الهام مهدیزاده - با دست، زیر دیوار بتنی را گود کرده اند تا از دیوار دومتری راه آهن با بدبختی عبور کنند. برای رد شدن قد خم کردن کافی نیست؛ باید سینه خیز و با بی خیالی محض از سرنوشت لباس ها، عبور کرد! تنها راه عبور برای رسیدن به آن طرف دیوار راه آهن، همین گودال دست ساز معتادان است. اهالی میگویند اینجا «پاتوق معتادان» است؛ یعنی زمین و ریلهای راه آهن محصور شده با دیوارهای بتنی، در بخشهایی تبدیل شده است به محلی برای حضور و پاتوق معتادان! «جمعه بازار دزدها» نیز روایت دیگری است که اهالی ضمیمه گفته هایشان میکنند. این توصیفات مردمی از مکانی است که یکی از ورودیهای شهر مشهد به شمار میآید؛ هر روز چندین و چند رام قطار از این محدوده عبور میکند و ممکن است این تصاویر، حکم اولین تصاویری را داشته باشد که در چشم زائران نقش میبندد.
نشانی اش به شیرینترین نام شهری مشهد ختم میشود. حاشیه «شهرک شیرین» دیواری زمخت کشیده شده است. زنهای محله پشت دیوار را ندیده اند و هر چه میدانند از حرفها و گفتههای جوانان است. بعضی هم از بوی زباله سوزی و لاستیک سوزی معتادان گلایه میکنند و حرفهایی که میزنند، با بوی بد مواد و آتش زدن زبالهها برای گرم کردن معتادان درهم میپیچد. سر ِ حرف را پیرزنی که روی پله کوچک جلو در خانه نشسته و با خانم همسایه هم صحبت است، باز میکند؛ «مادرجان، دیوار دور و بر ما زیاد است؛ کدام دیوار را میخواهی؟» با دست به کالی که از خیابان فرعی گذشته است، اشاره میکند؛ «این دیوار مال آستان قدس است. از وقتی ما یادمان است این دیوار بوده و زمینهای پشت دیوار وقفی است.»
زیر دیوار به جای دل دیوار
این بار با دستش روبه رو را نشان میدهد و میگوید: مشخص است که این دیوار مال راه آهن است. دور و بر ریل را مثلا دیوار کشیده اند که کسی آن سمت نرود، اما برو نزدیک تا ببینی چه خبر است! معتادها هر چند وقت یک بار دیوار را سوراخ میکنند تا خودشان را به آن طرف دیوار برسانند. قبلا هر روز دیوار را از زیر گود میکردند. از بس همسایهها زنگ زدند تا دیوار را سیمان کنند، الان زیر دیوار را کمتر گود میکنند.
هنوز حرف هایش تمام نشده است، زن همسایه که او هم دل پری از همسایگان بی سروسامان آن طرف دیوار دارد، رو به همان پیرزن اولی میگوید؛ای حاج خانم، کجای کاری؟! خانه ما و شما جای خوبی است. اگر سمت کوچههای مهریز بروید، متوجه میشوید که اوضاع آنجا خیلی بدتر است. معتادها روز روشن از دیوار بالا میروند.
بعد رو به ما میکند تا نشانی دقیقی از معتادان و پاتوق آنان بدهد؛ «دخترجان، اگر بولوار را تا انتها بروی، قسمتهایی از دیوار را میبینی که از زیر دیوار گود شده است یا سیمان تازه دارد. مدتی معتادها دیوار را سوراخ میکردند تا خودشان را به آن طرف برسانند. شهرداری و راه آهن هم وقتی همسایهها زنگ میزدند، میآمدند و گودالی را که معتادها کنده بودند، سیمان میکردند. الان زرنگ شده اند و زیر دیوار را خالی میکنند تا خودشان را به آن طرف برساند. دنبال یک کانال بزرگ نباش. چشمت به پایین دیوار که باشد، میبینی بعضی جاهای دیوار از زیر خالی است.»
حرف هایش درباره سیمان کاری برخی قسمتهای دیوار درست است؛ به بخشهایی از دیوار، سیمان تازه زده اند. انتهای بولواری که او نشانی داده است، به کوهی از زباله و چند دیوار خرابه ختم میشود. سکوت انتهای بولوار را صدای سگها بر هم میزند. روی یکی از دیوارهای زخم خورده و شکسته با اسپری رنگی هشداری نوشته اند: «خطر حمله سگ». کوه زباله انتهای بولوار، پلهای برای رفتن به بالای دیوار راه آهن است تا اگر جانی برای معتاد باشد، خود را به آن طرف دیوار پرت کند. به گفته همسایهها ترجیح این روزهای معتادان، گذشتن از زیر دیوار است.
