تاریخ و ساعت بازی منچستریونایتد و ایپسویچ | شمارش معکوس برای نسخه تازه شیاطین کاکوتا، غایب بزرگ استقلال مقابل پاختاکور نعمتی سرمربی تیم ملی پاراتیروکمان شد ورود رئال و سیتی به کورس جذب ستاره لورکوزن روبینیو همچنان در زندان مرادمند و فلاح زوج احتمالی خط دفاع استقلال معمای کیه‌زا در لیورپول تراکتور خوب درو نمی‌کند بسکتبالیست‌های ایران راهی قطر شدند (۳ آذر ۱۴۰۳) پرسپولیس فعلاً در قطر ماندگار است طارمی از ترکیب اینتر دور شد جلسه آشتی کنان پروین و قلعه‌نویی! حرف عجیب نیکبخت به قلعه نویی دلیل غیبت کریم باقری در مراسم مادر استیلی سایه استرس قعر همچنان بالای سر فرش درخشش دختران ظفر خراسان در لیگ والیبال نتیجه و ویدئو خلاصه بازی تراکتور و گل گهرسیرجان در جام حذفی (۲ آذر ۱۴۰۳) | حذف ناباورانه شاگردان اسکوچیچ در خانه بررسی عملکرد خراسانی‌ها در لیگ برتر کشتی | طغانی بود، جوان نبود درباره مسابقات تنیس جایزه‌بزرگ آزاد قهرمانی استان خراسان‌رضوی | شلیک‌های باکیفیت روی خاک رس مهرداد محمدی شانسی برای بازگشت ندارد ماشاریپوف، برگ برنده موسیمانه مقابل پاختاکور
سرخط خبرها

مویی سپید و قلبی آبی

  • کد خبر: ۱۳۳۰۱۲
  • ۱۴ آبان ۱۴۰۱ - ۱۲:۱۴
مویی سپید و قلبی آبی
یادی از منصور پور حیدری اسطوره باشگاه استقلال در سالروز درگذشتش.

«آقای پورحیدری! من هم مثل شما سرطان دارم، اما با این بیماری مبارزه می‌کنم. قطعا شما هم می‌توانید بر این بیماری غلبه کنید.» این جملات را یکی از بیماران بخش که از سر دلسوزی به عیادت منصورخان آمده است، می‌گوید و می‌رود. فریده، همسر منصورخان که مصاحبه اش با خبرنگار‌ها تمام می‌شود و به اتاق برمی گردد، منصور دیگر آن آدم سابق نیست.

وقتی پرسید: «فریده! من سرطان دارم؟» انگار تمام تلاش ده ماهه او برای مخفی نگه داشتن این راز، نابود شد. تأثیر تلقین و آگاهی بود یا راستی راستی جسمش، بیش از آن تاب نداشت که سه هفته بعد از این ماجرا، مقاومت منصورخان شکسته و مغلوب ابدی بیماری سرطان شد. روز بعد تیتر یک تمام روزنامه‌های ورزشی، خبر فوت منصور پورحیدری را با رنگ مشکی کار کردند الا آن کلماتی که هم نام استقلال بود.

منصور پورحیدری، بابای علی و عسل بود، اما یک ایران، او را به نام «پدر استقلال» می‌شناختند؛ مردی که اگر پس از انقلاب ۵۷ نبود، شاید آبی‌های پایتخت برای همیشه منحل شدند.

اما تاج رفت واستقلال زنده شد و با دلسوزی‌های بی دریغ منصور پورحیدری رشد کرد. بازیکن دفاع راست باشگاه استقلال که چندین سال برای این تیم توپ زد، یک روز مثل خیلی از ورزشکار‌های مطرح، به دست معلم ورزش مدرسه اش کشف شد. سال ۴۱ بود که مرحوم پورامیر، شاگرد بااستعدادش را به تیم دارایی معرفی کرد و طی چهار سال طوری پیشرفت کرد که وارد تیم تاج شد و برای ۹ سال در دفاع راست این تیم توپ زد.

سی ساله بود که به رسم جوانمردی، زمین چمن را به نفع جوانان تازه نفس ترک کرد و در قامت مربی بر نیمکت تیم استقلال نشست و برای ۲۳ سال در این منصب فعالیت کرد. او بعد از دانایی فرد، پرافتخارترین سرمربی استقلال بود. در ۳۰۹ مسابقه سکان این تیم را در دست گرفت و تنها ورزشکار این باشگاه بود که هم در دورانی که بازی می‌کرد (سال ۴۹)، هم در سال‌هایی که سرمربی بود (سال ۷۰)، قهرمانی آسیا را با این مجموعه تجربه کرد.

استقلال، عین جگرگوشه‌ای بود که عاقبت به خیری او بر هر چیزی اولویت داشت. مثل یک پدر برایش اضطراب داشت. سال ۷۸ وقتی عملکرد ضعیف یوگنی سکوموروخوف را دید، به فریاد استقلال رسید.

این رجعت، بار آخر در سال ۸۲ هم اتفاق افتاد که استقلال داشت با هدایت زرینچه، روز‌های بدی را تجربه می‌کرد که منصور پورحیدری از میانه‌های دی ماه ۸۱ هدایت پنج مسابقه پایانی تیم را برعهده گرفت و با تنها یک برد، آخرین دور مربیگری اش را در این تیم تجربه کرد.

او در طول سالیان فعالیت ورزشی اش، چندین بار سرمربیگری تیم‌های دیگری مثل صنعت نفت آبادان، استقلال اهواز، فجرسپاسی و صنایع اراک را هم عهده دار بود و سال‌های ۶۰ تا ۶۱ هم با الاهلی امارات قرارداد بست، اما خانه اول و آخرش استقلال بود.

اگر از آدم حسابی‌ها در هر عرصه ای، نهایت آمالشان را بپرسی، یک عافیت دسته جمعی را آرزو می‌کنند. منصورخان هم در پاسخ به بزرگ‌ترین آرزوی ورزشی اش گفته بود: «سروسامان گرفتن ورزش ایران؛ از این نصفه ونیمه کار کردن خسته ام. باید به نوجوان‌ها و جوان‌ها بها بدهیم. من دوست دارم کار از ریشه درست بشود. آرزوی بزرگ من همین است.»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->