حسن احمدی فرد | شهرآرانیوز؛جامی نه فقط در تربت جام، که در همه خراسان، بلکه در همه ایران، آن قدرها شناخته شده نیست. «خاتم الشعرا» در زادگاهش آن قدر ناشناخته است که بسیاری او را با «شیخ الاسلام احمد جام» اشتباه میگیرند.
- مایِن بِرِی شِما سِرگذشت پیر هِرات رِ بُگُم؟
- نه. ممنونم
- مایِن بِرِی شِما مناجات خُوجه عبدا... انصاری بِخُونُم؟ اَزُم بَر؟
-ممنونم. نه.
- مایِن بِرِی شِما فال بگیرُم؟ دارُم دیوان رِ.
-دیوان حافظ؟
-به دیوان حافظ اَم مِتُونُم فال بگیرم. اما ما به اینجِگا خُودِی دیوان مولانا فال مِگیرِم؛ مولانا جامی.
-مگه با دیوان جامی هم میشه فال گرفت؟
- اِشتو نِمِشه؟
پیرمرد نشسته بر در آرامگاه خواجه عبدا... انصاری اصرار دارد برای چهره ناآشنایی که اول صبح به زیارت خواجه آمده، فال بگیرد. روی آجرفرش سرد مینشینم و پیرمرد از اتاقکی در آرامگاه، دیوان کهنهای از جامی را بیرون میآورد، فال میگیرد و غزلی از غزلیاتش را میخواند تا نشان بدهد که جامی در مدفنش در هرات، بسیار پرآوازهتر از زادگاهش در تربت جام است؛ تا یادآوری کند که سفر به هرات، بدون زیارت قبر جامی، حتما چیزی کم دارد. به خودم قول میدهم حتما سری به شاعر بزرگ همشهری ام بزنم که در هرات، آرام گرفته است.
جامی نه فقط در تربت جام، که در همه خراسان، بلکه در همه ایران، آن قدرها شناخته شده نیست. «خاتم الشعرا» در زادگاهش آن قدر ناشناخته است که بسیاری او را با «شیخ الاسلام احمد جام» اشتباه میگیرند.
یاد «صدیق جامی الاحمدی» میافتم؛ راهنما و کلیددار مزار شیخ احمد در تربت جام، که او از همین بی دقتی و اشتباه گرفتن دو چهره شعر و عرفان، گلایهمند بود؛
«کسانهایی میپرسند اینجا مزار عبدالرحمن جامی است؟ من میگویم عبدالرحمن جامی، خودش از مریدان شیخ احمد جام بوده. چطور؟ خودش گفته:
«مولِدم جام و رشحه قلمم
جرعه جام شیخ الاسلامی است
زین سبب در جریده اشعار
به دو معنا، تخلصم «جامی» است...»
قبر عبدالرحمن جامی در هرات هست و قبر این آقا، اینجا در محل خانقاهش. جامی شاعر قرن نهم بوده و شیخ احمد جام، عارف و شاعر قرن پنجم و ششم». اینها بخشی از توضیحاتی است که صدیق جامی الاحمدی، حتما مثل کلیددار مزار عبدالرحمن جامی و لابد مثل پیرمرد نشسته بر ورودی مزار خواجه عبدا... انصاری، هر روز چند بار به بازدیدکنندهها میگوید تا به آنها بفهماند که شیخ احمد جام کیست و عبدالرحمان جامی کی.
نورالدین عبدالرحمن جامی، نزدیک به ۳۰۰ سال پس از مرگ شیخ احمد جام، در حوالی همان جایی به دنیا آمد که پس از مرگ شیخ احمد جام، تربت جام نام گرفته بود. روستای زادگاه جامی، «خرگرد» در دورهای که جامی در آن به دنیا آمد، آبادی بزرگی بود با تاریخی بلند. خرگرد جام، حتی پیش از شکل گیری تربت جام، مرکز بزرگ آبادی و علم بود که بعدها در سایه شکل گیری تربت جام بر اطراف قبر شیخ احمدجام، نام و آوازه خود را از دست داده بود. حالا از خرگرد، ویرانههایی به جا مانده که در فهرست آثار ملی هم ثبت شده است. ویرانههای آبادی تاریخی خرگرد، زادگاه عبدالرحمن جامی، نزدیک روستای محمودآباد لنگر در ۲۵ کیلومتری تربت جام است؛ در حاشیه جادهای که به مشهد میرسد.
