الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ عبدالحکیم مشورتی هنرمند اهل خواف است و سال ۵۲ در این شهر به دنیا آمده است. او از سال ۷۰ و زمانی که یک دانش آموز دبیرستانی بوده، کار تئاتر را آغاز و تاکنون در جشنوارههای مختلف مانند جشنواره تئاتر استانی، فجر و دانشجویی و بسیج شرکت کرده و مقامهایی را در رشتههای بازیگری و کارگردانی به دست آورده است. سال ۹۹ به خاطر فعالیتهای مؤثرش در تئاتر شهرستان خواف، از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مدرک درجه ۳ هنری در رشته بازیگری به او اعطا شد.
مشورتی امسال با نمایش «الهه سنگ» در مقام کارگردان در جشنوارههای استانی و منطقهای تئاتر حضور پیدا کرد و توانست به عنوان تنها نماینده استان به جشنواره فجر نیز راه پیدا کند. اگرچه راهیابی «الهه سنگ» به جشنواره فجر با حواشی همراه بود، اما مشورتی معتقد است او و سایر عوامل این تئاتر ثابت کرده اند این تصمیم اشتباه نبوده است. این تئاتر شنبه شب در جشنواره تئاتر فجر در تهران به نمایش درآمد. به همین بهانه با او گفت وگوی کوتاهی کرده ایم که در ادامه میخوانید.
خراسان مهد داستانها حکایتهای کهن و قومیتهای مختلف است. از هر قومی در خراسان زندگی میکنند و همه این اقوام قصههای خودشان را دارند. من فکر میکنم ما غیر از این قصهها نباید به قصههای دیگری بپردازیم. اگر بخواهیم همین قصهها و حکایتهای بومی محلی خراسان را به صورت نمایش دربیاوریم، سالها طول میکشد. این دغدغه همیشگی من بوده است و تا حالا بیشتر کارهایی که من انجام داده ام در همین موضوعات به خصوص درباره عشق در افسانههای کهن بوده اند.
«الهه سنگ» دارای یک قصه چندوجهی است. در یک وجه، حکایت یک عده آدم است که در دل کوه برای قوت هر روز خودشان با سنگ سخت سر جنگ دارند؛ حکایت مردمی را بیان میکند که اتفاقاتی در زندگی شان شکل میگیرد و از دل این اتفاقات حکایتهایی بیرون میآید که ممکن است برگرفته از تخیل خودشان یا افسانهها و داستانهای قدیمی باشد. در یک وجه دیگر رنج آدمهایی را نشان میدهد که اگر رنج نکشند، چراغ زندگی شان خاموش میشود. بعد دیگر نمایش حکایت رنج دختران و زنانی است که برای رسیدن به وصال باید خیلی سختی تحمل کنند و با یک نغمه دلشان میلرزد، ولی جرئت بیانش را ندارند.
محور کل نمایش موسیقی و ترانههای محلی و فولکلور خراسان رضوی است. قصهها و نواها و آهنگهایی که در آن استفاده شده مربوط به جنوب خراسان است، ولی خود قصه فراگیرتر است. درد بزرگی است در قالب یک قصه فولکلور.
مردم به شدت از موضوعات بومی محلی استقبال میکنند. این داستانها آن قدر با حافظه جمعی مردم عجین شده است که به محض اینکه صدای نوای دوتار، سرنا یا دهل را میشنوند یک داستان خاص در ذهنشان یادآوری میشود. پشت هرکدام از مقامهای موسیقی خراسان یک داستان نهفته است، مثل مقامهای ا... مدد یا «اشترخجو». به همین دلیل استقبال از قصههای فولکلور دست کم در شهرستانها زیاد است. اگرچه ما در جاهای دیگر هم که اجرا داشتیم، این استقبال را میدیدیم. برای مثال در کرمان با اینکه هیچ تبلیغی برای نمایش نشده بود، در سالن جای سوزن انداختن نبود.
این داستانها مرز نمیشناسند. ما در مازندران همین نمایش را اجرا کردیم و ۹ استان هم شرکت داشتند. استقبال به اندازهای بود که تماشاگران حتی روی پلههای ورودی و خروجی نشسته بودند و بعد از اینکه نمایش تمام شد، بیشتر از چهار دقیقه ایستاده تیم را تشویق میکردند.
بله. ما در جای جای ایران سردارهایی داریم. شما وقتی در شمال خراسان داستان سردار عیوض را میگویید و آنکه اهل جنوب خراسان است، محمدحسین نامراد را به یاد میآورد. نامراد سرداری کاشمری بود که برعلیه ظلم زمانه اش قیام کرد. ما در جای جای کشورمان قصههای مشابهی داریم. به محض اینکه یکی از این قصهها را میشنویم، همه آن قصهها در ذهنمان تداعی میشود. یعنی مضمون، شخصیت و قصه یکی است، فقط اسامی با هم فرق دارند.
