سارا رنگیان - دمپاییهای جفت شده آبی، میان جلز و ولز اسپند و غلظت دود آتش نیمه جان و بَلبَشوی باقی کفشهای جلو در گم شده است. داخل کارگاه قالی بافی هم کنار هم، رنگ و سلیقه جاگرفتهاند؛ ترکیبی از دیوارهای گچ شده، فرشهای دست باف کهنه و نخ نما، و ۳ دارِ قالی بزرگ که تا کمرکش بافته شده است، در هوایی با چاشنی دود، چشم نوازی میکند. بخاری نفتی هم مشغول سوختن است تا سرمای استخوان سوز روستا، بافندهها را نبلعد.
ستونهای سفید بزرگ هم، بارِ سقفِ با گونی پوشیده شده کارگاه را به دوش میکشد. توی کارگاه از بس غلغله است، به قول اهالی روستا «کوت» آدم است، ولی میان این همه شلوغی، گره قالیها مرتب و منظم کنار هم نشسته است.
هر گره تافتهای است از ابریشم یا نخ که بر تن چله مینشیند. انگار هم نشینی شان نقش و داستانی را میسازد از قصه هزار و یک گره که راوی دشت بته جقه ها، ترنج و لچک و شاه عباسی و ... است.
قرار است جویای حال مشکلات این هنر اصیل ایرانی باشیم در کارگاههای کوچک قالی بافی و فراز و فرودهای این هنر کهن را بیشتر بشناسیم و ببینیم که هنوز کارگاههایی با وجود مشکلات فراوان، زنده اند، نفس میکشند و خانوادههای زیادی را نان میدهند.
قاب اول
قرار است از مشکلات کارگاههای قالی بافی و بافندهها بگوییم و تلاشی که برای بافت هر چه زیباتر نقوش انجام میشود. در اولین مسیر، روستایی با ۷۰ خانوار را نشان میکنیم که قالی بافی برای ساکنانش آب و نان شده است و شغل دیگری هم نیست که دلخوش به درآمدش باشند. زندگی بعضی خانوادهها هم فقط با ۴۵ هزار تومان یارانه میگذرد؛ به همین دلیل قالی بافی در «کلاته عرب ها» نعمت بزرگی به حساب میآید؛ اصلا قالی برای زنان اینجا یعنی رزق و روزی؛ هم سرشان گرم میشود و هم درآمدی دارند.
عبور از مسیر سیلاب
تا رسیدن به روستا باید مسیری ۱۰۰ کیلومتری از مشهد و ناهموار را از مسیر سیلاب عبور کنیم و بعد از گذر از تنها مدرسه روستا، به کارگاه قالی باقی یا همان پایگاه بسیج خواهران که همین تازگیها ساخته شده است، میرسیم. بیرون کارگاهشان چنگی به دل نمیزند. از آتش نیمه جانی که برای دود کردن اسپند روشن شده، فقط دودش مانده است. سرمای استخوان سوز، اما مجبورمان میکند سریعتر داخل کارگاه برویم. ۲ دار قالی شش متری و یک قالی نُه متری توی کارگاه برپا کرده اند و پای هر کدام ۲ یا ۳ نفر مشغول کارند.
انگار اینجا هیچ چیز تغییر نمیکند؛ اغلب روزهای سال سرد است و بخاری هم هیچ وقت جمع نمیشود و همیشه پای ثابت کارگاه بوده است. برخلاف آشفتگی کارگاه، اما نقش و نگار ۳ قالی نصفه و نیمه، زیبا و چشم نواز است. در شلوغی کارگاه، حوا خانم اولین کسی است که هم صحبتمان میشود. چینهای عمیقی روی صورتش به ویژه پیشانی جا خوش کرده است. تند تند حرف میزند و خنده روست. بیشتر حرف هایش هم درباره اوضاع نامناسب روستاست.
کارگاه قالی بافی به جای کلاس درس
با وجود سن و سال زیاد، تیز و فرز کار میکند. بافندههای مسنتر روستا میراث دار تارو پودی هستند که از گذشته به دستان پینه بسته شان رسیده است و از قضا خیلی اتفاقی نقش و نگار چادر رنگی بعضی هاشان با نقشه آویزان بالای دار قالی همخوانی دارد؛ انگار که خودشان هم بخشی از قصه هر قالی هستند!
