لیلا کوچک زاده | شهرآرانیوز؛ شاید کمتر کسی بداند که یدک کشها هم در تصادفات میتوانند در نجات جان انسانی نقش داشته باشند. این را توی حرفهای مصطفی زمانی، یدک کش سی وشش ساله تصادفات مشهد میشنویم. بارها برای او پیش آمده که در صحنههای تصادف، کودکی جامانده از حادثه را از کف خودرو پیدا کرده و بیرون آورده و جانش را نجات داده است.
عنوان شغلش، امداد خودرو در بخش توقیفات و تصادفات است. اما همه او و همکارانش را به عنوان یدک کش تصادفات میشناسند. وظیفه شان هم این است که در هنگام تصادف هم زمان با اورژانس و آتش نشانی سر صحنه برسند و خودرو حادثه دیده را جابه جا و به تعمیرگاه یا پارکینگ، یدک کنند. البته در انتقال مصدومان هم کمک میکنند. او از هفده سالگی وارد این شغل شده است و نوزده سال یعنی ۶ هزارو ۸۴۰ روز است که با نیسان سفیدش در شهر میگردد و در اصطلاح خودش تصادف جمع میکند. در گپ و گفت با او درباره این شغل و حواشی اش شنیدم. شغلی که احتمالا کمتر درباره آن شنیده ایم، اما نقش زیادی در خدمت رسانی به مردم دارد.
تمام روز.
اول باید خودرو را از صحنه تصادف کنار بیاوریم تا راه باز شود. بعد هم خودرو تصادفی را میبریم تعمیرگاه یا بیمه یا پارکینگ. اگر توی جاده شیشه ریخته باشد هم بااینکه وظیفه مان نیست، جمع میکنیم. باید توی ماشین را هم نگاه کنیم که کسی زخمی نشده یا مثلا بچهای کف ماشین جانمانده باشد.
بله
دو یا سه نفر؛ بپرسید چند جنازه بیرون کشیده ام!
بیشتر از صد جنازه بیرون کشیده ام. به اورژانس کمک میکنیم. اگر هم قبل از آمبولانس به صحنه تصادف برسیم تا جایی که از دستمان بربیاید، به مجروح میرسیم و اجازه نمیدهیم کسی آنها را جابه جا کند تا آمبولانس برسد.
از بجنورد به سمت مشهد حرکت میکردم. به باباامان رسیدم که ماشین هلال احمر، کنارم آمد و چراغ داد. ایستادم و متوجه شدم ماشینی توی دره افتاده است. زمستان بود و برف هم فراوان. برای کمک رفتم. چهار پنج تا خانم بودند که ماشین از دستشان دررفته بود و افتاده بودند توی دره. ماشینشان پژو پارس بود. ماشین را بالا کشیدم. اورژانس آمد و دونفرشان را که مصدوم شده بودند، برد. باقی سوار ماشین من شدند و به سمت مشهد راه افتادیم. پژو را هم یدک کردیم.
کمی که رفتیم دیدم ماشین یدک شده سنگین حرکت میکند و راه نمیرود. پرسیدم: خانمها دستی ماشین را خوابانده اید؟ نمیدانستند. پیاده شدم و توی ماشین را که نگاه کردم دیدم یک بچه کوچک، کف ماشین افتاده است. بچه خانمی بود که مصدوم شده و او را به بیمارستان برده بودند. بقیه هم از شدت تصادف گیج بودند و حواسشان به جا نبود که به ما چیزی بگویند.
کت را درآوردم و دور بچه انداختم. هوا خیلی سرد بود. بچه را توی بغلم گرفتم و نشستم پشت فرمان. خیلی گریه میکرد. توی بغل من آرام شد.
نیسان، شوکا و پادرا.
از نظر من نیسان.
قطعات و تعمیرکارش زیاد است. قویتر هم هست. البته ترمزهایش کیفیت ندارد. ولی از آن دو مدل دیگر باز هم بهتر است.
بیشتر تصادفهای جادهها بعد از خودروهای بزرگ، مربوط به نیسان است. دقیقا به خاطر مشکل ترمزش. سختی کار ما هم بیشتر زمانی است که وقتی یدک میکشیم باید با استادی خودمان به ویژه توی جادههای خطرناک یعنی سر پیچها و شیب ها، خودرو را نگه داریم. مخصوصا زمان بارندگی. باید آن قدر آهسته برویم که بتوانیم ماشین را کنترل کنیم.