این برمی گردد به نگاه جشنواره ها. وقتی نگاه جشنوارهها تخصصی و گزینشی میشود و یک سبک کار مشخص را برای ورود به جشنواره میپسندند، خودبه خود این قصهها کنار گذاشته میشوند. ما چند سال است که این مشکل را در خراسان داریم. جشنواره نگاه داور است. یک داور از یک سبک خاص خوشش میآید و داور دیگر خوشش نمیآید. به همین دلیل معمولا نمایشهای بومی محلی در انزوا قرار میگیرند و حمایتی از آنها نمیشود. در این نمایش ها، چون تعداد پرسوناژها زیادند و کل کار هزینه برتر است، افراد کمتری ترجیح میدهند این داستانها را روی صحنه بیاورند. برای مثال همین نمایش «الهه سنگ» ۲۵ پرسوناژ دارد. جمع کردن و مدیریت کردن این تعداد آدم در یک کار خیلی سخت است. هزینههای دکور و لباس و صحنه نسبت به کارهای دیگر بیشتر است. حتی نگاه جشنواره این است که تعداد پرسوناژها کمتر باشد. در این شرایط که کمکی هم از سوی نهادهای ذی ربط نمیشود خودبه خود کارگردانها به سمت نمایشهای پرهزینه نمیروند.
نگاه شخص من این است که تئاتر فقط برای مردم است، ولی تنها جایی که یک هنرمند شهرستانی میتواند دیده شود جشنواره است. دیگر کجا دیده میشود؟ هنرمند شهرستانی جایی برای دیده شدن ندارد. تنها ویترینی که هنرمند شهرستانی میتواند در آن دیده شود، جشنواره است. بخواهد نمود پیدا کند یا پلههای ترقی را طی کند، باید برود جشنواره. ما مجبوریم در جشنوارهها شرکت کنیم که دیده شویم و بگوییم چراغ تئاتر در این شهرستان هنوز روشن است.
ما چند شب اجرای عمومی رفتیم، ولی متأسفانه سردی هوا کارها را تعطیل کرد. بعد از برگشت از جشنواره فجر اگر هوا خوب باشد، برای مردم شهرستان و هرجایی که اداره صلاح بداند ۱۰ شب دیگر اجرا خواهیم داشت. ما خوانهای مختلف را از استانی و منطقهای رد کردیم، ولی جمع وجور کردن و نگه داشتن این عده آدم و ادامه دادن کار به این منوال مشکل است. اگر واقعا حمایت نکنند، همین کورسویی که ما در شهرستان روشن نگه داشته ایم هم خاموش میشود.
بله. بعد از هر مرحله تغییراتی در روند اجرای نمایش داشته ایم. نمایش به روزتر شده است. این کار را تا حدودی انجام دادیم تا ضعفهایی که در جشنوارههای قبلی داشتیم در جشنوارههای بعدی نداشته باشیم. خوشبختانه نمایش تا الان جوایز خوبی در کارگردانی، بازیگری، نویسندگی و طراحی صحنه گرفته است. امیدوارم در جشنواره فجر هم اتفاق خوبی بیفتد.
جشنواره منطقهای برای ما به مثابه جشنواره فجر است در ابعاد کوچک تر. ۹ استان کم نیستند که با هم به رقابت بپردازند. دیدن کارهای این ۹ استان علاوه بر اینکه فضایی به وجود میآورد که ما با هنرمندان استانهای دیگر آشنا شویم نگاه و دانش بچهها را خیلی ارتقا میدهد. قبلا اگر هنرمندان شهرستانی بیشتر برای تفنن تئاتر کار میکردند، وقتی کارهای دیگر را میبینند و با هنرمندان استانهای دیگر ارتباط برقرار میکنند، جدیتر به تئاتر نگاه میکنند. اتفاق خیلی خوبی است که بعد از چند سال دوباره به راه افتاده است و جای تشکر دارد و من همین جا از اداره هنرهای نمایشی تشکر میکنم. خیلی کارها که در جشنواره استانی دیده نمیشدند در جشنواره منطقهای خیلی بهتر دیده میشوند.
من چند سال پیش پیشنهاد کردم جشنواره نمایشهای آیینی را در شهرهایی مانند خواف، تایباد، تربت جام -که مهد این داستانها هستند- برگزار کنند، ولی تا حالا که اتفاقی نیفتاده است. ما به شدت استقبال میکنیم. خراسان پتانسیل برگزاری جشنواره حرکات آیینی و نمایشهای خیابانی با محوریت قصههای فولکلور را دارد، ولی متأسفانه بودجهها در مرکز متمرکز شده است.
یکی از آنها بودجه است. موانع زیادی وجود دارد. حمایت نکردن از تولیدات شهرستانی یکی از آن هاست. نبود زیرساخت مناسب تئاتر در شهرستانها یکی دیگر از موانع است. ما در شهرستانها سالن تخصصی تئاتر نداریم. در خود مشهد شاید یکی دو سالن باشد که مخصوص تئاتر باشد. بقیه سالنها همایشی هستند. مسئله بعدی این است که خیلی نمیشود روی پول گیشه برای درآوردن مخارج تئاتر حساب کرد. مسئله بعدی آموزش است. ما در شهرستانها خیلی کم چیزی به نام آموزش داریم.
اگر بخواهیم استاد بیاوریم، باید از مرکز استان بیاوریم که باز هم هزینه میخواهد. موضوع بعدی نبود بازیگر حرفهای در شهرستان هاست. بازیگران ما کسانی هستند که با عشق میآیند کار میکنند و چشمداشتی ندارند و فقط میگویند که میخواهند کار تئاتر انجام دهند، ولی باید آموزشهای اولیه را ببینند تا بتوانند خودشان را بالا بکشند.