رقیه خانم هم کنار حوا قوز کرده است و سرعت دستش نشان میدهد تجربه زیادی در قالی بافی دارد. زنان روستا میگویند روزی ۳۵ هزار تومان میبافد و شب کاری هم میکند؛ مثلا ۲ شب پشت سر هم توی کارگاه بوده و میبافته. همین طور که دستش به گره زدن است، از مشکلات روستا شکایت میکند، درست مثل حوا خانم. به قول خودش چند سالی که قالی نمیبافت، دستش کُند شده بود.
حنانه و زینب، شاگردهای کارگاه هستند؛ دختران چهارده سالهای که به دلیل نبود امکانات ادامه تحصیل ندادند و کارگاه قالی بافی برایشان حکم کلاس درس را دارد. نه فقط برای آن ها، بلکه برای تعداد زیادی از دختران روستا مثل صدیقه، الهام، نرگس و، زبیده و ....
یک ماهی هست که نرگس چهارده ساله برای یاد گرفتن قالی بافی شاگردی میکند. تا کلاس پنجم درس خوانده است و خانواده دیگر نمیگذارد به مدرسه دم پاسگاه که مسیرش از خانه خیلی دور است، برود.
میان شلوغی و ازدحام حضور بافندگان، شیطنت دختر بچه کوچکی این آشفتگی را بیشتر میکند.
به قد و قواره ریزه میزه اش نمیخورد یک سال و ۱۰ ماه داشته باشد؛ روسری چهارخانهای بزرگتر از خودش به سر دارد که به نظر لباس مناسبی برای گرم نگهداشتن است؛ آن هم در روستایی که بیشتر ایام سال سرد و بارانی است. اصلا آرام وقرار ندارد. سر که میچرخانی یا نخها را میکشد یا کارد برمی دارد و به جان قالی میافتد. اینجا مشکلات یکی دو تا نیست؛ یک نفر شوهرش از کار افتاده و سال هاست که بیمه اش رد نشده است. یکی دیگر میخواهد وام بگیرد، ولی ضامن ندارد و خیلی مشکلات دیگر مثل نبود پزشک، دارو، جاده، شغل و ... که انگار تمامی ندارد.
خرج زندگی با قالی بافی
خانم رجب زاده هم انگار باعث و بانی برپایی کارگاه قالی بافی روستاست. او با شوهر بیمار و ۴ بچه قد و نیم قد، خرج زندگی اش را از راه همین قالی بافی درمی آورد. میگوید: نه گاو و گوسفندی دارم، نه شوهرم کارگر است که درآمدی داشته باشم.
فقط پول قالی بافی و یارانه است. این هفته ۲۰۰ هزار تومان از قالی بافی گرفتم. با این پول زندگی به زور میچرخد. دختر کوچکم را باید ببرم دکتر و همه این پول خرج میشود. دفترچههای ما را که دکتر قبول نمیکند. پول دارو را هم که حساب کنید چیزی از این پول نمیماند. خدا را شکر دستم در قالی بافی تند است؛ باید بیشتر کار کنم تا درآمد بیشتری داشته باشم. روزی که زیاد کار کنیم ۳۲ مقاط (ضریب تعداد رج در تعداد گره) را دو نفره میزنیم.
از او درباره دستمزدهای قالی بافی میپرسم و این گونه توضیح میدهد: بستگی دارد که بافندهها چقدر بافته باشند، به همان میزان پول میگیرند؛ مثلا کسی که خوب کار کرده باشد، برای یک هفته ۲۰۰ هزار تومان در میآورد.
انتهای کارگاه زنی میانسال نشسته که برخلاف بقیه به جای چادر رنگی، چادر سیاه به سر دارد و از پشت سر، دو طرف چادر را دور گردنش گره زده و بی سرو صدا از اول تا آخر پای دار قالی نشسته است و پشت سر هم گره میزند. کارش را خوب بلد است. اما از پوست آفتاب سوخته اش میتوان فهمید که سرد و گرم روزگار را بسیار چشیده است. بافت آبی یکدست قالی شش متری را حنانه چهارده ساله بافته است و گرههای نقش و نگار را او میزند.
