یادی از شهید «مهدی رضایی مجد» | مارادونای ایران توی خاکریزها قهرمان شد پرواز مستقیم دمشق–جده برای سفر عمره سوری‌ها باز شد ستاد بزرگداشت شهدای خدمت تشکیل شد | از مساجد تا دانشگاه‌ها در میدان تبیین کتاب‌سال ۱۴۰۳ آستان قدس رضوی منتشر شد فرزندت را با کلام خدا واکسینه کن | مروری بر رهنمودهای اهل‌بیت(ع) درباره آموزش قرآن به کودکان فرمانده‌ای که خود را آبدارچی سپاه معرفی می‌کرد  جشنواره زیارت ویژه دانش‌آموزان مشهدی در ایام دهه کرامت ۱۴۰۴ برگزار می‌شود احداث ۷۰ استخر ذخیره آب کشاورزی در سال ۱۴۰۳، دستاورد جهادگران بسیجی در خراسان رضوی آغاز آموزش قرآن به زبان انگلیسی در مدارس قم آغاز پذیرش حوزه علمیه خواهران قم از امروز (یکم اردیبهشت ۱۴۰۴) فراخوان ثبت‌نام متقاضیان خدمتگزاری در حج تمتع ۱۴۰۵ + جزئیات شعار محوری و عناوین روز‌های دهه کرامت ۱۴۰۴ اعلام شد شناسایی ۶۰۰ شهید ورزشکار در خراسان رضوی یادی از محمدتقی شریعتی، عالم فقید خراسانی | کانون نشر حقیقت درس‌هایی از نهج‌البلاغه | مالیات نماز صبح یکی از اعمال بافضیلت در روایات اسلامی‌ است | وقت خوب رحمت بیش از ۲۳۰ هزار موقوفه در کل کشور به ثبت رسیده است آمادگی موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در طراحی و اجرای برنامه‌های خلاقانه ویژه جوانان تشرف ۵ هزار سالمند به حرم مطهر امام‌رضا(ع)، در قالب طرح «معین‌الضعفا» رقابت ۱۱۱ ورزشکار در جشنواره فرهنگی‌ورزشی رضوی
سرخط خبرها

شب قدر، شب اهل خلوت!

  • کد خبر: ۱۵۷۹۲۳
  • ۲۰ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۶:۰۷
شب قدر، شب اهل خلوت!
یک دستش به قرآن و دست دیگرش به تسبیح عقیق است. نجوا می‌کند و با «بک یا الله» چشمه اشکش جاری می‌شود.
مرتضی اخوان
خبرنگار مرتضی اخوان

باباصفر سال هاست که شب‌های قدر توی حیاط خانه بی بی صفورا روی تخت کنار حوض خلوت می‌کند. ماهی‌های قرمز توی حوض به سمتش صف می‌کشند و صدای رادیو قدیمی خانه که پیش پای باباست، حیاط را برداشته است. بی بی سر شبی ظرف خرما و بامیه را کنار سماور و بساط چای پای تخت می‌گذارد و همچنان که چادرش را روی سرش صاف می‌کند، خطاب به باباصفر می‌گوید: «من که رفتم مسجد. تا سحری یک استکان چای بخور آب بدنت خشک نشه.» باباصفر از زیر عینک بی بی را بدرقه می‌کند. سرش را تکان می‌دهد و همچنان زمزمه به لب و قرآن به دست دارد. عبایش را روی دوشش جمع می‌کند و قرص ماه را که روی تخت و حوض وسط حیاط سایه انداخته نگاه می‌کند.

چند دقیقه‌ای که چه می‌دانم شاید چند نیم ساعتی خیره می‌ماند. توی رویاهایش همه آرزوهایش را رج می‌زند. توی دلش به خدایش از آرزوی سفر کربلا و بعدترش اگر قسمت شود زیارت خانه خدا می‌گوید. برای مشکلات زندگی طاهره و سعید غصه می‌خورد و وقتی یاد بیماری لاعلاج منیره دختر حاج بدری می‌افتد، بی اختیار اشک در چشمانش حلقه می‌زند. ذاکر رادیو می‌گوید: «قرآن‌ها رو روی سر بذارید...» باباصفر قرآنش را به پهنه تمام آرزوهایش باز می‌کند و روی سر می‌گذارد.

یک دستش به قرآن و دست دیگرش به تسبیح عقیق است. نجوا می‌کند و با «بک یا الله» چشمه اشکش جاری می‌شود. باباصفر هیچ شب قدری را به مسجد نرفته و هر وقت بی بی از او می‌پرسد و غر سرش می‌زند، لبخندی تحویلش می‌دهد و به ذکر یک مصرع حافظ بسنده می‌کند. با همان لهجه شیرین آذری اش می‌گوید: «آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است عزیز جان. باید خلوت کرد. خلوت.»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->