طنین موسیقی ایرانی در قلب ایتالیا | شعر و صلح میان دو تمدن جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۲۵ به «لاسلو کراسناهورکایی» اهل مجارستان رسید مجموعه نمایشی «دو نفره‌ها» در رادیو + زمان پخش انتشار دوبله فیلم «چهار شگفت‌انگیز: اولین قدم‌ها» از فیلیمو مناسبت‌ها و تقویم فرهنگی‌هنری امروز (جمعه، ۱۸ مهر ۱۴۰۴) برنامه‌های گالری‌های مشهد در روز‌های آتی (۱۷ مهر ۱۴۰۴) انتشار اشعار منتشرنشده «شیموس هینی» برنده نوبل پرواز بر فراز کلمات | درباره ترویج فرهنگ کتاب‌خوانی و راهکار‌هایی که شما را ترغیب به خواندن می‌کند حکایت بهروز و وصیت سه‌جانبه دبیر هجدهمین جشنواره هنر‌های تجسمی فجر معرفی شد تقدیر از «هوشنگ مرادی کرمانی» به مناسبت هفته کودک نامزد‌های نوبل ادبیات ۲۰۲۵ معرفی شدند تبلور اندیشه‌های مکتب شیعه در هنر استاد محمود فرشچیان فصل دوم «دکستر: رستاخیز» در راه است هماوردیِ تجدد و سنت | گفت‌و‌گو با علی صنعوی درباره ترجمه رمان «زمستان در مادرید» که به جنگ داخلی اسپانیا می‌پردازد برنامه «انارستان» روی شبکه افق
سرخط خبرها

سونوگرافی لیلی و مجنون در سیرک

  • کد خبر: ۱۲۱۳۰۳
  • ۲۴ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۵:۰۳
سونوگرافی لیلی و مجنون در سیرک

دکتر دلش را گرفته بود و می خندید. گه گاهی هم که آرام می شد، تا صدای خنده خسرو را می شنید، دوباره می زد زیر خنده. منشی در را باز کرد و بی اجازه آمد تو؛ صدای بازشدن در، بین خنده ها گم شد. دکتر سرش را روی میز و خسرو، شکمش را بغل کرده بود و با چشم بسته می خندیدند. منشی منتظر ماند تا شرایط به حالت عادی برگردد ولی هیچ اتفاقی نیفتاد؛ «آقای دکتر؟!» خنده دکتر یکهو قطع شد. منشی لبخندی مصنوعی چسباند روی لبش؛ «خوبید آقای دکتر؟!» خسرو پیش دستی کرد و رو به دکتر گفت «ایشون رو باش! تازه می پرسه لیلی زن بود یا مرد؟!» منشی از حرف خسرو دل خور شد؛ زل زد به دکتر و منتظر ماند که دکتر جواب حرف بی ربط او را بدهد. دکتر اشک گوشه چشمش را گرفت، سرفه ریزی کرد و به خسرو گفت «البته اینی که گفتی برای این وقت ها نبود!» خسرو بلافاصله گفت «آهان! راست می گی! این مال وقتیه که بابای لیلی، مامان لیلی رو برده سونوگرافی تا جنسیت بچه رو تشخیص بدهند!» منشی از حاضرجوابی بانمک خسرو خنده اش گرفت ولی سعی کرد نخندد. دکتر لبش را می گزید؛ صدای خنده خفه شده اش از توی حلق شنیده می شد. منشی گفت «برم دکتر؟» خسرو به جای دکتر، خیلی جدی گفت «تو رو خدا بیایید بشینید! یه لحظه اومدیم خودتون رو ببینیم، از صبح توی آشپزخونه اید!» این شوخی خسرو، دکتر را منفجر کرد و صدای قهقهه دکتر، منشی را هم به خنده انداخت. سه نفری بی وقفه خندیدند! منشی که دید قرار نیست فضا عوض شود به شوخی گفت «مطب که نیست؛ دیونه خونه ست!» و بلندتر از قبل خندید. دکتر و خسرو با شنیدن این حرف، یکهو ساکت ساکت شدند! منشی تصور کرد شوخی او را نشنیده اند؛ همان حرف را دوباره تکرار کرد ولی دکتر و خسرو باز هم ساکت و جدی تر ماندند! منشی کمی شوخی اش را مزه مزه کرد و تازه فهمید که چیز بدی گفته است؛ «ببخشید! قصد جسارت نداشتم! نباید می خندیدم...» خسرو جعبه دستمال کاغذی را مثل میکروفون گرفت جلو دهانش و با صدای «رضا صادقی» خواند؛ «بخند! تو هم مثل من نمی تونی نخندی... بخند!» صدای خنده دکتر و منشی رفت بالا! منشی فهمید که جدی شدن یک باره دکتر و خسرو، فیلمشان بوده است؛ بدون اینکه حرف دیگری بزند، خندان از اتاق رفت بیرون. دکتر و خسرو آرام شده بودند. خسرو گفت «می بینی؟ این وضع و روز منه! دارم از غصه دق می کنم ولی بیرونم این رو نشون نمی ده؛ انگار بهم یاد نداده اند بریزم بیرون! کسی هم باورش نمی شه که من حالم بده! عینهو دلقک سیرک که صورتش می خنده؛ حتی اگه خودش نخواد!» دکتر گفت «این طور هم نیست؛ خیلی ها باورشون می شه؛ به قول شاعر، خنده تلخ تو از گریه غم انگیزتر است؛ مثلا من! من باورم می شه!» خسرو گفت «باورت می شه چون بهت حق مشاوره می دم!» دکتر یک لیوان آب گذاشت جلو خسرو؛ «دوست داشتی با اینکه داری بهم پول می دی، باورت نکنم؟» خسرو کمی فکر کرد و با خنده گفت «هنوز که نداده ام؛ عندالاستطاعه است!» دکتر گفت «اصلا نوش جونت! این یه جلسه رو مهمون من! خوبه؟» خسرو گفت «نه! دنگی حساب می کنیم!» و دوباره زد زیر خنده! دکتر گفت «خیلی مردی!» خسرو گفت «عجله نکن؛ هنوز جواب سونوگرافی نیومده!»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->