خانم بیگی که فعال صنعت فرش است و میتوان گفت فرشته نجات زنان روستا از بیکاری است، دارهای قالی را به کلاته عربها آورده است، میگوید: سپاه، پایگاه بسیج را در اختیار مردم قرار داده است و ما هم در قالب شرکت تعاونی بانوان، به صورت تجمیعی کار میکنیم تا بتوانیم علاوه بر ارتقای کیفیت کار، حقوق بیشتری هم بپردازیم.
خانم بیگی از بافندهها تعریف و تمجید میکند و میگوید: ۷ استادکار در کارگاه مشغول کارند و بقیه شاگرد هستند. شاگردها هم یک ماهی آموزش میبینند و بعد از آن، مثل بقیه بافندهها مزایا و حقوق و بیمه دریافت میکنند.
او میگوید: بعد از ۲ ماه کار، بافندهها را بیمه بافندگی روستایی میکنیم. از نظر معیشتی هم اگر نیاز به کمک داشته باشند، آنها را به ارگانهای مربوطه معرفی میکنیم. ۲ ماه میشود که کارگاه کلاته عربها فعال شده است و به دنبال ایجاد کارگاه در روستای «کاظم آباد» هم هستیم.
حداقل دستمزد بافندهها در روستا روزانه ۳۰ هزار تومان است و به دلیل پایین بودن استاندارد کارگاهی در این مناطق، قبلا بیشتر قالیها به صورت شش تا نُه متری بافته میشد، اما در شرکت تعاونی بانوان قالیهای بیست وچهار، سی و چهل متری هم بافته میشود. البته وسیلهها و نخها را خودمان به بافندگان روستا میدهیم.
هر چند در حال حاضر کُمیتِ خیلی از صنایع از جمله قالی بافی میلنگد و مشکلات متعدد دامنشان را گرفته است، انگار قالی بافی در کلاته عربها جان دوبارهای به مردم روستا داده است.
قاب دوم
این بار در دل شهر به سراغ کارگاه دیگری میرویم تا مشکلات قالی بافان شهر را هم از میان تار و پود و نقش قالی، بهتر ببینیم. انگار دارهای قالی، از سر و کول کارگاه بالا رفته اند؛ هر طرف را که نگاه میکنی قالی و قالیچه تمام شده یا نصفه ونیمه میبینی. نقشهها هم جوری روی دیوارها نصب شده اند که جای سوزن انداختن نیست.
نقوش حتی به جان ستونهای دار قالی افتاده و پیچهای سبز با ترکیب گلهای قرمز، رنگ و لعابِ سفید و بی روح، به ستون فلزی جلوه زیبایی بخشیده است. بقیه کارگاه را همان ضمائم و متعلقات قالی و قالی بافی تشکیل میدهد. بخاری نفتی وسط کارگاه، سرمای زمستانی را کم کرده است و پنکه قدیمیِتر و تمیزی هم وظیفه خنک کردن کارگاه در بهار و تابستان را بر عهده دارد؛ به عبارتی همه چیز مختصر و مفید است. کارگاه خیلی شلوغ نیست؛ برخلاف خیلی از کارگاه ها، در اینجا بافندهها توی خانه هایشان کار میکنند.
خانم عادلی، خودش دارها را برای آنها به خانه هایشان میبرد. برای بعضیها با دار قالی، خوار و بار و لباس و ... هم میبرد. از ۲ بافندهای که در آخرین نقطه سمت راست درِ ورودی کارگاه نشسته اند، یک نفر پشت دار قالی قوز کرده و مشخص است که تازه کار است. به قول خانم عادلی «دستِ بافتش کُند است.».
