به گزارش شهرآرانیوز، حدود یکماه قبل زنی جوان به اداره پلیس رفت و گفت که در دام یک سارق فریبکار گرفتار شده است.
وی توضیح داد: بهعنوان مسافر سوار خودروی پرایدی شده بودم که در بین راه، راننده سر صحبت را باز کرد و از زندگی و کارش گفت و اینکه با افراد بانفوذ زیادی در ارتباط است. او مدعی بود که چندماه در یکی از سازمان دولتی کار میکرده و به واسطه شغلش ارتباطات زیادی دارد و میتواند مشکلات اداری را به راحتی حل کند. او با این ادعاها مرا فریب داد و شماره موبایلش را در اختیارم گذاشت و گفت میتواند برایم وام جور کند.
شاکی ادامه داد: از آن روز به بعد هر وقت تاکسی میخواستم، با این مرد تماس میگرفتم تا اینکه آخرین بار قرار شد بستهای برای من بیاورد. وی آن روز به بهانه تحویل بسته قدم در آپارتمانم گذاشت و من با چای از او پذیرایی کردم. اما پس از نوشیدن چای دچار سرگیجه شدیدی شدم و ناگهان از هوش رفتم. وقتی چشمانم را باز کردم متوجه شدم که ۲ روز تمام بیهوش بودهام و مرد میانسال همه پولها، طلاها و دلارهایی را که در خانه داشتم به سرقت برده و فرار کرده است. همان موقع با موبایلش تماس گرفتم، اما خاموش بود.
با ثبت این شکایت، پروندهای در اینباره تشکیل شد و تیمی از مأموران اداره آگاهی تهران به دستور دادیار شعبه اول دادسرای ویژه سرقت تحقیقات برای دستگیری سارق بیهوشی را آغاز کردند. اما هنوز ردی از وی بهدست نیامده بود که چند شکایت مشابه دیگر هم در اختیار تیم تحقیق قرار گرفت. بررسیها حکایت از این داشت که مرد میانسال، طعمههایش را از میان مسافران زن انتخاب میکرده و پس از سوار کردن آنها به پراید سفید خود، با آنان طرح دوستی میریخته، در نهایت با بیهوش کردن طعمههایش اموالشان را سرقت کرده است. ماموران به چهرهنگاری از متهم پرداختند، اما مشخص شد که او سابقهدار نیست. در ادامه و با بررسی دوربینهای مداربسته شماره پلاک خودروی متهم بهدست آمد و او در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر شد. وی در بازجوییها به سرقت سریالی از زنان مسافر اعتراف کرد و مدعی شد که سرقتها را برای نجات پسرش از افسردگی انجام میداده است. پس از اعترافات متهم، برای وی قرار قانونی صادر شد و تحقیقات از او ادامه دارد.
مرد میانسال یک ماهی میشد که سرقتهایش را آغاز کرده بود. او مدعی است که هیچ سابقه کیفری ندارد و بهخاطر نجات پسرش از افسردگی تصمیم به سرقت گرفته است. گفتگو با او را میخوانید.
*مگر چه اتفاقی برای پسرت افتاده بود که میخواستی او را نجات دهی؟
پارسال برای پسرم یک خودروی پراید صفر خریدم. سالها بود که کار کرده و زحمت کشیده بودم تا توانستم برای او ماشین بخرم. پسرم آرزویش این بود که روزی یک ماشین برای خودش داشته باشد و من هم همه سرمایهام را گذاشتم تا به آرزویش برسد. دیدن خوشحالی پسرم برایم لذتبخش بود تا اینکه اتفاق بدی رخ داد. چندماه قبل پسرم از خانه بیرون رفت تا سوار ماشینش شود، اما ناگهان با جای خالی آن مواجه شد. ظاهرا شب قبل سارقی که یک دستکش مشکی پوشیده و بهصورتش نقاب زده بود ماشین پسرم را دزدیده بود. این اتفاق شوک بدی به پسرم داد بهطوری که بهشدت دچار افسردگی شد بهخصوص وقتی روزها گذشت و خبری از ماشینش نشد. وقتی دیدم افسرده شده تصمیم گرفتم هر طور شده برایش ماشین بخرم، اما پول آن را نداشتم. برای همین نقشه سرقت کشیدم تا برای پسرم ماشین بخرم.
*چرا ماشین خودت را به او ندادی؟
مدل ماشین من خیلی قدیمی است. ضمن اینکه من با ماشینم مسافرکشی میکنم و خرج زندگی میدهم. میخواستم برای پسرم یک پراید صفر بخرم و خوشحالش کنم، اما راه درستی را انتخاب نکردم.
*این نقشه را چطور طرح کردی؟
یک روز زنی بهعنوان مسافر سوار ماشینم شد. وقتی برق طلاهایش را دیدم وسوسه سرقت آن به جانم افتاد. به همین دلیل بود که تصمیم گرفتم با فریب زنان و جلب اعتمادشان به خانههای آنها بروم و پس از بیهوش کردن آنها دست به سرقت بزنم. در یکی از موارد هم با آبمیوه مسموم زنی را در ماشینم بیهوش کرده و طلاهایش را دزدیدم. سپس او را به بیرون از ماشینم پرتاب کرده و گریختم.
*ممکن بود جانشان به خطر بیفتد و تبدیل به قاتل شوی.
دوز داروها کم بود. آنقدر نبود که جانشان را به خطر بیندازد.
*چند نفر را با این شگرد بیهوش کردی و دست به سرقت طلاهایشان زدی؟
۴ یا ۵ نفر. یکماه بود که کارم را شروع کرده بودم و خیلی زود هم دستگیر شدم، چون تازهکار بودم. حالا هم خیلی پشیمانم. اگر پسرم پی به راز من ببرد حالش بدتر خواهد شد.
منبع: همشهری