«کافه بازی»، «کافه علم» و «کافه کارآفرینی» ویژه دختران مشهدی احداث می‌شود شهردار مشهد: بوستان‌های «بهشت» و «آفتاب» ویژه بانوان به زودی به بهره‌برداری می‌رسد مبدا تعیین مسافت شهر مشهد از سایر شهر‌ها کجاست؟ چهارمین کنفرانس بین‌المللی برنامه‌ریزی و مدیریت شهری در مشهد مقدس برگزار می‌شود نشان مشهدالرضا(ع) باعث رونق فعالیت‌های مردمی و جهادی می‌شود لزوم معرفی مشهد به عنوان دومین کلانشهر مذهبی دنیا روزشماری وقایع انقلاب اسلامی در مشهد، از اول تا چهارم دی‌ماه ۱۳۵۷ (بخش اول) | بیمارستان شاه‌رضا، پایگاه انقلاب مشهد آغاز هفته ملی مشهد با اجرای برنامه‌های ویژه فرهنگی، هنری و گردشگری جذب ۲۱ بانوی آتش‌نشان در مشهد ابلاغ برنامه‌های استقبال از بهار ۱۴۰۴ در مشهد از نیمه دی‌ماه هوای کلانشهر مشهد، همچنان آلوده است (۲ دی ۱۴۰۳) ناصحی: رویداد نشان مشهد الرضا(ع) باید در سطح ملی و بین المللی دیده شود نشان مشهد الرضا(ع)؛ فرصتی برای آشنایی نسل آینده با چهره‌های تاثیرگذار اقتصادی مشهد برگزاری اولین نشست کارگروه زیارت شورای عالی استان‌های کشور اختصاص ۱۳۰ تاکسی ون به تاکسیرانی مشهد (۲۸ اذر ۱۴۰۳) یادگارهای کوهسنگی مشهد در دل سازه‌های شهر حل اختلاف میان وزارت کشور و ایران‌خودرو بر سر ۹۰ تاکسی ون شهرداری مشهد بررسی مشکلات ساخت‌وساز‌های غیرمجاز در محلات حاشیه شهر مشهد | لنگرانداختن بسازوبفروش‌ها در بولوار توس آغاز اولین روز زمستان در مشهد با آلودگی هوا سرپرست شرکت بهره‌برداری قطارشهری مشهد منصوب شد (یکم دی ۱۴۰۳) امضای تفاهم‌نامه ٢ هزار میلیارد تومانی برای سامان‌دهی محور‌های ورودی مشهد مقدس
سرخط خبرها

شکار تاریخ در محله کشتارگاه مشهد

  • کد خبر: ۱۶۰۸۵۰
  • ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۲:۲۸
شکار تاریخ در محله کشتارگاه مشهد
احمد بهابادی درباره محدوده‌ای می‌گوید که در گذشته رکن پیوسته‌ای از نظام اقتصادی مشهد قدیم بوده است.

کمال خجندی | شهرآرانیوز؛ «احمد بهابادی» همه عمرش را در بازار دام کار کرده است؛ چه آن موقع که بازار دام و کشتارگاه در زمین‌های کشاورزی «محمدآباد» بود، چه حالا که چندین دهه است به بیرون شهر منتقل شده است. او معتقد است نبض شهر پیش از این، در بازار دام می‌زده است؛ جایی که بیشتر آدم‌های شهر و روستا که گوشه حیاط خانه شان، چندتایی دام هم داشته اند، برای خریدوفروش گاو و گوسفندشان به آنجا می‌آمدند.

دامداری پیش از این رونقی داشته که حالا دیگر خبری از آن نیست. بماند که خریدوفروش دام، بخش پیوسته‌ای از نظام شهر بوده است. همچنان هم بیشتر مشتری‌های بازار دام، هتل دار‌ها و رستون دار‌های مشهدی هستند. بازار دام هنوز هم بخش پیوسته‌ای از نظام شهر است و خاطره‌های فراوانی را از مشهد قدیم، در خود جای داده است.

بازار دام، سال هاست که از شهر بیرون رفته است و حالا مشهدی ها، چیز زیادی از بازار دام نمی‌بینند و نمی‌دانند. بازار دام قدیم مشهد کجا بود؟

بازار قدیم و کشتارگاه مشهد در ده «محمدآباد» بود که الان شده است «بولوار شهیدرستمی». کشتارگاه، درست همین جایی بود که الان شده است «فرهنگ سرای غدیر». خود فرهنگ سرا، کشتارگاه بود و آن فضای سبز پشتش، بازار دام. هنوز چاه آبش هم هست. چندوقت پیش، منزل یکی از اقوام در محمدآباد دعوت بودم. رفتم و فضای اطراف فرهنگ سرا را به بچه‌ها نشان و توضیح دادم که قدیم، چطور بود. حتی دیواری را پیدا کردم که از همان قدیم مانده بود. میخ‌هایی روی دیوار بود. به بچه‌ها گفتم: اینجا، جایی بود که لباس‌ها و لوازم کارمان را آویزان می‌کردیم. من خودم در کشتارگاه قدیم، کار می‌کردم. «پدرم حاج جواد بهابادی» از قدیمی‌های بازار دام بود. سه ماه تعطیلی که می‌شد، من می‌رفتم و حسابدار پدرم می‌شدم.

