بهرام افشاری با «سمسار» روی صحنه می‌رود راز مضمون شعرهای افشین علا از زبان خودش واکنش جنجالی کارگردان پیرپسر به انتخاب فیلم‌ اسکار + عکس نگاهی به شکست‌های یک سال اخیر سریال‌ها دلنوشته بهنوش طباطبایی برای نقشش در سووشون حرکت تازه سینمای ایران برای تجلیل از هنرمندان وطن‌دوست از پوستر جدید «شفرونی» رونمایی شد + عکس و جزئیات چرا کودک ایرانی پای انیمیشن خارجی می‌نشیند؟ | انتقاد نادر سلیمانی از انیمیشن‌ها ویدئو | تقابل جبلی و اسعدیان در انتخاب نماینده ایران در اسکار روایت تازه صدا و سیما از نصف جهان | نگاهی به آنچه در «ایران جان» گذشت چرا «علت مرگ: نامعلوم» به‌عنوان نماینده ایران در اسکار انتخاب شد؟ سانس اختصاصی برای مخاطبان نابینا در جشنواره فیلم کوتاه تهران رویداد «قصه شهر ایران» با روایت نبرد ۱۲ روزه برگزار می‌شود + فراخوان صدرنشینی دوباره فیلم جکی چان در مقابل انبوه رقبا رابرت ردفورد، بازیگر اسطوره‌ای هالیوود، درگذشت + علت مرگ فراخوان جشنواره ملی فیلم و تئاتر «لوتوس» منتشر شد اکران فیلم «مجنون» پس از ۲ سال وقفه
سرخط خبرها

ما در کربلا مردیم

  • کد خبر: ۱۲۵۴۱۹
  • ۲۲ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۴:۴۵
ما در کربلا مردیم
لیلا جان قربان - روزنامه نگار

مرد یک بار دیگر نگاهم می‌کند. کیسه‌هایی سفید در دست دارد. از آن دست فروش‌های سمجی است که از دور گزینه‌های مورد نظرش را نشان می‌کند و بعد طوری به زبان شکسته فارسی صحبت می‌کند که حتی اگر قصد خرید هم نداشته باشی جذب شیرین زبانی او می‌شوی و تا نگاه می‌کنی و به خودت می‌آیی می‌بینی کلی خرید کرده‌ای و فقط یک سؤال از خودت داری که این‌ها را برای چه خریده ام.

معلوم است که تردید دارد، من هم آماده ام که اگر جلو آمد یک کلام بگویم «لا ارید شیء» و خودم را راحت کنم. این یک جمله را درست یا غلط هروقت دست فروش‌ها سمتم می‌آیند با حالتی جدی در حالی که سرم را پایین انداخته ام چند بار تکرار می‌کنم و خدا به خیر می‌کند.

اما این یکی انگار نقشه کشیده است به محض اینکه گفتم لا ارید... وسط حرفم بپرد و بگوید: حتما ارید! شاید هم واقعا به ارید برسم.

از بس که ذهنم کنجکاو شده است که در این پاکت‌های سفید چه دارد. از دیروز در راه رفت و آمد حرم تا هتل همه مدلی را دیده ام جز این پاکت‌های سفید رنگ را.

چند دقیقه‌ای می‌گذرد. راه می‌افتم. مرد دنبالم می‌آید. یک لحظه شَکم برمی دارد که نکند دست فروش نباشد. واقعا آن پاکت‌های سفید معیاری برای تشخیص یک دست فروش نیست! تندتر می‌روم. می‌دود و سمتم می‌آید. واقعا ترسیده ام. جلویم را می‌گیرد. با لهجه عربی اش می‌گوید: لباس آخرت نمی‌خواهی! با تردید می‌گوید. شاید به خاطر اینکه جوان‌تر از مشتری‌های دیگرش هستم! من هم جاخورده ام. نمی‌فهمم که چه می‌گوید. نگاهش می‌کنم. پاکت‌های سفید را نشانم می‌دهد.

خیال می‌کند که فارسی نمی‌فهمم! می‌گوید: خلعت آخرت! همچنان گیج نگاهش می‌کنم. می‌فهمم چه می‌گوید، ولی این اولین باری است که کسی حرفی از کفن آن هم برای خودم می‌زند. برای من که کلی برنامه ریخته و نریخته دارم! حقیقت این است که هیچ وقت به این موضوع فکر نکرده ام که باید برای آخرتم هم چیزی بخرم! مرد لباس آخرت را سر دست می‌گیرد و دوباره می‌گوید: همین جا طواف هم بده، ثواب دارد. من هنوز نمی‌فهمم و نمی‌دانم که باید چه بگویم.

دیشب که از مرد عبافروش دو عبا و پنج متر پارچه چادری خریدم، مطمئن بودم که این‌ها را تا چند سال دیگر خواهم پوشید، ولی الان نمی‌دانم که این لباس‌های سفید کجای دنیا و چه وقت به کارم خواهد آمد. مرد یک بار دیگر به گنبد امام حسین (ع) اشاره می‌کند و می‌گوید: بخر، به کار همه می‌آید. من نگاهش می‌کنم، می‌دانم که بالأخره این لباس را باید بخرم، اما نمی‌توانم!

ما در کربلا مردیم

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->