پرسه در شهر برای لمسِ لذتِ گم شدن.
رفتن به شهری جدید که ندانستن از آن، یا حس تنهاییات را قویتر میکند یا برای پرسه زدن، گشتن و دیدنِ نادیدههای شهر، حریصترت میکند.
ماموریتی یکی دو روزه به جنوب اروپا در شبه جزیره بالکان، به بلگراد پایتخت صربستان، آنهم وقتی شهر را تا کنون ندیدهای، زبان مردماش را نمیدانی و راهِ ارتباطی خارج از دنیای خودت با آنها نداری کار را سختتر میکند.
نه میتوانی با کسی تماس بگیری، نه دسترسی به اینترنت داری تا با کوچه و خیابانها و تاریخِ شهر دقیقتر همراه شوی و نه زبانشان را میدانی تا دستکم سوالی بپرسی؛ در این میان تنها راه، حفظ یک اسم و یک نقطه است، معروفترین میدان نزدیک به محلِ اسکانمان.
حس دیده نشدن بین مردمی که از خودشان نیستی و کمترین ارتباط زبانی را میتوانی با آنها برقرار کنی. شهری که شاید دفعۀ دومی برای بازگشت به آنجا وجود نداشته باشد، این همان ولعِ بینظیرِ «ولگردیِ عکاسانه» در وجودم بود.
لذت گم شدنِ عمدی در شهر.