فضای داخلی بازار دام چطور بود؟

بازار دام، این طوری است که هر کسی، فضایی برای نگهداری از دامی که خریدوفرش می‌کند، دارد. ما به آنجا می‌گوییم «گاش».
گاش جایی است که چوپان ها، گوسفندهایشان را نگهداری می‌کنند. توی بازار دام هم به همین اسم است. در بازار قدیم هم هر کسی گاشی داشت. پدر من هم داشت. اصلا بازار دام قدیم را آدم‌های بزرگی اداره می‌کردند که هرکدام اسم ورسمی داشتند. حاج آقای نجاتی بود. حاج آقای گلزاری بود. مرحوم حاجی زهرایی بود. مرحوم پدر من هم بود و خیلی‌های دیگر.

یکی دیگرشان، آقایی بود به نام بیک خراسانی؛ «شاه رجب بیک خراسانی». او کسی بود که در سال‌های انقلاب، در جمع بازاری‌ها عکس‌های امام خمینی را می‌آورد. شاه رجب «افسون» بلد بود. اگر کسی را مار یا عقرب می‌زد، او با خواندن ذکری یا وردی، خوبش می‌کرد. هم تمکن مالی اش خیلی خوب بود، هم بین اهالی بازار دام، اعتبار ویژه‌ای داشت.

این‌ها حرف اول را می‌زدند در کشور. بازار دام مشهد، بزرگ‌ترین بازار دام کشور بود. از همه جای کشور، دام هایشان را می‌آوردند اینجا و می‌فروختند. خود ما، چند تا مشتری از کرمانشاه داشتیم. از آن سر مملکت دامشان را می‌فرستادند برای ما. چون آدم‌های بازار دام مشهد و خود این بازار، امین مال مردم بودند، مالدار می‌دانست که سرمایه اش توی این بازار، گم وگور نمی‌شود.
چکی در کار نبود. ده تا بیست تا سی تا گوسفند از پدرم می‌خریدند و می‌گفتند: «حاج آقای بهابادی! ده روز دیگر، پانزده روز دیگر پولش را می‌آوریم» و می‌رفتند. اما حرفشان، حرف بود و دوتا نمی‌شد. سر موعد، پول را می‌رساندند. بازار دام، با همین اعتبار آدم هایش می‌چرخید.

«محمدآباد» در آن سال‌ها چطور بود؟

محمدآباد، ده آبادی بود. کلی باغ و زمین داشت. درخت‌های توت بزرگی هم داشت. من خودم اصلیتم مال محمدآباد است. پدرم هم اهل محمدآباد بود. خیلی از اهالی بازار دام، اهل محمدآباد بودند. محمدآباد، خیلی اسم ورسم داشت. پدرم همیشه می‌گفت: «بابا! موقعی که محمدآباد، ده آباد و بزرگی بود، از روستای احمدآباد می‌آمدند و از ما گاو و گوسفند می‌خریدند و می‌بردند. گاهی هم ما می‌رفتیم و در زمین هایشان، کارگری می‌کردیم.»

می‌گفت: «آن موقع ها، احمدآباد، همین خیابان احمدآباد و محله احمدآباد، همه اش زمین گوجه کاری بود و زمین بادمجان و صیفی جات. چندتایی باغ زردآلو هم داشت.» حالا احمدآباد شده بالاشهر، اما محمدآباد هنوز محمدآباد مانده است. محمدآباد هم البته با اینکه آباد بود، امکاناتی نداشت. تا همین سال‌های بچگی من که من یادم می‌آید، آنجا آب لوله کشی نبود. سر هر کوچه‌ای یک شیر، از آن شیر‌های قدیمی بود؛ شیر‌های فشاری که گاهی توی فیلم‌ها نشان می‌دهد و شیر‌های تلنبه ای. همه محمدآباد، زمین کشاورزی بود و زمین گوجه کاری.