جامی در خرگرد به دنیا آمد و در خرگرد کودکی اش را گذراند، اما در آغاز نوجوانی همراه پدرش به پایتخت آن روزگار، یعنی شهر هرات کوچ کرد و همان جا ماندگار شد.
او که درسهای ابتدایی را از پدرش آموخته بود، در هرات به مدرسه نظامیه راه پیدا کرد که از نظامیههای نامدار آن روزگار بود؛ مدارسی که به ابتکار خواجه نظام الملک توسی، پا گرفته بود و تا دورههای بعد جزو برترین مدارس جهان اسلام بود.
جامی در نظامیه صرف ونحو آموخت و طبیعیات و ریاضیات. او بعدها به حکمت هم پرداخت و از آنجا که خانواده اش، جزو فقیهان بودند، فقه و اصول و حدیث هم آموخت. طبع شاعرانه و عارفانه جامی او را به سوی تصوف کشاند. جامی به طریقت نقشبندیه در آمد که طریق جاری در آن سامان بود. این طریقت عرفانی هنوز هم در بخش عمدهای از خراسان، از تربت جام تا هرات، مشرب اصلی عرفانی در منطقه است. در هرات، در خاک اولیاءا... به حلقه مریدان «سعدالدین کاشغری» درآمد و خیلی زود توانست چهره برجسته این حلقهها بشود که در مسجد جامع هرات برگزار میشد.
شاعر خوش طبع جوان، شاعری را هم در هرات آغاز کرد؛ اما گرایشهای صوفیانه جامی بر شعر او هم سایه گسترد تا آنجا که عمده سرودههای او، مشربی عرفانی دارد.
جامی به سمرقند دیگر پایتخت تاریخی آن روزگار هم سفر کرد و «الغ بیک» فرزند شاهرخ شاه که به جای او بر تخت پادشاهی تیموریان نشسته بود، از او به گرمی استقبال کرد. جامی آن قدرها در سمرقند نماند و ترجیح داد به هرات برگردد؛ جایی که امیر علیشیر نوایی، حاکم دانش پرور و شاعردوست حکمرانی داشت. جامی تا پایان عمر هشتاد ویک ساله اش در سایه حکمرانی امیر علیشیر زیست و سرانجام در محرم ۸۹۸ قمری سر بر خاک اولیاءا... گذاشت.
نقل است که پس از مرگ، از جامی بیش از صد کتاب به جا مانده بود، اما آنچه از آثار جامی در خور توجه است، در چند کتاب خلاصه میشود؛ دیوان اشعار او، کتاب «هفت اورنگ» که شامل هفت مثنوی جداگانه است، «بهارستان» که به تقلید از «گلستان» سعدی سروده شده و کتاب «نفحات الانس» که درواقع بازنویسی کتاب «طبقات الصوفیه» خواجه عبدا... انصاری است. او این بازنویسی را به درخواست امیرعلیشیر انجام داد؛ همان کسی که به او لقب «خاتم الشعرا» را بخشید.
«تخت سفر» در آرامش عصرگاهی هرات، خلوتتر از مزار خواجه عبدا... انصاری است. قبر او هم به سنت معمول آن روزگار، در بیرون خانقاه، در پیش روی ایوان آجری است. مزار همشهری شاعرم، دو گلدسته بلند هم دارد و گلدسته انگار پای ثابت همه مزارهای هرات است؛ از پیر هرات تا گوهرشاد بیگم.
مزار آجری عبدالرحمن جامی فاصله چندانی با مرشدش سعدالدین کاشغری ندارد؛ اما کسی نیست تا اینجا هم فالی به دیوان شعرهایش بزند و غزلی بخواند از آن غزلهایی که آنها را باید آخرین غزلهای سنتی ادب فارسی دانست.
سعی میکنم بیتهایی از فال صبحگاهی در مزار خواجه عبدا... یادم بیاید و همانها را اینجا بر مزار جامی بخوانم. حافظه ام به قدر یکی دو بیت یاری نمیکند. همان یکی دو بیت هم غنیمت است.
گذر فتاد به سروقت کشتگان غمت
هزار جان گرامی فدای هر قدمت
حریم سدره شده است آشیان مرغ دلم
هنوز رشک برد بر کبوتر حرم ات
به نامه درج مکن شرح شوق خود «جامی»
مباد شعله زند آتش از نی قلمت...