از نقشه سفید و نارنجی روبه رویش چیزی سرم نمیشود، اما سفید و خاکستری گره خورده به دار قالی دقیقا همان ترکیب رنگ لباس تنش است. سمت راست کارگاه هم خانم دیگری دو زانو نشسته است و ماشین اصلاح، قیچی و کاردک همه چیزهایی است که در طول نیم ساعت حضور ما، با آنها به جان قالیچه «و ان یکاد» میافتند و آن را «پرداخت» میکند. کار را خودش بافته و حالا که تمام شده است، باید کلمه به کلمه آیه «چشم زخم» را برجسته در بیاورد تا نمای قالیچه چشم نوازتر باشد.
انگار توی شهر داستان قالی بافی متفاوت است؛ اینجا زندگی گرانتر اداره میشود و برای همین، مشکلاتی مثل گرانی نخ و مواد اولیه، درآمد حاصل از قالی بافی را کمتر کرده است.
خانم عادلی، صاحب کارگاه قالی بافی در بولوار قرنی، بعد از ۳ سال، به خاطر فرزندش، دورِ کار در بیمارستان را خط کشیده و دل به دریای قالی بافی زده است. سال ۹۰ کارگاه قالی بافی را راه اندازی کرده است و امروز ۵۰ نفر از این کارگاه نان میخورند.
او به همین کارگاه بسنده نکرده و سال ۹۴ حرفه قالی بافی را به روستای «فیروزی» هم برده است و امروز بسیاری از بانوان این روستا از راه قالی بافی کسب درآمد میکنند.
او میگوید: در ماه حداقل ۱۵ کار شامل قالی، قالیچه یا تابلوفرش را تحویل میدهیم؛ ضمن اینکه بافت تابلو فرشهای بزرگ حدود ۸ ماه زمان میبرد.
او میگوید: در خانه بعضی بافندهها حتی دارهای کوچک به زور جا میشود. بعضی افراد وضع مالی خوبی ندارند. در اتاق ۳ در ۴، خانواده چهار یا پنج نفره زندگی میکنند؛ به همین دلیل کارهای بزرگ را نمیتوانیم به خانه هایشان ببریم و دارهای بزرگتر را در کارگاه میگذاریم تا بافندهها اینجا کار کنند.
زنان مهاجر و سرپرست خانوار هم میان بافندههای کارگاه خانم عادلی حضور دارند و قالی بافی را آموزش میبینند تا بعد از پایان دوره آموزش، دار قالی دریافت کنند.
خانم عادلی میگوید: اینجا کارگاه فنی و حرفهای هم است. افراد ۳۰۰ ساعت آموزش میبینند و بعد از ۶ ماه مدرک دریافت میکنند.
اوضاع و احوال بی سرو سامان بازار فروش قالی و مواد اولیه، موضوع دیگری است که نه تنها از سوی عادلی، بلکه بسیاری از فعالان حوزه قالی بافی مطرح میشود. عادلی در این باره میگوید: در این اوضاع و احوال بازار، فقط با سفارش کار میکنیم. البته از سال ۹۰ سفارشی کار میکردیم. سفارش برای کادو، جهیزیه و شب چله میدهند. ما حتی کارهای نصفه و نیمه را هم کامل میکنیم.
او اضافه میکند: مواد اولیه را هر کسی هر طور که میخواهد، میفروشد. مواد اولیه سامان دهی شده نیست و هر کس با کمترین میزان تخصص، نخ رنگ میکند، اما کار اصولی این است که سازمان صنعت و معدن یا اتحادیه قالی بافان که حق عضویت دریافت میکند، این موضوع را پیگیری کنند.
سه برابر شدن قیمت نخ
گویا از یک و نیم سال قبل، قیمت مواد اولیه افزایش یافته است؛ به عنوان مثال قیمت هر کیلو نخ حداقل سه برابر شده یا نخ ابریشم که هر کیلو ۳۰۰ هزار تومان بوده، حالا به ازای هر کیلو ۹۰۰ هزار تومان شده است. کیفیت نخها هم گویا چنگی به دل نمیزند و تقلب هم وجود دارد و مثلا ابریشم مصنوعی را جای ابریشم واقعی میفروشند.
عادلی درباره دستمزدها نیز میگوید: معمولا همان میزان که قیمت نخ برایمان در میآید، همان مقدار هم دستمزد میپردازیم؛ مثلا اگر نخ و نقشه قالیچهای ۲ میلیون تومان هزینه ببرد، به همان میزان یعنی ۲ میلیون تومان دستمزد میپردازیم.
