به گزارش شهرآرانیوز، شب نشینیهای بی حد و مرز بالاخره مرا به پاتوق «خاله لیلا» کشاند و در آن جا مشغول مصرف مواد مخدر شدم. با آن که ملک و املاک و چندین خودروی خارجی داشتم، اما برای هزینههای اعتیادم باید دست به دامان پدرم میشدم. در این شرایط، زمانی به خودم آمدم که با پرادو در خیابانهای مشهد سرقت میکردم و ...
مرد ۴۴ سالهای که پس از ردزنیهای اطلاعاتی نیروهای انتظامی، به اتهام دستبرد به خودروهای پارک شده در حاشیه خیابانهای مشهد دستگیر شده بود، در حالی که بیان میکرد از نگاه کردن به چشمان دخترم شرمگین هستم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه گفت: قبلا کشاورز بودم و در کنار پدرم کار میکردم تا این که با افزایش قیمت زمین ها، من هم پولدار شدم و به سرمایه هنگفتی رسیدم. به همین دلیل هم تا مقطع دیپلم بیشتر درس نخواندم و در ۲۳ سالگی با دختری مهربان و خوش اخلاق ازدواج کردم. زندگی مشترک شیرینی داشتم تا این که چند سال بعد خداوند دختری زیبا هم به من عنایت کرد و این شیرینی دوچندان شد.
با اوضاع مالی خوبی که داشتم منزل ویلایی بزرگی در منطقه آزادشهر مشهد خریدم و چند خودروی گران قیمت خارجی را هم در پارکینگ منزل پارک کردم. پدرم از افراد سرشناس مشهد است و او نیز وضعیت مالی خوبی دارد. خلاصه در زندگی چیزی کم نداشتم، اما نمیدانستم این پولهای بادآورده را چگونه خرج کنم! طولی نکشید که با توصیههای دوستانم وارد شب نشینی و دورهمیهای دوستانه شدم و در آن جا آرام آرام به مصرف مواد مخدر روآوردم. ابتدا دوستانم برایم مواد تهیه میکردند و من فقط هزینههای آن را میپرداختم و پولی هم برای زحمت آنها میدادم، اما خیلی زود این دوستان از اطرافم پراکنده شدند چرا که احساس کردند من برای هزینههای اعتیاد به پدرم محتاج هستم! بالاخره خودم به حاشیه شهر در انتهای بولوار خیام رفتم و با «خاله لیلا» آشنا شدم.
او پاتوقی برای استعمال مواد مخدر داشت و خودش هم برای افراد پولداری مثل من مواد تهیه میکرد! من هم در پاتوق «خاله لیلا» ماندم، اما زمانی به خودم آمدم که دیگر در آن جا روزگار میگذراندم ومدتی بود خانه و زندگی ام را فراموش کرده بودم و فقط هنگامی که پول هایم تمام میشد با پدر یا همسرم تماس میگرفتم که به حساب بانکی ام پول واریز کنند در غیر این صورت پاسخ تماسهای آنها را هم نمیدادم و گوشی تلفنم را خاموش میکردم!
آنها هم از سر دلسوزی یا به امید روزی که سر من به سنگ بخورد پولی به حسابم واریز میکردند و من بیشتر از گذشته مواد مخدر مصرف میکردم به طوری که دیگر حتی فرصت تفریح و خوش گذرانی هم نداشتم! و به شدت گرفتار مواد مخدر صنعتی مانند شیشه و کریستال بودم. خلاصه کار به جایی رسید که دیگر واریزهای میلیونی پدرم نیز برای مخارج اعتیادم کافی نبود و من دیگر آن اعتبار و احترام گذشته را نزد معتادان پاتوق نداشتم. در همین حال یکی از معتادان که از سارقان حرفهای بود، پیشنهاد داد برای درآمدزایی بیشتر از خودروهای پارک شده سرقت کنم! او که میدانست من خودروهای خارجی سوار میشوم ضمن آموزش شیوههای سرقت به من گفت: کسی به خودروی پرادو مشکوک نمیشود! این گونه بود که بعد از چند ماه به خانه ام رفتم! دخترم با دیدن من از خوشحالی جیغ کشید، ولی من توجهی به او نکردم! و یکسره به سراغ سوئیچ پرادو رفتم! همسرم فریاد میزد کجا میروی؟ ولی هیچ پاسخی به او هم ندادم! بالاخره با پررویی از خانه بیرون زدم و به اشکهای دخترم نیز نگاه نکردم. از آن روز به بعد شب هنگام سوار پرادو میشدم و به خیابانها میآمدم.
خودروام را در مقابل خودروهایی پارک میکردم که در تاریکی پارک شده بودند و دزدگیر یا قفل کاپوت نداشتند. خلاصه با دستبرد به اموال داخل خودروها و قطعات آنها به پاتوق باز میگشتم و لوازم را هم به مالخران میفروختم. اگرچه آشنایی کاملی با رایانه دارم و حتی زمانی که در امور کشاورزی فعالیت میکردم اختراعی را هم برای تسهیل در برداشت محصول انجام دادم که همه متحیر مانده بودند، اما متاسفانه شب نشینی و خوش گذرانی با پول زمینهایی که به یکباره گران شد، روزگار مرا به این جا رساند. حالا هم نمیدانم چگونه به چشمان دختری نگاه کنم که بعد از چند ماه نه خنده هایش را دیدم و نه به اشک هایش توجه کردم ...
منبع: باشگاه خبرنگاران جوان