عبور از گودال اعتیاد
چند متر مانده به کوه زباله، پایین دیوار راه آهن را گود کرده اند. گودال دست ساز معتادان چندان بزرگ نیست و برای رد شدن، خم کردن قد کافی نیست. باید سینه خیز عبور کرد؛ عبوری که با سختی و بدبختی همراه است. همسایهها میگویند رفت و آمد برای معتادان از این گودالهای کوچک چندان سخت نیست و در یک چشم بر هم زدن خودشان را مثل تیر رها شده از چله، از زیر گودال به آن طرف دیوار میرسانند.
ناچاریم برای تماشای آن طرف، ما هم از زیر دیوار بگذریم. هنوز قد و قامت راست نکرده ایم که بوی دود لاستیکهای آتش زده روی گرد و غبار لباس هایمان مینشیند. آن طرف دیوار راه آهن، بساطی برپاست. فاصله شان با ریلهای راه آهن حدود ۲۵ متر میشود، اما میتوان از همان فاصله، تعدادشان را حدس زد. در ابتدا تعدادشان زیاد به چشم میآید؛ شاید ۲۰ یا ۳۰ نفری که در میانشان چند زن هم دیده میشود. هر چند نفر دور بساط آتشی که برای گرم کردن بر پا کرده اند، نشسته اند و کاپشن هایشان را روی سر کشیده اند. تعدادی از معتادان هم کمی دورتر و کنار دیوارهای سیاه نشسته اند. نگاهشان به ماست، اما حاضر نیستند برای این مهمانهای ناخوانده پشت دیوار، بساط خود را حتی برای لحظهای ترک کنند.
جزیره مهریز
سوی دیگر دیوار، ریلهای راه آهن رو به محله مهریز در شهرک رجایی است. اهالی مهریز میگویند محله آنان در میان چند دیوار سازمانی قرار گرفته است و در میان این دیوار، حکم جزیرهای گمشده را دارند؛ جزیرهای که به گفته آنان از هر سوی آن بروند، به دیواری بتنی میرسند. یک قسمت محله مهریز دیوار باغ آستان قدس است و از طرف دیگر، دیوار راه آهن کشیده شده است. بیشترین گلایه اهالی از دیوار راه آهن است که به گفته آنها پاتوقی برای معتادان شده.
خانههای محله مهریز پنجره هایشان رو به دیوار باز میشود. در فاصلههای چند متری از دیوار راه آهن، یک ستون برق علم کرده اند که به گفته اهالی، پلههایی برای معتادان شده است تا با فتح دیوار، خود را به آن طرف دیوار برسانند.
از ابتدای مهریز تا انتهای آن، چند دقیقه بیشتر نیست. در همین فاصله کوتاه، از هر چند ستون برق، معتادان یا در حال بالا رفتن از دیوار یا در حال پریدن آن طرف دیوار هستند. روی در ِ دو خانه برچسب پلمب زده اند و روی دیوارهای آجری این دو خانه با اسپری نوشته اند: «این منزل به دلیل توزیع مواد مخدر توسط مقام قضایی پلمب شد».
زینب خانم یکی از ساکنان محله است که دست دختربچه کوچکش را محکم گرفته است تا برای خرید بیرون برود. او گلایه اش از دیوار راه آهن را با چند دلواپسی مادرانه شروع میکند؛ «نمی گویم محله ناامنی است. چند سالی است که در این محله زندگی میکنیم و تا حالا اتفاقی برای خودمان نیفتاده است و از همسایهها هم چیزی نشنیده ام. اما از این معتادهایی که در روز روشن این طور راحت از ستونهای برق بالا میروند تا خودشان را به آن طرف دیوار برسانند، میترسیم. من جرئت ندارم دخترم را تنها راهی مدرسه کنم و هر روز خودم دنبالش میروم. من همین یک دختر را دارم و حواسم به او هست. همسایه هایمان هم که پسر دارند از اینکه پسر بچه هایشان با دیدن این معتادان، به راه خلاف یا مصرف مواد کشیده شوند، میترسند. پسر بچهها شیطان هستند؛ اگر موقع تعطیلی مدرسهها اینجا باشید، میبینید گاهی کیف هایشان را روی زمین میاندازند و از دیوار بالا میروند تا آن طرف دیوار را ببینند.»
یکی دیگر از ساکنان محله هم از زباله سوزی معتادان شاکی است؛ «ای بابا! این دیوار یک پاتوق درست و حسابی برای معتادان فراهم کرده است. شبها از بوی لاستیکهایی که آتش میزنند، خواب نداریم. هوای مشهد کم خراب است که دود آتش زدن لاستیک و آشغال توسط معتادان هم در حلقمان فرو میرود! تو را به خدا فکری کنید. اگر آن طرف دیوار را نگاه کنید، یک ساختمان میبینید که بعضیها میگویند چاه موتور است. کنار آن دیوار آن قدر مواد کشیده و آتش روشن کرده اند که آجرهای دیوار کامل سیاه شده است.»