تراکم، تعداد رنگ، جنس چله و موارد دیگر هم در زمان بافت و اتمام کار تأثیر دارد و بر این اساس دستمزدها هم بیشتر میشود.
عادلی میگوید: سرپرستهای خانوار اصلا نمیتوانند نخ را خودشان بخرند و ما مواد اولیه را به آنها میدهیم. بعضی بافندهها «خُرد خُرد» دستمزدشان را دریافت میکنند، ولی بعضی هم دستمزدشان را پایان کار میگیرند.
مرکز تأمین مواد اولیه فرش استان راه اندازی میشود
به گفته رئیس اتحادیه فرش دست باف مشهد، به دنبال تحریمها، تولیدکنندگان این حوزه برای تأمین مواد اولیه و دیگر مسائل مشکل دارند؛ ضمن اینکه نداشتن بیمه هم مزید بر علت شده و به رکود این کالا دامن زده است. اما در راستای رونق بخشی میتوان به راه اندازی مرکز تأمین مواد اولیه فرش استان اشاره کرد.
هادی مخملی در گفتگو با شهرآرا، میگوید: بعد از تحریمها بسیاری از بازارها را از دست داده ایم و سهم ۸۰ درصدی مان از صادرات به ۲۰ درصد تنزل یافته است.
فقط یک پنجم بافندهها بیمه هستند
در حال حاضر ۱۵ هزار و ۹۴۵ بافنده در استان حضور دارند و فقط ۳ هزار و ۶۲۰ نفر از آنها دارای بیمه تأمین اجتماعی هستند. رئیس اتحادیه فرش دست باف مشهد نیز مشکل اساسی بافندهها را بیمه میداند و میافزاید: دولت از سال ۹۲ بیمههای جدید را قطع کرده است؛ این در حالی است که این موضوع بحث انگیزشی خوبی برای بافندهها و منزلت اجتماعی آن هاست.
این مسئله مشکلی ملی است و اگر مشکلات پیش روی آن حل شود، فرصت خوبی فراهم خواهد شد تا کارگاههای تولیدی گسترش یابد. به گفته مخملی، در حال حاضر، بیمه افرادی که تا سال ۹۲ بیمه شده اند پرداخت میشود، اما از آن سال به بعد هیچ بافنده دیگری بیمه نشده است.
وارد کننده مواد اولیه شده ایم!
بر اساس تفاهم صندوق عشایر با مرکز ملی فرش، چند دسته شغلی بافندگی و فرش مورد حمایت قرار گرفته اند. رئیس اتحادیه فرش دست باف مشهد درباره مزایای بیمه عشایری برای بافندگان فرش میگوید: این نوع بیمه به صورت سابقه محاسبه میشود و علاوه بر این مزایای بازنشستگی هم به آن تعلق میگیرد.
او همچنین بیان میکند: پیش از تحریمها خراسان رضوی مواد اولیه نیمی از کشور را تأمین میکرد، اما امروز خودمان وارد کننده مواد اولیه از استانهای دیگر هستیم.
مخملی تصریح میکند: در اتحادیه به دنبال این هستیم در استان، مرکز تأمین مواد اولیه فرش را راه اندازی کنیم. از این طریق استان میتواند به صورت خودکفا مواد اولیه حوزه فرش را تأمین کند و قیمتها هم از این طریق کنترل خواهد شد. در همین راستا در مشهد و تربت حیدریه، کارگاههای فراوری ابریشم راه اندازی شده است تا ابریشم با کیفیتی برای تولید فرش دست باف، تولید شود و استان نیز از این منظر به خودکفایی برسد.
شبکه سازی حوزه فرش
رئیس اتحادیه فرش دست باف مشهد در ادامه با بیان اینکه «در اتحادیه به دنبال شبکه سازی فرش دستباف هستیم»، میگوید: با این اقدام حق و حقوق همه تشکلها و خانواده حوزه فرش به خوبی ادا میشود؛ ضمن اینکه از این طریق فرش بر اساس دانش فنی و به روز صادراتی تولید خواهد شد.