توی تونلی از دود رانندگی میکنی! پشت سر یک کامیون عظیم الجثه قرار میگیری و دود سیاهی که توی هوا پخش میکند تکه تکه میشود و شبیه ابرهای خاکستری ماشینهای پشت سر را احاطه میکند. شانس بیاوری و هوا سرد باشد وگرنه توی هوای گرم اگر تصادفا شیشه ماشین پایین باشد ابرهای خاکستری هجوم میآورند به داخل ماشین و انگار راه تنفست را میبندند... این فقط یک ماشین سنگین از میان همه ماشینهای دودزاست و فقط یک مسیر از تمام مسیرهایی که توی این شهر ماشینها در حال تردد هستند.
به این فکر میکنم که این ابرهای خاکستری توی چند خیابان و بزرگراه و با چند ماشین دیگر هر روز آسمان این شهر را پر میکنند. جدا از نگاه قانونی به این مسئله که به نوبه خودش میتواند با اعمال جریمه یا هر روش قانونی دیگر مانع تردد این خودروها شود به مسئولیت شهروندی آدمها فکر میکنم. به تیترهای برخی روزنامهها که هنوز درباره مازوت سوزی و آلودگی کارخانههایی که نقش پررنگی در آلودگی هوا دارند مینویسند و انگار کاری از دست هیچ کسی بر نمیآید.
به سرفههای پیاپی افراد مسن یا بیماران تنفسی فکر میکنم که برای گریز از این هوای آلوده چارهای ندارند. به کودکانی که هر روز در معرض هوای آلوده قرار میگیرند و ممکن است در امان از بیماریهای تنفسی نباشند. به رهگذری فکر میکنم که در پیاده رو شلوغی که محل تردد افراد بسیاری است سیگارش را روشن میکند و دود سیگارش ناخواسته در معرض تنفس فرد دیگری قرار میگیرد.
به همسایهای فکر میکنم که در پارکینگ ساختمان، ماشینش را روشن میگذارد و حواسش نیست آلودگی دود ماشینش همسایه را آزار میدهد. به این فکر میکنم که همیشه برای هر اتفاقی به دنبال مقصریم به دنبال کسی که از موضع قدرت بیاید و همه چیز را سامان بدهد، اما به مسئولیت شهروندی خودمان فکر نمیکنیم. به اینکه اگر هر کسی برای آلوده نکردن هوای این شهر یک قدم بردارد آسمان آبی و هوای پاک رؤیایی دست نیافتنی نخواهد بود.