شهرک شهیدبهشتی، هنوز ساخته نشده بود؟

نه؛ آنجا را پهلوی دوم ساخت برای نیروی هوایی. به نظرم حوالی سال‌های ۵۳ تا ۵۵ بود. محمدآباد ده بود، اما بازار دام، از خیلی قبل از آن، همان جا بود. من خرداد ۶۰ دیپلم گرفتم، اما از سال ۵۰ با پدرم می‌رفتم بازار دام.

دامی که به بازار می‌رسید، از کجا‌ها می‌آمد؟

از همه جای ایران، دام می‌آمد. دام از کرمانشاه خیلی می‌آمد. تلفنی هم که نبود. یک خط تلفن بود برای کل بازار. بلندگویی هم بود داخل بازار. صدا می‌زد که «آقای بهابادی! گوسفند داری، بیا صحبت کن.» این طوری بود وضعیت.
از سرخس خیلی دام می‌آمد. سرخس دامداری داشت و «بزنگان» قطب دامداری بود و همه روستا‌های توی مسیر؛ «آبروان» و «چهچهه» و «زالوغال» و «آب دراز» و «چکودر».

آن موقع‌ها گوسفند نژاد «قره گل» زیاد بود. الان کم شده. دام‌هایی که از سرخس می‌آمد، همه قره گل بودند. همه را پروار می‌کردند و می‌فرستادند به بازار دام مشهد.
از این طرف از سمت تربت جام و تایباد هم دام می‌آمد. از «قلندرآباد» و «فریمان» و «قلعه شیر» و «محمودآباد لنگر» و از باخرز، از تربت حیدریه؛ از همه جا. همه آن‌هایی که در بازار دام بودند، دامداری داشتند. خود ما، یک دامداری داشتیم همین حوالی خواجه اباصلت. در این منطقه، ده بیست تا دامداری بود.

پس دامداری، قبل از این‌ها رونق بهتری داشت؟

بله. قبلا دولت از دامدار حمایت می‌کرد. دام را به قیمت تضمین شده می‌خرید. خوراک دام را هم با قیمت مناسب دراختیار دامدار قرار می‌داد. این طوری بود که سود دامدار تأمین می‌شد و خاطرش جمع بود که سرمایه و زحمتش هدر نمی‌رود. قیمت گوشت هم در بازار، کنترل شده بود. الان همه قیمت‌ها سرسام آور است. درست است که قیمت دام زیاد شده، اما از آن طرف قیمت جو و علوفه هم زیاد شده؛ برای همین است که درمجموع، دامداری دیگر صرفه ندارد و دامداری که رونق نداشته باشد، بازار دام هم رونقی ندارد.

نظام بازار دام چگونه است؟ خریدوفروش دام چطور انجام می‌شود؟

اول سال، دامدار می‌آید پیش ما و از ما بره می‌خرد؛ ده تا بیست تا، صد تا؛ هرقدر که بتواند پروار کند. دام که پروار شد، دامدار باید بیاید بازار و دامش را بفروشد. خب دامش را کجا ببرد که مطمئن باشد پولش را نمی‌خورند؟ بازار دام. اینجا آدم‌ها شناخته شده اند؛ چند نسل کارشان همین است. دامدار دامش را می‌آورد به ما می‌دهد و چکش را می‌گیرد یا اگر چک نداشته باشیم، می‌گوییم ده روز بعد، بیست روز بعد، بیا پولت را بگیر.

از آن طرف، قصاب ها، رستوران دار‌ها و هتل دار‌ها و... می‌آیند و دام موردنیازشان را می‌خرند. ما در بازار دام، کارمان همین است؛ اینکه دام را از دامدار بگیریم و بدهیم به خریدار. این «دلالی» است؛ البته این سال‌ها اسم دلالی، بد در رفته است، اما این دلالی، با آن دلالی، زمین تا آسمان تفاوت دارد. دلال در بازار دام، از فروش هر دام، ۳۰ هزارتومان سود می‌کند، اما درعوض، برگشت ۱۰ میلیون تومان پول دامدار را هم قبول دار می‌شود. دامدار، دامش را گذاشته و رفته. او پولش را از ما می‌خواهد و خاطرش جمع است که پولش خورده نمی‌شود.

این فلسفه کار دلالی یا «حق العمل کاری» است. توی بازار دام، «دست فروش» هم داریم که باز آن هم، با آن معنی دست فروشی که متداول است، تفاوت دارد. دست فروشی در بازار دام، یعنی اینکه کسی بیاید و دو تا، سه تا دام از من بگیرد و ببرد بفروشد؛ یکی آمده گوسفندی بگیرد برای قربانی کردن، برای خانه اش یا... دست فروش، گوسفندش را به او می‌فروشد و پول ما را هم برمی گرداند و سود خودش را برمی دارد.