جمعه بازار دزدها
ستونهای برق و معتادانی که در حال بالا رفتن از این ستونها هستند، تصویر ثابت این خیابان است. بیشتر دریچههای هشت ضلعی دیوار راه آهن، سیمان شده و تا آخر مهریز تنها چند دریچه باز است. نمای آن طرف دیوار که از میان این دریچههای هشت ضلعی پیداست، چند مرد را نشان میدهد که کنار انبوهی زباله ریخته شده نشسته اند و مواد میکشند. دو سه معتاد کنار آتشی که به پا شده است، چرت میزنند. همان طورکه نشسته اند، هر چند ثانیه، سرشان تا روی زانوهایش میآید و نرسیده به زانو با تکانی دوباره سرشان را بلند میکنند. با چشمهایی نیمه باز به آتشی که کنار آن نشسته اند، زل میزنند و دوباره سرهای بی رمقشان تا زانو خم میشود.
چند مرد دیگر کمی دورتر با مشتهای گره شده از پول با چند نفر دیگر مشغول بازی و قمارند.
یکی از مردان سن و سال دار محله، اوضاع این محله را نابسامانتر از آن میداند که با یک بار جمع و جور کردن معتادان درست شود. او نسبت به دیگر همسایهها به اوضاع این دیوار مشکوکتر است و میگوید: اینجا فقط پاتوق نیست. من به اوضاع این دیوار مشکوک هستم. جمعهها سر ظهر اینجا شلوغتر میشود. از چند نفر از جوانها که پرسیدم، گفتند اینجا جمعه بازار معتادهاست. معتادها هر چه از دیگران میدزدند، اینجا میفروشند. شاید هم برخی افراد از هر گوشه شهر، خودشان را به اینجا میرسانند تا مواد بخرند.
گودال خوابی
چند راننده در ایستگاه اتوبوس انتهای مهریز ایستاده اند. یکی از رانندگان با فلاسک چای که در دست دارد، چند راننده دیگر را مهمان میکند. یکی از رانندگان همان طور که چای میخورد، شنیده هایش درباره اوضاع دیوار را این طور بیان میکند: مردم دل خوشی از این دیوار ندارند. همه حرفهایی هم که میگویند، مربوط به آن طرف دیوار است. خودم چند وقت پیش شنیدم یکی از مسافرها تعریف میکرد پشت دیوار و در بیابانهای آن طرف، معتادها گودال کنده اند تا بخوابند.
ادامه میدهد: میگفت مثل قنات که برایش «سو میزنند»، معتادان زمین را گود کرده اند تا پاییز و زمستان از سوز و سرما در پناه باشند. میگویند تابستانها هم که هوا گرم است، داخل همان گودال میخوابند.
کم نشده اند، اما آنها را سروسامان دادیم
مدیر روابط عمومی راه آهن خراسان رضوی معتقد است شرایط حریم ریلی محدوده شهر مشهد در وضعیت مناسب قرار دارد و شرایط آن گونه نیست که از آن به عنوان «معضل اجتماعی» تعبیر میشود! البته جواد معراجی فر در ادامه به این نکته نیز اشاره میکند که حضور معتادان در منطقه صفر نیست و ممکن است در منطقه باشند، اما با اقداماتی که صورت گرفته، شرایط نسبت به گذشته، مناسب است.
وی تأکید میکند: نمیپذیرم که در محدوده ریلی راه آهن مشهد، معتاد متجاهر یا شرایط زننده اجتماعی داریم.
به گفته او راه آهن استان با همکاری شهرداری مشهد، به پاک سازی محیط پرداخته است و شرایط در وضعیت مناسبتر قرار دارد.
معراجی فر بر این موضوع نیز تأکید دارد که سامان دهی معتادان و اینکه معتادان از دیوار راه آهن بالا نروند، در حوزه اختیارات آنان نیست. مدیر روابط عمومی راه آهن خراسان رضوی در توضیحاتی تکمیلی عنوان میکند: فکر میکنید چقدر باید دیوار راه آهن را بلند کنیم که معتادان از روی دیوار بالا نروند؟ میتوانیم با جرئت بیان کنیم همین حالا که با شما گفتگو میکنیم تمام مناطق شهری مشهد که ریل راه آهن از آنجا عبور میکند، دیوارکشی و محصور است و همین موضوع تعداد سوانح برخورد قطار با عابران را به حداقل رسانده است. اگر در گذشته، بچهها به دلیل نبود دیوار مشخص، کنار ریل بازی میکردند، الان چنین نیست و سوانح ریلی به حداقل رسیده و شرایط مناسب است.