دیروز برای انجام کاری از انتهای خیابان سناباد وارد آن شدم. در کمتر از یک ساعتی که آنجا منتظر بودم، به سمت راست خیابان نگاه میکردم که محل ویژه عبور دوچرخه سواران است و رفت وآمد موتورسواران در آن ممنوع است. چیزی که دیدم شگفت آور بود. با کمال تعجب در مدتی که آنجا بودم، جز عبور موتور از این راه، هیچ تردد دوچرخهای ندیدم!
قدری فکر کردم که چرا با وجود بستر مناسب، انجام هزینه برای تفکیک این راه و نصب تابلوها و علایم مربوط، هنوز آن چنان که باید و شاید از آن استفاده نمیشود؟ هرچه تأمل کردم، به چیزی جز نبود پیوست فرهنگی مناسب نرسیدم. واقعا پیوست فرهنگی چیست و چرا برای همه توسعهها وجودش لازم است؟ پیش از مثال، این چند خط توضیح را بخوانید:
پیوست فرهنگی عبارتی جدید است که اولین بار از سوی رهبر معظم انقلاب مطرح شد (در کنار مدیریت و مهندسی فرهنگی). پیوست فرهنگی پل ارتباطی بین مدیریت راهبردی و مدیریت اجرایی کشور با محوریت فرهنگ است.
حالا اجازه بدهید با یک مثال ساده، پیوست فرهنگی را بیشتر شرح بدهم. برای خوردن یک لیوان آب، اسلام عزیز چندین پیوست فرهنگی دارد؛ مثلا با بسم ا... نوشیدن، جرعه جرعه نوشیدن، اسراف نکردن آب، اول به کودکان آب دادن، پس از نوشیدن آن سلام دادن به سالار شهیدان و... بخشی از پیوستهای فرهنگی یک آب خوردن ساده است (لطفا مثال را با کمی تساهل بپذیرید).
اما چرا هر توسعهای اعم از سیاسی، اقتصادی، عمرانی و... باید پیوست فرهنگی داشته باشد؟
پاسخ این است که در نبود پیوست فرهنگی، نه فقط ممکن است هدف ایجاد توسعه، تحقق نیابد، بلکه ممکن است حاصل کار، کاملا خلاف هدف توسعه باشد!
مثال زیر به وضوح باعث روشن شدن مطلب خواهد شد.
فرض کنید برای آسان شدن دسترسی اهالی روستایی از کشورمان، تصمیم گرفته شده است که جاده روستا، آسفالت و مسیر آن آباد شود (توسعه عمرانی).
برخی اهداف این توسعه احتمالا از این قرار است: آسان سازی دسترسی روستاییان به شهر برای فروش آسانتر تولیدات، دسترسی بهتر به خدمات درمانی و پزشکی، بهره مندی روستا از امکانات شهری و....
تا اینجای کار خیلی هم خوب و عالی است! حالا فرض کنید بدون پیوست مشخص فرهنگی، طرح اجرا شود. با این حساب، احتمالا مثل خیلی از روستاها، جاده باعث تقسیم روستا به دو قسمت بالا و پایین یا علیا و سفلا میشود. دبستان روستا در سویی از جاده و مدرسه متوسطه در سویی دیگر واقع میشود. در کنار جاده ساخت سوپرمارکتها باعث رونق اشتغال روستاییان و تمایل بیشتر آنها به فروشندگی به جای تولید میشود. در همین اوضاع به دلیل رفت وآمد شهرنشینان، کم کم زمینهای کشاورزی روستا قطعه بندی و با قیمتهای زیاد بین شهرنشینان فروخته میشود و...
چندسال بعد را تصور کنید؛ اینکه روستای شاداب و دل زنده یادشده به پاتوق آخر هفته شهرنشینان تبدیل شده است. مردم روستا که حالا به لطف فروش زمینها بیشترشان موفق به تهیه خانه یا زمین در حاشیه شهرهای بزرگ شده اند، کمتر در روستا حضور دارند. تعداد دام و طیور روستاییان کم شده یا به صفر رسیده است. صنایع دستی روستا به علت مهاجرت قشر جوانتر روستا در حال نابودی است و....
ملاحظه فرمودید چه بلایی است این توسعه بدون پیوست؟ هدف از کشیدن جاده چه بود و چه شد؟! جادهای که برای تقویت روستا ساخته شده بود، نابودی آن را رقم زد. نه فقط در دو مثال اخیر، بلکه متأسفانه سرانجام خیلی از توسعههای بدون پیوست فرهنگی همین گونه است.
صحبتمان در این موضوع ادامه دارد.