سرلشکر صفوی در جمع عزاداران حسینی: ملت ایران در مکتب عاشورا شکست‌ناپذیر شد شهادت تاریخی از درون اهل سنت: بنی‌امیه مسئول خون امام حسین (ع) هستند شام غریبان امام حسین(ع) پشت درهای بسته حرم حضرت زینب(س) + فیلم لزوم راه‌اندازی ستاد استقبال از زائران اربعین ۱۴۰۴ آیا واقعه عاشورا یک تصمیم آنی بود؟ جانبازی که صبر را در دوران اسارت از حضرت زینب (س) آموخت سوگ حسینی در قلب اروپا | عزاداری دهه اول محرم ۱۴۰۴ در مرکز اسلامی المهدی (عج) رم + فیلم موج بازگشت منظم زائران محرم از مرز مهران (۱۶ تیر ۱۴۰۴) انتشار فراخوان سی‌ونهمین کنفرانس بین‌المللی وحدت اسلامی + جزئیات بیانیه بیش از ۵ هزار اساتید بسیجی برای آمادگی در دفاع از حریم ولایت ۱۱۴ محفل قرآنی در مزار شهدای اقتدار سراسر کشور برگزار می‌شود مرا نام باید که تن مرگ راست | برای فرمانده هوافضای سپاه که به‌دست رژیم صهیونیستی شهید شد عقیله بنی هاشم (س)؛ قهرمان کارزار روایت‌ها | مروری بر اقدامات زینب کبری (س) برای حفظ دستاورد‌های عاشورا نگاهی به آیین های عزاداری در مشهد | ای میهن خدایی، ایران کربلایی پیکر شهید جانباز و ۲ نفر از شهدای حملات رژیم صهیونیستی در مشهد تشییع شدند (۱۶ تیر ۱۴۰۴) شهادت سومین سرباز زخمی شده در حمله صهیونیست‌ها به یزد (۱۵ تیر ۱۴۰۴) نقاش دیوارنگاره «بیعت»: به کاربردن تکنیک در کنار معنا به آثار هنری ارزش می‌دهد کلاس درس زندگی سالم با کربلا روایتی از تکیه دولت، مهم‌ترین جایگاه نوحه‌سرایی تهران دوره قاجار
سرخط خبرها

به تو از دور سلام

  • کد خبر: ۱۳۳۷۸۶
  • ۱۸ آبان ۱۴۰۱ - ۱۸:۱۸
به تو از دور سلام
روایتی از  رسم سلام دادن از  دور به صاحب  گنبد طلای حرم مطهر رضوی.

گلناز حکمت | شهرآرانیوز، خانه مان محله عیدگاه بود؛ پشت بازار رضا (ع). ما ته یک کوچه بن بست می‌نشستیم؛ ته بن بست تنباکوچی، چسبیده به کارخانه. من بازار رضا (ع) را خیلی دوست داشتم. کافی بود به بهانه خرید نان یا سبزی بروی بازارچه، بعد بپیچی سمت خیابان و بدوی تا بازار رضا (ع). آن وقت خیلی زود چشمت به آجر‌های سفالی و کاشی‌های آبی روشن می‌شد.

دالان‌های بازار اگر ترسو نبودی، جان می‌داد برای قایم باشک بازی و خوشبخت من که ترسو نبودم. به جز بازار، بستنی فروشی ته بازار هم بود و انگشترفروشی سر آن. اسباب بازی هم می‌فروختند، اما تماشای فیروز‌ها و عقیق‌ها برای من لذت دیگری داشت. بازی سبز‌ها و سرخ‌ها که تمام می‌شد، نوبت فواره‌های فلکه بود و روبه روی حرم که در آن میانه با گنبد و گلدسته‌های طلا می‌درخشید. می‌ایستادم به تماشا. می‌شد یک ساعت.

مرض داشتم؛ آن وقت‌ها نمی‌دانستم این طور عادت‌ها توی رگ و پی آدمیزاد است. دکتر‌ها می‌گویند عادت‌ها از پدرمادر‌ها به بچه ارث می‌رسد و روی این حساب دیدن گنبد باید به همه بچه‌های محله عیدگاه، بچه‌های بالاخیابان و پایین خیابان و... ارث رسیده باشد.

شما حساب کن جد جد ما چندبار در عمرش اینجا ایستاده و سلام داده است، یا مثلا به رسم قدیمی‌ها روی بام ایستاده و به طرف حرم سر خم کرده است. اصلا چرا راه دور برویم؟ همین خود من، یک الف بچه، به جز این فرار‌های یواشکی یا زیارت گروهی با خانواده، خوب است چندبار با مامان برای خرید چیزی مثلا چادر یا رفتن به دکتر آن سمت فلکه آب یا زدن آمپول در کوچه روبه روی خیابان تهران یا خریدن کفش از عباسقلی خان راهمان به حرم افتاده باشد و مامان ایستاده باشد و سر مرا با دست خم کرده باشد که سلام بده.

حالا این مثلا سه بار در هفته را ضرب کن در دوازده ماه و بعد در دوازده سال زندگی در آن بن بست، مجاور حرم. بعد ضرب کن در همه وقت‌ها و روز‌های دیگری که راهمان افتاده است به میدان آب، فلکه برق، میدان زد، چهارراه شهدا و میدان توحید. چندبار تا پنجراه رفته باشم و آمده باشم؟ تا حالا، تا الان که چهل ساله ام. ماشین حساب هم بیاوری، نمی‌دانم در عمرم چندبار گنبد را دیده ام؛ گنبدی که گواه تاریخ دومین نشان و علامت حضور صاحبش علی بن موسی الرضا (ع) در مشهد است.

حالا ببین چند چشم از روزگار نخستین این گنبد که اسمش «گنبد عرقچین» بوده است در دوره غزنوی که برای خودش هزار سال می‌شود، در روز، وقت کار ایستاده اند و به صاحبش سلام داده اند؛ گنبدی که همان طور آجری بوده تا چهارصد سال بعد و در زمان افتتاح مسجد گوهرشاد، با دستور گوهرشادخاتون و مهندسی قوام الدین شیرازی، گنبد دومی را روی گنبد اول، با قاعده بلندتر ساختند تا بلندی بنای مسجد گوهرشاد، مانع زیارت گنبد نباشد.

این شد که از مسیر‌های منتهی به مشهد می‌شد دورنمای گنبد را دید و طلاکاری شدنش هم قصه‌ای دارد که بماند، اما نتیجه اش این شد که حالا این جوری هرچه خانه ساختند و بام روی بام اضافه کردند، گنبد در آن میانه می‌درخشید. می‌درخشید تا چشم‌ها را بنوازد. حالا بیا حساب کن که چندبار، چندبار این برق به نگاه من یا تو افتاده است. نمی‌دانم. فقط می‌شود بگویم خیلی. آن قدر خیلی که این برق یک ژن شده و رفته است توی خونم. خون همه بچه مشهدی ها.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->