خدایا مرا ببخش! بانوی محترم مرا ببخش! دخترخانم بزرگوار مرا ببخش! این کلمات را نه به تعارف میگویم که از عمق جانم برمیخیزد و بر صفحه کاغذ مینشیند. خدا کند ببخشند مرا. چند روز است که درگیر قصهام و غصه میخورم. درست از همان لحظهای که مادر و دختر راهشان را کشیدند و رفتند به جایی که من راهنماییشان کردم و ناگهان یادم آمد که دقیق راه ننمودم، بلکه به جهت عکس گفتم بروند. من در ایستگاه مقابل سالن شهید بهشتی در بولوار فردوسی بودم که مادر و دختری آمدند با این پرسش که؛ اتوبوسهای شریعتی از همین ایستگاه میروند؟ و من یک لحظه میدان شریعتی در ذهنم نقش بست و گفتم نه؛ باید بروید و از فلان مسیر خود را به شریعتی برسانید. آنها رفتند و یکدفعه یادم آمد که یک بولوار شریعتی هم در قاسمآباد داریم که به احتمال قریب به یقین مقصد آن مادر و دختر آنجا بوده است و من درست عکس جهتی که باید میرفتند -و از همان ایستگاهی که پرسیدند، باید سوار اتوبوس میشدند- راهشان نموده بودم. حالا اگر راه را گم نکرده باشند، خوب است. ذهنم خیلی درگیر مسئله شد و از همان دم به این قضیه فکر میکنم و این نامگذاری عجیب و غریب که در مشهد داریم.
از چندگانههایی با یک اسم که آدم را دچار سرگردانی میکند. در ذهنم فهرست میکنم اسامی تکراری را تا اگر بعد این کسی از من پرسید شریعتی را از کدام طرف باید بروم؟ قبل از جواب دادن بپرسم میدان را یا بولوار را؟ اگر پرسید کدام خط به باهنر میرود، بپرسم بولوار باهنر یا شهرک باهنر؟ اگر گفت میخواهم ابوذر بروم، بپرسم ابوذرِ احمدآباد یا شهرک ابوذر یا ابوذر طلاب؟ تازه در طلاب هم ابوذرِ بین چهارراه سیلو و برق یا طبرسی؟ اگر آدرس ایثارگران را پرسید، من هم باز با سؤال جواب بدهم که ایثارگرانِ عبادی یا ایثارگرانِ قاسمآباد و. همینطور با خودم فهرست میکنم اسامی واحد برای چند منطقه را و به بولوار ارشاد در ادامه قاضیطباطبایی میرسم و ارشاد در وکیلآباد. به چراغچی وکیلآباد و چراغچی در کمربندی. به طالقانی در احمدآباد و منطقه آبادگران. به هدایت در راستای خیابان گاز و هدایت در دستغیب. به میدان جمهوری اسلامی و بولوار جمهوری اسلامی و... سرم درد میگیرد از ادامه فهرست که همچنان ادامه دارد. تازه به شمالی و جنوبی و شرقی و غربی بولوارها کار نمیگیریم. سرم درد میگیرد از این ماجرا که باعث دردِ سرِ خیلی از مردم بهویژه زائران و مسافران میشود که با پرسیدن آدرس باز هم سردرگم میشوند. اینجا بلاموضوع میشود آن ضربالمثل «از سراغ میتوان رفت به عراق»، چون چندگانگی خیابانها و شهرکها و میادین با یک نام در چند گوشه شهر، راه پیدا کردن را با مشکل مواجه میکند.
من چند روز است که درگیر این مسئلهام در ذهن خود و تازه دارم به راز نارضایتی مردمان شهرهای دیگر از آدرسدهی مشهدیها میرسم که از زبان افراد مختلف شنیدهام و بسیارشان هم به حساب سرکار گذاشتن و اذیت میگذارند و میپندارند مشهدیها از سر نامهربانی با مسافران چنین غلط، راهنمایی میکنند! برخیها هم به حساب زائرآزاری میگذارند و گاه چاشنی سخن میکنند که مشهدیها حرمت نگه نمیدارند و با آدرس غلط، باعث ناراحتی و زحمت میشوند. شما هم شاید این گزاره را از زبانهای مختلف شنیده باشید، اما شاید مثل من تاکنون به دلیل موضوع نرسیده باشید. امروز که رازگشایی میکنم از موضوع، به مظلومیت مشهدیها میرسم که بیتقصیر از سوی برخیها در ذهن و سخن، مقصر شمرده میشوند، حال آنکه علت را باید در بیتوجهی و قصور متولیان دید که اگر از یک نام فقط برای یک مکان استفاده میکردند، ما در آدرس دادن دچار خطایی چنان نمیشدیم و خطی چنین در ذهنِ مسافران و زائران نقش نمیبست.
امروز دغدغهای را که ذهنم را چند روز خراش داده است، کلمه میکنم و در رسانه مدیریتشهری بر خطهای کاغذ مینشانم تا از متولیان اسمگذاری در شورای اسلامی شهر و شهرداری بخواهم یکبار برای همیشه چاره کنند این شیوه نامگذاری را. این حرمت نهادن به زائران و مسافران و خود مردم مشهد و شهر علیبنموسیالرضا (ع) است. در مباحث هویتی مشهد هم این یگانگی در نامها و نشانها نقشآفرین خواهد بود و هر مکان به یک شناسه هویت خواهد یافت. امیدواریم تدبیر کنند این قصه را متولیان امر تا متشابهات نامگذاری باعث اشتباهات در راهنمایی و آدرسدهی نشود، انشاءا...