پذیرش ۲ درصد دانش‌آموزان تیزهوش کشور در مدارس سمپاد اقتصاد پسماند؛ شاخص توسعه شهری درباره نحوه استفاده و خواص بی‌نظیر زعفران | پادشاه ادویه‌ها سبک نادرست زندگی، رعایت‌نکردن بهداشت، خواب و تغذیه نامناسب عوامل ابتلا به دیابت هستند اهدای عضو بیمار مرگ مغزی مشهدی جان ۴ بیمار را نجات داد (۲۶ آبان ۱۴۰۳) افزایش کلاهبرداری‌ ازطریق هک شماره تلفن و پیام‌رسان‌ها فروش بلیت قطار‌های مسافری آذرماه از امروز آغاز شد (۲۶ آبان۱۴۰۳) ورود سامانه بارشی به کشور از روز دوشنبه (۲۸ آبان ۱۴۰۳) ضرب‌و‌شتم کارشناس اورژانس حین انجام ماموریت در خراسان شمالی چه تعداد یوزپلنگ ایرانی در کشور داریم؟ تحول عظیم در بهبود زخم‌های مزمن با پرده جنینی داروخانه‌ها «سبد فروشی دارو» از سوی برخی شرکت‌های پخش را اطلاع دهند تومور هفت‌کیلویی از ناحیه گردن بیمار جوان در مشهد خارج شد (۲۶ آبان ۱۴۰۳) نودوهشتمین میز خدمت فرماندار مشهد | از دردسر زمین‌های رهاشده تا کمبود‌های ورزشی در «مصلی» پوشش شبکه‌ای آزمایشگاه مرجع حوزه بهداشت در تمامی مناطق شهر مشهد علم در خدمت صلح و توسعه شرایط دریافت «کمک هزینه ازدواج» تأمین اجتماعی چیست؟ + لینک ثبت‌نام گفتگو با سیم‌بان‌های شرکت توزیع برق مشهد درباره سختی‌های کارشان | هم نفس با  ۲۰هزار ولت برق اعتراض بازنشستگان تأمین‌اجتماعی به افزایش مبلغ ناچیز متناسب‌سازی حقوق (۲۶ آبان ۱۴۰۳) وضعیت هلال احمر خراسان رضوی در مواجهه با حوادث احتمالی | واکنش سریع به توان ۲ سهم اندک خراسان رضوی از اعتبارات ملی در حوزه آب | دشت‌های خالی، حمایت‌های خیالی نیاز اورژانسی کوهسرخ خراسان رضوی به جایگاه فرود بالگرد مدارس نوبت صبح ۶ شهرستان خوزستان غیرحضوری شد افزایش میزان اضافه‌کاری پرستاران تا حدود ۲.۲ برابر + جزئیات دوئل عشقی مرگبار چهار پسر بر سر ۲ دختر در جنوب تهران اسرار قتل هولناک خواننده لس آنجلسی در تهران فاش شد قتل خونین مادر به دست فرزند مست (۲۵ آبان ۱۴۰۳) مدارس کوهسرخ خراسان رضوی هم فردا غیرحضوری شد حریق منزل مسکونی در خیابان حر مشهد (۲۵ آبان ۱۴۰۳) اعتیاد دانش‌آموزان بحرانی و نگران‌کننده نیست آتش‌سوزی پژو پارس در سبزوار تصادف در تقاطع خیام-فردوسی مشهد و مصدوم‌شدن ۲ سرنشین (۲۵ آبان ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

فانوسی روشن در گردنه کوه‌های آذربایجان

  • کد خبر: ۱۳۷۶۵۷
  • ۱۰ آذر ۱۴۰۱ - ۱۷:۱۴
فانوسی روشن در گردنه کوه‌های آذربایجان
یادی از ریزعلی خواجوی که دهقان فداکار کتاب‌های درسی مان بود و ۱۱ آذر ۹۶ بدرود حیات گفت.

کلاس سوم که بودیم، توی کتاب فارسی مدرسه، زمانی که به درس «دهقان فداکار» می‌رسیدیم، خورشید پشت کوه‌های پربرف آذربایجان پایین می‌آمد. هوا سرد می‌شد و از لای پنجره کلاس طوری سوز می‌آمد که هر شعله فانوسی را خاموش می‌کرد. داستان جلو می‌رفت و هوا تاریک‌تر می‌شد و ریزعلی خواجوی در آستانه یک اتفاق ماندگار بود.

