بهنوش طباطبایی و حامد بهداد با «گیس» به جشنواره فجر می‌روند ویدئو | منصور ضابطیان در «آپارات» میزبان ستارگان دوران مدرن می‌شود ویدئو | بخش هایی از گفتگوی جنجالی محمدحسین مهدویان با هوشنگ گلمکانی حادثه در تنکابن | یادی از مرحوم منوچهر حامدی خراسانی، بازیگر سینما و تلویزیون تمدید مهلت ارسال اثر به نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر به نام مادر | مروری بر مشهورترین مادر‌های سینمای پس از انقلاب اسلامی بومیان جزیره سی پی یو آموزش داستان نویسی | شکل مولکول‌های جهان (بخش اول) همه چیز درباره فیلم گلادیاتور ۲ + بازیگران و خلاصه داستان نقش‌آفرینی کیانو ریوز و جیم کری در یک فیلم کارگردان فیلم ۱۰۰ ثانیه‌ای ردپا: پیام انسانی، رمز موفقیت در جشنواره‌های جهانی است اسکار سینمای اسپانیا نامزدهای خود را معرفی کرد برج میلاد، کاخ چهل و سومین جشنواره فیلم فجر شد آمار فروش سینمای ایران در هفته گذشته (٢ دی ١۴٠٣) استوری رضا کیانیان در واکنش به بستری‌شدن محمدعلی موحد و آلودگی هوا + عکس صوت | دانلود آهنگ جدید بهرام پاییز با نام مادر + متن
سرخط خبرها
به‌یاد مرحوم دکتر برادران رفیعی (عز ذکره)

خانقاه دانایی

  • کد خبر: ۱۲۱۰۶۶
  • ۲۵ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۲:۵۳
خانقاه دانایی

سال ۱۳۶۹ بود. مجوز مجله «مترجم» را تازه گرفته بودم، ولی مانده بودم که چطور آن را منتشر و از آن مهم‌تر توزیع کنم. هرچند آن دوران در قیاس با امروز، دوران طلایی کتاب و مطبوعات بود و کاغذ و هرچه بر کاغذ چاپ می‌شد حرمت داشت، ولی کسی به موفقیت مجله‌ای تخصصی آن هم در شهرستان امیدی نداشت. همه می‌گفتند مگر چقدر می‌شود درباره ترجمه حرف زد. می‌دانستم که از دانشگاه آبی گرم نمی‌شود؛ دانشگاه حتی در آن زمان، هرچند نه در حد فاجعه‌بار امروز، به‌دنبال چاپ مقاله در مجلات پژوهشی بود و نگران ترجمه به‌عنوان یک مسئله خاص فرهنگی، ادبی و علمی جامعه ایران نبود.

برای اینکه بتوانم مجله را چاپ کنم، فقط یک نفر را در مشهد می‌شناختم که بتواند کمک کند؛ دکتر برادران. جواز مجله را زدم زیر بغل و خدمت ایشان رسیدم. چقدر ملاقات ایشان که آن‌موقع سمت معاونت فرهنگی آستان‌قدس‌رضوی را برعهده داشت، ساده و شیرین بود؛ البته در آن سال‌های آغاز انقلاب اسلامی سادگی مدیران چندان غیرعادی نبود، ولی هرکس که با دکتر برادران ملاقات می‌کرد، خیلی زود پی می‌برد که بی‌تکلفی و افتادگی ایشان با آن همه دانایی و موقعیت سیاسی، اداواطواری ظاهری نیست، بلکه ریشه در جان ایشان دارد.
پیشنهادم را به‌تفصیل و پرشور مطرح کردم. ایشان خوب که گوش دادند، سرشان را آرام تکان دادند و با صدایی آهسته گفتند: «باشه.» انگار قبل از اینکه دهان باز کنم در دل موافقت کرده بودند.
تو مگو ما را بدان شه بار نیست
با کریمان کار‌ها دشوار نیست

پذیرفتند که آستان‌قدس به‌اصطلاح امروزی‌ها اسپانسر مجله بشود. یعنی به این حقیر اعتماد کرده بودند. بعد هم مرا به معاونت پژوهشی بنیاد پژوهش‌ها، آقای محمدرضا مروارید معرفی کردند؛ جوانی خوش‌فکر، مؤدب، صاحب تجربه در امر ویرایش و چاپ و صد البته دل‌سوز و پیگیر. آخر آن کدام بزرگ است که بتواند با انسان‌های خُرد کار کند؟ اصلا در محضر بزرگان کسی خُرد نیست.
تو با هوش و رای از نکومحضران، چون همی برنگیری نکو‌محضری را؟
ما از آن زمان رو به انحطاط گذاشتیم و از این معنی غافل شدیم که:
ز آب خُرد، ماهی خُرد خیزد
نهنگ آن به، که با دریا ستیزد

چهار شماره اول مجله در سال ۱۳۷۰ با دخل‌وخرج معاونت فرهنگی آستان‌قدس منتشر شد و سپس به‌اصرار من مجله از نظر اقتصادی مستقل شد. ولی بی‌تردید بدون لطف دکتر برادران و همدلی آقای محمدرضا مروارید مجله سینه از خاک برنمی‌کند. مجله «مترجم» مصداقی از باقیات‌صالحات است که از مرحوم دکتر برادران به‌جا مانده، ولی در قیاس با دیگر خیرات و مبرات که ایشان به حلقه کمند لطف خود درآورده‌اند، «مترجم» صید لاغر است.