در همین بازار دام مهد توس، شاید دویست تا دست فروش هستند؛ همه هم بچه‌های همین طرق و تپه سلام و.... این‌ها رزق وروزی خودشان را دارند. بعضی هایشان، ۹ سر عائله دارند و با همین کار، زن و بچه شان را نان می‌دهند. ثوابش برای ما هم هست. رونق بازار هم به همین هاست. دست فروشی، سرمایه‌ای نمی‌خواهد. دام را از من فروشنده می‌گیرد، می‌برد می‌فروشد، سودش را برمی دارد و پول من را هم می‌دهد. این وضعیت بازار دام است. از قدیم هم همین گونه بوده است. یادم هست پدرم در بازار دام قدیم مشهد، مشتری‌هایی داشت که یک عمر، با او کار کرده بودند؛ آن هم از کجا؟ از آن طرف مملکت. مشهد را بلد نبودند، اما محمدآباد را کامل می‌شناختند.

پس در آن وضعیت قدیم، بازار دام و کشتارگاه، عملا به محمدآباد رونق داده بود؟

بله. همه، محمدآباد را با بازار دام و کشتارگاه می‌شناختند. قیمت گوشت اینجا تعیین می‌شد. این ها، برای همه شهر مشهد، مهم و حیاتی بود. اما با وجود این رونق و این اهمیت، بازار دام و کشتارگاه، زحمت زیادی هم برای اهالی درست کرده بود.
دام‌ها را از کنار خانه‌ها و زمین‌های کشاورزی مردم، می‌آوردند بازار. گوسفند بود، گاو بود، شتر بود. دام که کشتار می‌شد، خون داشت، خالی کردن شکمبه داشت، پشم و پشگل داشت. این‌ها همه اش می‌رفت توی کال‌ها و زمین‌های محمدآباد. مثل حالا نبود که کشتارگاه ها، سیستم فاضلاب داشته باشد و فاضلابش، با لوله هدایت بشود به جای دیگر. همه اش می‌رفت توی زمین ها.

تازه باز عده‌ای بودند که می‌آمدند و توی همان آب و خون‌ها پیه پیدا می‌کردند و می‌بردند برای خودشان؛ برای آب کردن و روغن گرفتن یا برای صابون درست کردن. گاهی کله ای، پاچه‌ای چیزی هم پیدا می‌شد که این‌ها را جمع می‌کردند و با آن امرارمعاش می‌کردند. مردم، نداشتند و با همین‌ها گذران می‌کردند.

وضعیت بهداشتی کشتارگاه اصلا مناسب نبود و اهالی محمدآباد شاکی بودند. سال ۵۹، ۶۰ بود به نظرم که گفتند شما باید از اینجا بروید. آن موقع، آقای کارگر، رئیس کشتارگاه بود و نماینده کارگرها؛ «حسین کارگرکُرمی». آقای کارگر، بعد‌ها شهید شد و الان عکسش در ورودی بهشت رضا (ع) نصب است.

گفتند باید بروید، اما بزرگ تر‌های بازار راضی نبودند. می‌گفتند ما اینجا چهل پنجاه سال، خاک و آفتاب خورده ایم؛ حالا باید حق ما را بدهند تا ما هم برویم جای دیگر.
یک روز صبح، ساعت ۵ که رفتیم، دیدیم همه بازار پر شده از مأمور. آن موقع شهربانی بود به نظرم. کلی مأمور، با سروصورت پوشیده و اسلحه و باتوم ایستاده بودند. همه ترسیدند و کسی به بازار نرفت.

این طوری که شد، چند نفر از بزرگان بازار رفتند زمینی را دیدند حوالی مزار خواجه اباصلت. آنجا در اطراف خواجه اباصلت، دامداری هم زیاد بود. بزرگ تر‌های بازار، چندنفری بودند. مرحوم پدر من بود. حاج آقای شفیعی بود. حاج آقای رمضانی و... آن‌ها همان جا یازده هکتار زمین خریدند. قرار شد هرکدام از فروشنده‌ها که می‌خواهند در بازار جدید هم باشند، بیایند سهم بخرند. هر سهم به پول آن موقع، ۶۰ هزار تومان بود. یک شرکت سهامی درست شد و بازار دام، از جای قدیمش که محمدآباد باشد، رفت به جای جدیدش؛ همین جایی که الان هم بازار دام است؛ بین بهشت رضا (ع) و مزار خواجه اباصلت.
من هم دو دوره عضو هیئت مدیره بودم. یک دوره بازرس بودم. الان هم دوستان دیگری از جمع فروشنده ها، عضو هیئت مدیره هستند و کار‌های بازار دام را انجام می‌دهند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->