به ما گفته بودند دست از کار کشیده بود و داشت به ده برمی گشت. اما واقعیت این بود که باجناقش را تا رسیدن به راه آهن، همراهی کرده بود و داشت برمی گشت خانه. برای دانش آموز کلاس سوم چه فرقی می‌کند قهرمان داستان از کجا برمی گشت؟ برای دانش آموزها، آن صدای غرش ترسناک کوه و ریزش سنگ ها، قسمت دلهره آور ماجرا بود.

تصور نزدیک شدن قطار و برخورد با کوه و خرده سنگ ها، آن‌ها را به ادامه روایت ترغیب می‌کرد. قرار بود در این درس درکنار آشنایی با معنای کلمات «واژگون»، «اندیشه» و «مضطرب»، با مفهوم «فداکاری» هم آشنا شوند.

جوان سی ویکی دوساله‌ای را تصور کنند که لباس از تن می‌کند و با نفت فانوس، شعله‌ای دست وپا می‌کند تا لوکوموتیوران آگاه شود و ترمز قطار را بکشد و جان ده‌ها مسافر و کودک را نجات دهد. این تصویر یک قهرمان شجاع بود. اما نقطه که به آخر داستان نشست و رفتیم به سراغ درس بعدی، دیگر کسی سراغ ادامه داستان ریزعلی خواجوی را نگرفت. صفحات کتاب درسی، جای خوبی برای روایت مصائب زندگی او نبود. بعدها، وقتی خبرنگاران یکی یکی او را بیرون از کتاب‌ها پیدا کردند، دیگر یک جوان سی ویک ساله نبود.

پیرمرد رنجور، اما باعزتی بود که نامش با کتاب‌های فارسی بر سر زبان‌ها افتاده بود، اما یک کلمه فارسی حرف نمی‌زد. ترک زبان بود و با آن کلاه شاپوی معروف، از ناگفته‌های آن شب سرد پاییزی می‌گفت. ازبرعلی حاجوی که اول بار با اشتباه روزنامه اطلاعات در نشر خبر، با نام ریزعلی خواجوی شناخته شده بود، وقتی به مرور آن شب معروف می‌پردازد، تعریف می‌کند: «وقتی قطار متوقف شد، با حمله مأموران قطار از من استقبال شد!»

لبخند می‌زند و ادامه می‌دهد: «سوءتفاهم بود. خیال می‌کردند بی دلیل می‌خواستم قطار را متوقف کنم.» او با هزار مکافات، بالاخره مجال حرف زدن پیدا می‌کند تا ثابت کند راستی راستی کوه ریزش کرده است. بعد‌ها هم که در تصویر کتاب‌های درسی، بر تن عریانش یک زیرپیراهنی می‌پوشانند، غائله حواشی را ختم و اعلام می‌کند آن شب اصلا برهنه نبوده است.

کتش را آتش زده و یک لا پیراهن به تن داشته است، اما دیگر کسی نمی‌گوید بعد از آن دویدن‌های نفس گیر و تعریق بسیار و سرمای استخوان سوز، چطور سینه پهلو می‌کند و دوهفته‌ای تمام بدنش در اثر عفونت، او را روی تخت بیمارستان می‌اندازد و بهای فداکاری اش می‌شود فروختن گوسفندهایش برای هزینه‌های درمان.

سال ۸۵ در سومین همایش اعطای تندیس فداکاری، درحالی از او تجلیل می‌شود که قامت شریفش زیر بار هزینه‌های زندگی خم شده است و این بار حریف قطار مشکلات و مصائبی که با شتاب به سمتش می‌آید، نیست.

او که سال‌ها در معرض مصاحبه‌های گوناگون قرار گرفت، بار‌ها با زبان بی زبانی از شرایط دشوارش گلایه کرد، اما آنچه هربار بی تردید به آن اقرار می‌کرد، پشیمان نشدن از کاری بود که سال ۴۱ مسیر زندگی اش را عوض کرد و تا پایان عمر هشتادوشش ساله اش به آن افتخار می‌کرد. ۱۱ آذر ۹۶، ازبرعلی حاجوی بر اثر بیماری ریوی درگذشت، درحالی که شعله فانوسش همچنان در گردنه‌های کوه‌های آذربایجان روشن است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->