«چرا از من کارمند هر ماه مالیات کم میشود، اما برخی پزشکان به بهانههای مختلف فرار مالیاتی دارند و با آنها برخورد نمیشود» آن چه خواندید بخشی از گزارشی است که چند روز پیش در یکی از رسانهها توجهم را به خودش جلب کرد. پیامی که من را به یاد هدفمندکردن یارانهها در پاییز سال ۱۳۸۹ انداخت. در آن سال هنوز هدفمندی یارانهها شروع نشده بود و رسانهها پر بود از مطالبی مبنی بر اینکه بیشترین یارانه را دهکهای بالا دریافت میکنند که راه حل این مسئله اجرای هدفمندی یارانهها بود.
اما هدفمندی یارانهها اجرا و نتیجه بسیار متفاوتتر از آن چیزی شد که سیاست گذار هدف گذاری کرده بود. در آن زمان کمتر رسانهای ساختارهای توزیع انرژی و یارانه این بخش را مورد بررسی میکرد و رسانهها به گونه هدفمندی یارانهها را جلوه میدادند که انگار قرار است در اقتصاد کشور معجزهای رخ دهد. از آن زمان بیش از دوازده سال میگذرد و همچنان رسانهها در تصمیم گیریهای مهم اقتصادی از همین ادبیات استفاده میکنند. چه آن زمان که قرار بود در قیمت بنزین اصلاح صورت بگیرد و چه آن زمان که قرار بود، ارز ۴ هزارو ۲۰۰ تومانی حذف شود و چه حالا که قرار است قیمت قبض گاز پرمصرفها افزایش یابد.
همه ادبیات این است که یک عده برخوردار هستند که تمام مشکلات اقتصادی ناشی از نوع مصرف آن هاست و راه درمان هم سرجا نشاندن همین هاست. اما به راستی چنین اقداماتی راه حل است؟ همین سه سال قبل بود که بحث فرار مالیاتی پزشکان و خودداری آنها از دریافت هزینه ویزیت از طریق دستگاه کارت خوان مورد توجه رسانهها قرار گرفت. برخی رسانهها برای جا نماندن از این موج خبری خبرنگاران خود را به صورت نامحسوس به مطب پزشکان فرستادند تا آنها از نزدیک عملکردشان را ارزیابی کنند و نتیجه گزارشها یشان توصیفی شد که با آب و تاب فرار مالیاتی پزشکان را روایت میکرد و در آخر دست به دامن مسئولان مالیاتی برای حل این مشکل میشدند.
اما اکنون انتشار آمار خروج پزشکان متخصص از کشور نشان میدهد که این جو سازیها چه خروجیای داشته است. مسئله این است که در همان سال به جای اینکه بیاییم ساختار رابطه پزشک و بیمار و نظام درمانی را بررسی و دلایل فرار مالیاتی برخی از پزشکان را بررسی کنیم به سراغ دم دستترین راه حل رفتیم و آن ایجاد پزشکان برخوردار و مردم محروم بود.
تجربه نشان میدهد که این ادبیات نه تنها کمکی به حل مشکلات اقتصادی کشور نمیکند، بلکه با تبدیل نارضایتی شهروندان به تنفر، افق حل مشکلات را سختتر میکند. در واقع هنگامی که رسانهها تنفر را در فضای عمومی دامن میزنند، سبب میشوند تا به جای اینکه به فکر حل مشکلات اقتصادی از طریق اصلاحات ساختاری باشیم، به تنشهای اجتماعی دامن بزنیم. مسئلهای که میتواند پیامدهای ناگواری در حوزه همبستگی اجتماعی داشته باشد. از این رو بهتر است که رسانهها برای حل مشکلات اقتصادی عمیقتر بیندیشند و از تنفر درمانی اقتصاد خودداری کنند.