دانلود قسمت بیست‌ودوم (آخر) سریال پایتخت ۷ + تماشای آنلاین آیا فصل هشتم سریال پایتخت ساخته می‌شود؟ + جزئیات پسر اوس موسی (روحانی سریال پایتخت)، الگویی خوب برای معرفی یک طلبه سریال پایتخت ۷ در کدام بیمارستان مشهد ضبط شد؟ + جزئیات و فیلم آلبوم عشق و نفرت علیرضا شیرین فرد، منتشر شد صدات میاد، اما خودت کجایی؟ | یادی از مرحوم محمدعلی بهمنی، غزل‌سرای فقید معاصر حجت اشرف‌زاده در نیشابور روی صحنه می‌رود (۲۸ و ۲۹ فروردین ۱۴۰۴) مدیر باشگاه فیلم «رویش»: گام بعدی، تولید فیلم سینمایی است فقط زبان برایمان مانده است | گفت وگو با نجیب بارور، شاعر افغانستانی، درباره نسبت سیاست و فرهنگ در افغانستان برگزاری هفدهمین جشنواره موسیقی نواحی با حضور ۳۲ گروه فردین معصومی مهمان جدید برنامه ۱۰۰۱ محسن کیایی + زمان پخش پخش رایگان سریال‌های جدید از پلتفرم استارنت نمایش آثار جعفر پناهی در جشنواره سیدنی مدیرکل جدید هنر‌های نمایشی چه کسی است؟ آخرین اخبار از نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران زمان پخش قسمت آخر سریال پایتخت ۷
سرخط خبرها

عاشقانه‌های گریز!

  • کد خبر: ۱۲۴۳۸۹
  • ۱۵ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۳:۳۳
عاشقانه‌های گریز!
سیدخلیل حسینی عطار - پژوهشگر و مدیر انتشارات محقق

بامداد روز ششم خرداد تلفن همراهم زنگ خورد. محمدرضا بدیعی، مترجم خوش فکر معاصر، پشت خط بود. پس از احوال پرسی معلوم شد نگران حال حضرت میهن دوست است. گویی از خانم دانشور شنیده بود کسالت دارد و در بستر بیماری است. چند بار تلفن کرده بود، اما موفق به صحبت نشده بود، بنابراین نگران و بی تاب بود. قرار شد ساعت ۱۰ صبح برای دیدن حضرتش رهسپار شویم.

به استاد میهن دوست تلفن کردم. رخصت دیدار خواستم.

صدایش خسته و بی حال بود، اما با مهربانی پذیرفت. رأس ساعت یاد شده، به دیدنش رفتیم. از بستر بیماری برخاسته بود. روحیه اش بسیار خوب بود و خوشبختانه اثری از بیماری در سیمایش پیدا نبود.
کنارش نشستیم و کمی بعد صحبت گل کرد و طبق روال معمول از ادبیات فارسی به شعر معاصر - که علاقه مشترک جمع بود- رسید.

جناب بدیعی شعری از نیما را با صدایی خوش خواند. استاد میهن دوست به وجد آمده بود. خاطره‌ای از نوذر پرنگ را به یاد آورد که برایمان باز گفت: «روزی با جمعی از دوستان نزد پرنگ نشسته بودیم. او شعری را که تازه سروده بود برایمان خواند:

مردی/کنار پنجره تنها نشسته است/من
کنار پنجره تنها نشسته ام.

از دوستان نظر خواست. من پیشنهاد کردم به جای من بگوید:

دنیا/کنار پنجره تنها نشسته است/و او را بسیار خوش آمده بود.

همین را بهانه کردیم و خواهش کردیم، از شعر‌های خود برای ما بخواند. پذیرفت. چند شعر کوتاه و بلند را از حافظه درخشان خود خواند. پس از آن از کمد چوبی روبه روی مان انبوهی یادداشت و چند دفتر بیرون آورد که حاوی اشعار ناب و دل انگیز وی بود.

از او اجازت خواستم تا صدایش را ضبط کنم. رخصت داد. چند ساعتی برایمان شعر خواند. شعر‌های کوتاه، چند هجایی و هایکو مانندش به درخشش الماس بود. بی مانند، خیره کننده و تأثیرگذار.

هنگام شنیدن، احساس ناشناخته‌ای به جانت چنگ می‌انداخت و تو از این همه احساس و طراوت، غرق شادی، سرخوشی و گاه اندوه می‌شدی.

- استاد چرا اشعارتان را چاپ نمی‌کنید؟
این را حضرت بدیعی پرسید. من نیز بار‌ها این پرسش را با اشتیاقی صمیمانه با او در میان گذاشته بودم، اما خوب می‌دانستم پژوهش در فرهنگ عامه، اوسنه‌ها و اساطیر، او را از انجام کار‌های مربوط به آماده سازی و چاپ دفاتر شعرش باز داشته است.

به دل آرزو داشتم: خدا کند که گاهی به شعر نیز برگردد! محمدرضا بدیعی، گویی ذهن خوانی کرده باشد به استاد پیشنهاد کرد کار جمع آوری و تدوین اشعارش را به ما بسپارد. کریمانه پذیرفت.

چند ماهی پس از آن دیدار و در پی دیدار‌های مکرر، نخستین دفتر شعر او زیر عنوان «عاشقانه‌های گریز» را آماده چاپ کردیم. این کتاب در تیراژی محدود از سوی نشر «شمشاد» به طبع رسید، اما پس از آن با اصلاحات و اضافات بسیار برای چاپ به نشر چشمه سپرده شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->