ماجرای تلخ زوج جوان مشهدی که طعمه شیادان اینترنتی در اصفهان شدند گوشی هوشمند، عامل پنهان در تاخیر گفتار کودکان دستگیری قاتل پل غدیر شیراز در کمتر از ۲۴ ساعت دستگیری زن و شوهر سارق در بهارستان آیا مصرف زیاد آب کبد را چرب می‌کند؟ جان باختن راکب موتورسیکلت بر اثر برخورد با کامیون تداوم مهاجرت پزشکان برای نظام سلامت مشکل ساز خواهد شد نگین سبز رامسر به ثبت ملی رسید دریافت یارانه برای مرد تاجر ۲ میلیارد تومان هزینه برداشت نقشه تصاحب ملک میلیاردی در طرقبه شاندیز با ورود پلیس نقش بر آب شد حوادث رانندگی؛ عامل اصلی مرگ‌های غیر طبیعی در کشور ۲۱کشته و ۲۶ مصدوم در حادثه واژگونی اتوبوس اسکانیا در استان فارس (۲۸ تیر ۱۴۰۴) مسافت و زمان سفر از مرز‌های ایران به نجف و کربلا حقوق بازنشستگان و مستمری‌بگیران تأمین اجتماعی از فردا (یکشنبه، ۲۹ تیر ۱۴۰۴) واریز می‌شود آتش سوزی پالایشگاه آبادان مهار شد | نشت پمپ علت وقوع این حادثه بود (۲۸ تیر ۱۴۰۴) وقوع آتش سوزی در واحد ۷۰ پالایشگاه آبادان | عملیات اطفا در حال انجام است + فیلم (۲۸ تیر ۱۴۰۴) برگزاری رایگان کلاس‌های تقویتی برای دانش‌آموزان دهک‌های پایین در روستاها صدور سند تک‌برگ کاروانسرای مشهد میقان (۲۸ تیر ۱۴۰۴) آخرین اخبار از پرونده قتل «امیرمحمد خالقی» فرصت‌های اقتصادی حاصل از میوه‌های فصلی | فکر زمستون تو جیک جیک تابستون چرا نسل زِد (Z) علاقه‌ای به سلام‌کردن موقع شروع صحبت با تلفن ندارند؟ کاهش چشمگیر خطر ابتلا به آلزایمر با مصرف منظم گردو هشدار وزارت بهداشت درباره پشه آئدس دستورالعمل نظارت بهداشت محیط در محرم و صفر ۱۴۰۴ ابلاغ شد هشدار به مراکز همسریابی: در صورت ورود به حیطه صیغه‌یابی و چندهمسری، مجوزتان باطل می‌شود تاکسی حرارتی! جاعل و کلاهبردار ۱۱ هزار میلیارد ریالی به کشور برگردانده شد صدور هشدار سطح نارنجی هواشناسی در خراسان رضوی در پی پیش‌بینی طوفان گردوخاک (۲۸ تیر ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

فرار دختر مشهدی از چنگ همسایه شیطان صفت

  • کد خبر: ۱۴۴۳۴۸
  • ۱۹ دی ۱۴۰۱ - ۱۱:۲۹
فرار دختر مشهدی از چنگ همسایه شیطان صفت
دختر جوانی به مددکار اجتماعی بیان کرد: مرد همسایه مرا هل داد و دهانم را گرفت که سروصدا نکنم! در این وضعیت، وحشت‌زده و هراسان با او درگیر شدم و هنگامی که دستش از روی دهانم برداشته شد، با جیغ و فریاد کمک خواستم.

به گزارش شهرآرانیوز، دختر ۱۷ ساله در حالی که هنوز از شدت ترس بر خود می‌لرزید، با بیان این که آن صحنه هولناک را نمی‌توانم فراموش کنم، اشک ریزان درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: از روزی که چشمانم را باز کردم، خودم را بی کس و تنها در بهزیستی یافتم. گویا پدر و مادرم مرا سر راه گذاشته و رها کرده بودند. خلاصه بهزیستی تنها پناهگاه و امید من بود، اما خیلی آرزو داشتم که من هم مانند دیگر کودکان خردسال، پدر و مادری داشته باشم که مرا در آغوش بگیرند!

