محمود گوهر سخن را بر دیگر انواع جواهر برگزید و وقتی تعیین شهرت خانوادگی در ایران مرسوم گشت، تخلص شعری «فرخ» نام خانوادگی او شد و محمود فرخ نام گرفت.
گفته شد که روزگار نوجوانی فرخ مصادف بوده است با آغاز نهضت مشروطیت در ایران؛ بنابراین افکار تازهای پیدا شد و جوانی پرشور، چون محمود را نیز به سوی خود کشاند؛ خاصه که روح او هم مانند بسیاری دیگر از هموطنانش تشنه آزادی و آزادفکری و تجدد بود. خود او گفته است پدرم آرزو میکرد که عادات اجتماعی گذشته را داشته باشد که از دفتر روزگار بسیار از آن میگذشت، اما ما را تحمل میکرد و در بحثها سعی میکرد ما را متقاعد کند.
تا سال ۱۳۰۶خورشیدی که بیش از سیسال از عمر وی میگذشت، کار مشخصی نداشت و اندیشه خدمت در ادارات دولتی را هم در سر نمیپروراند. زیرا پدرش با اینگونه مشاغل مخالف بود. جوان بود و سایه پدر بر سر و طبعی بارور داشت و دلی زیباپسند در بر.
خود او در اینباره میگوید: «چندی با مختصر سرمایهای در حجره تجارتی یکی از خویشاوندان وقت و سرمایه تلف میکردم و باز بیکار بودم و با ماهیانه مختصری که از پدرم میگرفتم، اوقات را به بطالت نه، بلکه با دوستان خوب و محترم و باذوق و با خویشانی که داشتم، به خوشی میگذراندم.»
زندگانی فرخ از حوادث مبارزهآمیز خالی نیست و بارها در کشاکش حیات گرفتاریهایی داشته است. خودش میگوید: «به دلایل مختلف من همیشه مخالفانی داشتم، ولی بحمدا... و به فضل خداوند از خطرات مصون ماندم و حیثیتم نیز محفوظ مانده است. چون روی پای خود ایستادهام و شخصیتم را بهوسیله جاه و مقام حاصل نکرده بودم که با عزل و انفصال بتوانند از من سلب شخصیت کنند. در هر مقامی که بودهام و هر شغلی که داشتهام، آن شغل برایم کوچک دیده میشد. زیرا خودم نیز به آن جاه و مقامها به نظر حقارت مینگریستم.»
در حاشیه زندگی اجتماعی فرخ باید این نکته را افزود که سفرهای متعدد از فرصتهای مغتنمی بود که فرخ را نصیب افتاد و در هر دیدار و گردش و بلاد مختلفی که میرفت، آموختنیها و مصاحبت با مردم صاحبنظر بر کمال و تجربه او افزوده است. او علاوه بر بیشتر شهرهای ایران، بارها به خارج از کشور و ممالک اروپایی سفر کرد.
از جمله یکبار نیز در سال۱۳۲۳ از طرف جمهوری ازبکستان به مناسبت جشن بیستوپنجمین سال تأسیس آن دولت و روابط فرهنگی ایران و شوروی دعوت شد. سه نفر از اعضای انجمن تهران هم بودند و فرخ به سمت ریاست هیئت دوازدهنفری به تاشکند عزیمت کرد و هشتروزی مهمان آنها بود.
بیگمان محیط خانوادگی در تربیت هرکس کمال تأثیر را دارد. تعلیم و تربیت به این وسعت نبود و چهبسا کسانی که کار تحصیل اطفال و نوجوانان را در محیط خانواده صورت میدادند، نمونههای آن بسیار است. نیای فرخ، حاجمیرزاحسین جواهری، در اواخر عمر به شعرگفتن روی آورد و دیوانی در مدایح و مصائب پیغمبر (ص) پرداخت، اما شعر وی آنچنان نبود که گسترش یابد.
محمود دوران حیات او را بهواقع درک نکرد. زیرا وقتی در آذر۱۲۷۷ در مشهد درگذشت، نوادهاش کودکی چهاردهماهه بیش نبود. پدر فرخ، سیداحمد جواهری، در تربیت و تشویق فرزند به کمالات و ترغیب او به تحصیل شعر و ادب اثری آشکار داشت. وی با آنکه در زندگی عملی اهل شعر نبود، ولی او را مشوق بود. در دیوان ملکالشعرا بهار نیز نمونههایی از این تشویق بهآشنایی میتوان دید.
شاید بتوان گفت در میان شاعران گذشته و معاصر کمترکسی به اندازه فرخ با دیگرشاعران مفاضات ادبی داشته است؛ چندانکه ممکن است در این زمینه برای او تخصصگونهای قائل شد.
زیرا این نوع اشعار در دیوان او بیش از صد است و مطالعه این اخوانیات هم کیفیت ارتباط فرخ را با شاعران این روزگار نشان میدهد و هم نمودار شهرتی است که سخن او یافته و به سخنوری نامآورش ساخته است. چنانکه شادروان محمد قزوینی با آن وسواس و دقتی که در نوشتهها و اظهار عقاید خود به خرج میداد، از او به تحسین یاد کرده است.
علاوه بر مقام شاعری فرخ، او مردی هنردوست و ادبپرور بود. کسانی که در زندگانی ادبی و هنری خود از تشویق مؤثر وی برخوردار شدهاند، کم نیستند؛ گرچه او بهواسطه فکر بلند و روح بینیازش نام هیچیک از ایشان را بر زبان نمیآورد.
کتابخانهاش که در حدود ۵ هزار جلد کتاب چاپی و خطی است، در اختیار دوستان و اهل قلم بوده است. سالهاست که در خانه فرخ اهل قلم جمع میشوند و حتی در ایام مسافرت و غیبت او این نشستوبرخاست برقرار است. بهعلاوه هرکس از اهل علم و هنر و ادب که به مشهد وارد میشود، درِ خانه شاعر جوانمرد خراسان به روی او باز است و مهماننوازی بیشائبهای که در نهاد فرخ است، دستکم یکبار او را به خانه و کتابخانه فرخ میکشاند. چه بسا که دوستان فرخ هم از مصاحبت مغتنم ارباب فضل و هنر به لطف فرخ بهرهمند میشوند و برخورداری از این نعمت را از او دارند.
خلاصه کلام اینکه محمود فرخ استاد بزرگمرد و عالیقدر ما فضائل اخلاقی بسیار دارد. این کمالات که با هنر شاعری او توأم شده، فرخ را در ایران و خارج از ایران به فضل و هنر نامدار کرده است. سیرتش، چون نامش محمود است. روزگار بر او فرخ باد.