پیش‌تر با بنیاد پژوهش‌ها که در آن صبغه ترجمه بر تألیف می‌چربید، آشنا بودم و به آنجا رفت‌وآمد می‌کردم. در همان سال‌ها که در تهران مشغول به تحصیل بودم، ترجمه کتابی را به سفارش بنیاد در دست گرفته بودم و هر فصل از کتاب را که تمام می‌کردم، تحویل می‌دادم، پول می‌گرفتم و روزگار می‌گذراندم. ولی برای من جدا از نیاز مادی، بنیاد جاذبه‌های دیگری داشت. ترجمه‌ام را عبدا... کوثری ویرایش می‌کرد که از تهران آمده بود و در بنیاد استخدام شده بود. بنیاد انبوهی از پژوهشگران و مترجمان و ویراستاران کاربلد را در ساختمانی منحصربه‌فرد در واحد‌های مستقل گرد آورده بود و با سعه‌صدر پذیرای افکار جدید برای تألیف و ترجمه بود. بنیاد با آن وسعت نظر و اندیشه حاکم بر آن، در چشم من یادآور دوران طلایی علم در جهان اسلام بود؛ آن خاتم فیروزه بواسحاقی، واحه‌ای بود در میان کویر؛ خانقاه دانایی بود. تو گویی بر سردر آن نوشته بودند هر عالمی که در این سرا درآید کارش دهید و از ایمانش مپرسید.

دکتر برادران همه فضایل نظام دانشگاهی را در خود جذب کرده بود، ولی نمی‌شد گفت که محصول طبیعی این نظام بود؛ بر من معلوم نبود که منشأ آن میل پایان‌ناپذیر در ایشان برای خدمت فرهنگی چه بود؟ و چه باعث شده بود که جاذبه‌های دانشگاهی و اشتغال به کار در نهاد اقتصادی‌مذهبی قدرتمندی مثل آستان‌قدس مانعی در راه خدمت فرهنگی‌اش ایجاد نکند؟ گمان من این است که آن معنویت، آن بی‌اعتنایی به جاذبه‌های دنیوی و آن خلوص و ایثار که در سال‌های آغازین انقلاب اسلامی دیده می‌شد، در جان ایشان نشسته بود. میل به خدمت در ایشان زلال و عمیق بود و باعث شده بود که از اطوار‌های دانشگاهی و از خودبزرگ‌پنداری سیاسی و از خودبرتربینی مؤمنانه یک‌سر به ساده‌زیستی و خدمت روی بیاورد.

در شهر مشهد پزشکان خوب کم نبوده‌اند و نیستند، اما فقط یک «دکتر شیخ» بوده است. در بین مدیران فرهنگی شهر هم بی‌شک یک دکتر برادران بوده است؛ فاصله او با دیگر مدیران فرهنگی سابق و لاحق از حیث دانش و اخلاق و عشق به خدمت آن‌قدر زیاد است که شاید هیچ‌کس آن مایه بلندپروازی و توانایی در خود نیابد که ایشان را الگوی خود قرار بدهد.

خوشبختانه بعد‌ها به‌کرات سعادت دست داد و به مناسبت‌های مختلف خدمت دکتر برادران رسیدم. برخی بزرگان کاریزمایشان در جبروتشان است، اما جبروت دکتر برادران در سادگی، سکوت و افتادگی ایشان بود. در ایشان میل به سکوت و شنیدن بر میل به سخن‌گفتن غلبه داشت، آرام و گزیده سخن می‌گفت و جملات کوتاهش گاه حاکی از نگاه رندانه و طنزآمیز ایشان به زندگی بود.

برای کسی که محضر ایشان را درک نکرده است، چگونه می‌توان درباره سجایای اخلاقی ایشان سخن گفت؟ و برای کسی که محضر ایشان را درک کرده، چه حاجت به ذکر سجایای اخلاقی ایشان است؟ ولی افسوس و دریغ! آن‌قدر از مکارم اخلاق فاصله گرفته‌ایم که وقتی از سجایای اخلاقی ایشان صحبت می‌کنیم، گویی یا قصد تملق داریم یا از انسانی افسانه‌ای صحبت می‌کنیم. یادشان به‌خیر و روحشان شاد.

خانقاه دانایی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->