از سال ۱۸۶۵ میلادی که نخستین بار ژول ورن در رمان «سفر به ماه» انسان را در خیالی باورناپذیر، اما شیرین به ماه رساند تا وقتی نیل آرمسترانگ و باز آلدرین توانستند در سال ۱۹۶۹ به عنوان اولین انسانها بر روی ماه فرود بیایند و بر سطح آن قدم بزنند بیش از یک قرن زمان نیاز بود، اما نمیدانم چه اتفاقی رخ داده است که میان آرزوها و تخیلات کودکی ما تا واقعی شدنشان این اندازه زمان کوتاه شده و فن آوری تا این حد شتاب گرفته است.
به خاطر دارم در کودکی آرزو داشتم خودرویی خودران که البته هنوز اختراع نشده بود داشته باشم. آن زمان هنوز رایانه را نمیشناختم، اما پس از گذشت زمانی نه چندان طولانی، این خودرو رباتیک رؤیای ذهن من، در برخی کشورها حتی به عنوان تاکسی شهری کاربرد دارد و تخیل پیش رو کودکی ام خیلی زودتر از آنچه تصور میکردم به واقعیت تبدیل شده است.
بارها از هم نسل هایم شنیده ام که قدیمها برای دیدن همه آنچه از تغییرات و تحولات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و علمی و... در این چهل سال زیستن تجربه کردیم حداقل پانصدسال زمان نیاز بوده است، اما انگار ما در قالبی MP۳ عمر را طی کردیم و امروز با همین چهاردهه زندگی، مانند سالمندی با پنج قرن تجربه، فراز و نشیبهای بسیاری را از سر گذرانده ایم؛ حتی دوستی، پا را از این فراتر گذاشته و میگفت احساس میکنم از کودکی پیر بوده ام.
شاید دو سه قرن پیش تصور اینکه مثلا یک نسل در کمتر از سی سال، هم بخاری هیزمی و نفتی را تجربه کند هم پکیج و اسپیلت و گرمایش از کف، هم تلگراف و نامه هم ایمیل و نرم افزارهای فضای مجازی، هم تلفنهای قدیمی هندلی هم تلفنهای همراهی که خود نوعی رایانه جیبی محسوب میشوند و ...، غیرممکن به نظر میرسید، اما نسل ما همه اینها را در همین مدت زمان کوتاه دید.
شاید نسل دهه ۵۰ و ۶۰ خورشیدی به مانند مسافران زمان، در پیمودن جاده زندگی چنان دچار سرعت گذر و رسیدن به یک مقصد نامعلوم بوده اند که فرصت دیدن و لذت بردن از مناظر مسیر زندگی را از دست داده و اکنون با بازگشت به نمادهای این جاده طی شده عمر یا همان نوستالژی هایش حسرت و لذت انباشته در دل را تسکین میدهند.
همه این موضوعات و نمونههای بسیاری از این دست، نوعی زنگ هشدار برای نسل ماست که مبادا آینده را هم به سرنوشت گذشته دچار کنیم و همان طور که هنوز حتی فرصت نکرده ایم گذشته مان را به خوبی مزه مزه کنیم و در میانه نمادهای نوستالژیک آن جا مانده ایم آیندهای که همین جا و در این نزدیکی است را هم از دست بدهیم. امروز دیگر باید با وجود کوله بار تجربه، برای هم زیستی با رباتها آموزش دیده و آماده شویم! تا شاید بتوانیم حداقل از زندگی در لحظه، در «آینده ناگزیر و گریزناپذیر جهان رو به پیشرفت کنونی» لذت ببریم.