چهاریا پنج بار که یا گزارش تصادف است یا سرقت خودرو.
راستش را بگویم که از تلفن جواب دادن، بیزار شده ام. بیشتر هم وقتی خوابیده ام، گوشی ام زنگ میخورد. هر نقطه مشهد که فکرش را بکنید، شماره یدک کشها را دارند.
معمولا به پنج دقیقه نمیرسد.
وکیل آباد. طرقبه و شاندیز.
دختران و پسرانی که عشق کورس گذاشتن دارند.
اتوبان شهیدشوشتری، بین فلکه صدا و سیما و میدان پارک. زیر پل جهاد و وکیل آباد هم خیلی تصادف میشود.
صبح زود که افراد سر کار میروند، نصف شب و بعدازظهر که باز تعطیل میشوند.
به طور معمول بله، اما گاهی با ما کل کل میکنند. اجازه عبور نمیدهند و اذیت میکنند.
بستگی به ماشین دارد. پراید باشد ۱۰۰ تا ۱۱۰ (می خندد) و اگر ماشینهای خارجی باشد، سعی میکنیم، آرام برویم که خسارتی به ماشین وارد نشود تا مجبور نشویم غرامت بدهیم.
دقیقا همین طور است. مثلا توی همین روزها که هوا سرد بود تا امروز، ۷ میلیونی خرجش کرده ام. ضدیخش یخ زده بود.
مجوز گردان، مجوز کاری و مجوز فعالیت از اتحادیه. همه این مجوزها را باید داشته باشید.
نزدیک به ۴۰۰ کیلومتر. هر یک باک گاز، ۲۰۰ کیلومتر جواب میدهد.
فقط یک بار. آن هم از پشت به من زدند. من مقصر نبودم.
چرا یک بار شب، زیر پل میدان پارک که یک ماشین را یدک میکردم، تا خواستم توی ماشین خودم بنشینم، یک پژو ۲۰۷ به من زد و پرت شدم. دیگر چیزی نفهمیدم و توی بیمارستان به هوش آمدم.
بله، توی بولوار هاشمیه، همراه دوستم دور میزدیم. شب بود که یک دفعه یک جنسیس و سانتافه با سرعت زیاد از کنارمان گذشتند. باهم کورس گذاشته بودند. جنسیس رفت وسط بولوار. به چند درخت برخورد کرد. داغون شد. سرنشینان جنسیس دختر بودند و سانتافه هم پسر. دخترها از حادثه فرار کردند. فقط راننده ماند و ماشینی که مال خودش هم نبود! سانتافه هم در رفت.
توی بیشتر تصادفها صاحب ماشینها با ما دعوا دارند. ولی بهشان حق میدهیم. چون خسارت دیده اند. ماشینشان داغون شده و عصبانی هستند.
فقط آرامشان میکنیم.
بله، ممکن است این اتفاق بیفتد.
از زیر پل کلانتری جهاد میگذشتم و به سمت جاده میرفتم که یک ماشین برایم بوق زد و از من سبقت گرفت و افتاد جلو من. دونفر از بچههای محله مان بودند. راننده پایش را روی گاز گذاشت و من هم دقیقا پشت سر شان بودم. رفت و رفت تا خورد به زیر پایه پل میدان عدل خمینی. سر تیر جفتشان فوت کردند و من اولین نفری بودم که سر تصادف رسیدم. برای کمک پایین رفتم. دیدم مغز یکی از آنها از کنار سرش بیرون زده و آن یکی هم فرمان ماشین توی قلبش رفته بود.
مهارتم در جابه جایی ماشین هاست. خیلی از ماشینها تصادفی نیستند و خراب شده اند و باید آنها را طوری یدک کنیم که سینی فن آسیب نبیند. قبلا این بخش ماشینها آهنی بود و حالا پلاستیکی شده است. برای همین باید طوری ماشین را حمل کنیم که خراب نشود. البته ممکن است صاحب ماشین متوجه این موضوع نشود. ولی من حواسم هست خسارتی نبیند.
راستش حس و انگیزه قدیم را ندارم. دوست دارم شغل جدیدی را تجربه کنم، ولی هنوز برایم مقدور نیست.