بوم گردی، هتل سنتی و بوتیک هتل داشته باشیم، بستگی به خدماتی دارد که ارائه میشود. هتل سنتی فقط تم سنتی دارد، اما باید تمام استانداردهای هتلی را رعایت کند. بوتیک هتل هم باید سرویس وی آی پی و اصول تشریفات بسیار بالا داشته باشد. اما اقامتگاه سنتی یک خانه با هویت است که معمولا یک خانواده در آن زندگی میکنند خودشان غذای بومی تهیه میکنند رختخواب پیچ میدهند، تخت ندارند، رادیو و تلویزیون ندارند.
به نظرتان خانههای تاریخی مشهد بیشتر ظرفیت اقامتگاه بوم گردی دارد یا هتل سنتی و بوتیک هتل؟
همه اینها میتوانند بشوند، و حتی رستوران. بستگی به نظر خود صاحب خانه دارد که بخواهد در چه سطحی خدمات ارائه کند. به جز این باید به تعداد اتاق هم توجه شود. مثلا برای هتل سنتی باید ۱۰۰ تا اتاق داشته باشد، اما با یک اتاق هم میتوانیم اقامتگاه بوم گردی یا بوتیک هتل داشته باشیم.
در مشهد بیشتر خانههای تاریخی در بافت تاریخی اطراف حرم است که قیمت زمین بسیار بالاست. به همین دلیل معمولا صاحبان خانههای تاریخی ترجیح میدهند خانه را تخریب کنند و به جایش هتل بزرگ و مدرن بسازند. آیا بوتیک هتل یا اقامتگاه بوم گردی هم میتواند به اندازه هتلهای بزرگ درآمدزایی داشته باشد؟
بوتیک هتل نظامیه یا گلستان در تهران یا خانه عامریهای کاشان نشان میدهد که میتوان در این عرصه موفق بود. به جز این خانههای تاریخی میتوانند به صورت ویژه روی یک موضوع کار کنند و در همین زمینه هم معروف شوند. مثلا یک خانه بشود خانه فرهنگ، یا خانه ادبیات. در مشهد با توجه به اینکه شهرجهانی گوهرسنگ هاست، خانه گوهرسنگ بسیار لازم است. در این خانه میتوان تمام کانیهای خراسان را به نمایش گذاشت و یک کارگاه مردم پسند ایجاد کرد.
به نظر شما مجلهها و سایتهای گردشگری ایران تا چه اندازه توانسته اند به بهبود گردشگری کشور کمک کنند؟
موفق نیستند؛ یکی از کارهای اشتباهی که در این سالها خود من هم به نوعی سردمدارش بودم و دچارش شدم، این بود که ما فقط مقصد معرفی کردیم. میگفتیم اینجا بروید، آنجا بروید. درحالی که شعور سفر کردن را به مردم آموزش ندادیم. الان باید به مردم یاد بدهیم که اصلا چگونه سفر بروید. شعور سفر یعنی اینکه باید بگوییم هرجا میرویم آشغال نریزیم. در روستا داد و بیداد نکنیم، در محیط طبیعی صدای باند ضبط را تا عرش بالا نبریم، به مردم بومی احترام بگذاریم، هرچیزی را از شهر خودمان نبریم در روستاها، آنجا هم آب هست، هم غذا و... کمی از مردم بومی خرید کنیم. بگذاریم اقتصاد آنجا هم بچرخ؛ و هزار مسئله دیگر که ما به آن میگوییم نمادهای توسعه پایدار گردشگری. مدتی است ما در مجله گیلگمش با کمک آرش نورآقایی شروع به آموزش فرهنگ گردشگری کرده ایم. باید کار فرهنگسازی را این قدر تکرار کنیم تا ملکه ذهن مردم شود. اینکه فقط بگوییم آشغال نریزید کافی نیست؛ باید بگوییم این آشغالی که شما ریختید چه بلایی سر طبیعت میآورد. اصلا باید تیتر بزنیم «گند زدیم» من کاملا با این تیتر موافقم. ولی حالا باید چه کار کنیم؟ بدمان نیاید که آشغال سیگار بقیه را جمع کنیم، اصلا باید خودمان را موظف کنیم در یک شعاعی، مثلا ۱۰ متر هرچه زباله در طبیعت دیدیم جمع کنیم. این هم یک کار خیر است که باید تبلیغ شود.