حسرت داشتن پدر و مادر، موضوعی بود که در طول زندگی ام مدام با آن دست به گریبان بودم. اگرچه پدران و مادران معنوی زیادی داشتم که به کودکان بهزیستی سر می‌زدند و از نظر مالی به ما کمک می‌کردند، اما لذت عاطفه و مهر و محبت پدر و مادر را هیچ وقت نچشیدم. خلاصه با همین رویا‌ها و آرزو‌ها در بهزیستی قد کشیدم و بزرگ شدم تا این که روزی پسری به خواستگاری ام آمد.

او هم شرایطی مشابه وضعیت مرا داشت و در بهزیستی بزرگ شده بود. تنها تفاوتی که من با «شاهین» داشتم این بود که او از خانواده‌ای «بدسرپرست» بود، اما من هیچ وقت پدر و مادرم را ندیدم! وقتی با «شاهین» به گفتگو نشستم، مهر و محبت عمیقی را در چشمانش دیدم و متوجه شدم که او هم به خاطر همین بی پناهی کاملا مرا درک می‌کند! خیلی زود اشک شوق ریختم و دل باخته «شاهین» شدم و در حالی پای سفره عقد نشستم که «شاهین» باید به خدمت سربازی می‌رفت. از سوی دیگر نیز هزینه‌های زندگی سرسام آور بود و ما چیزی نداشتیم. این بود که با کمک خیرین خانه‌ای اجاره کردیم و با جهیزیه‌ای که برایمان فراهم کردند، زندگی مشترک مان از حدود یک سال قبل در یک مجتمع مسکونی آغاز شد و «شاهین» هم به خدمت سربازی رفت.

در این شرایط من به تنهایی با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم می‌کردم و با حقوق سربازی شوهرم و همچنین یارانه‌های دولتی زندگی را می‌گذراندم. در این میان، من که تنها بودم برای یکی از زنان مجتمع سرگذشت زندگی ام در بهزیستی را بازگو کردم، اما نمی‌دانم چرا برخی از مردم درباره کودکان بی سرپرست یا بدسرپرست چنین تفکرات شرم آوری دارند و آن‌ها را خلافکار می‌دانند و فکر می‌کنند می‌توانند هرکاری که دوست دارند با این افراد بی پناه انجام دهند!

در میان اهالی مجتمعی که سکونت داشتم مرد ۴۵ ساله متاهلی زندگی می‌کرد که مدام سعی داشت با من صحبت کند و خودش را مردی خیرخواه و دلسوز جلوه می‌داد. او یکی دوبار از من خواست اکنون که شوهرم نیست و من به تنهایی زندگی می‌کنم، اگر مشکلی داشتم با او در میان بگذارم. من با آن که حرف هایش را جدی نمی‌گرفتم، ولی به رسم ادب از او تشکر می‌کردم و احتمال می‌دادم همسایه‌ای دلسوز است که قصد کمک به مرا دارد، اما شب گذشته زمانی که شوهرم نیز در خانه نبود، ناگهان صدای زنگ منزل را شنیدم. وقتی از پشت در سوال کردم، او خودش را همسایه معرفی کرد و من هم که پوشش منزل را به تن داشتم، با تعجب در واحد آپارتمانی را گشودم، ولی در یک لحظه آن مرد ۴۵ ساله را مقابل خودم دیدم که مرا به درون پذیرایی هل داد و دهانم را گرفت که سروصدا نکنم! در این وضعیت، وحشت زده و هراسان با او درگیر شدم و هنگامی که دستش از روی دهانم برداشته شد، با جیغ و فریاد کمک خواستم که همسایگان متوجه موضوع شدند و با تجمع آن‌ها آن مرد هم مرا رها کرد و گریخت، اما این صحنه هولناک از مقابل چشمانم دور نمی‌شود و من هنوز هم از ترس بر خود می‌لرزم!

حالا هم به کلانتری آمده ام تا کمکم کنید که بتوانم از این مکان بروم و خانه را تخلیه کنم چرا که دیگر «امنیت» ندارم و می‌ترسم که دوباره سروکله آن مرد نامرد پیدا شود، ولی با این اجاره‌های سرسام آور سرگردان مانده ام که چه کنم...

بررسی‌های مشاوره‌ای و مددکاری برای یاری این زن نوجوان در دایره اجتماعی کلانتری با دستور سرهنگ خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) آغاز شد.

منبع: اعتماد

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->