وزیر صمت: توسعه همکاری منطقه‌ای، سیاست اصولی و محور اساسی دیپلماسی اقتصادی ایران است اتصال ۱۶ هزار و ۴۰۰ خانوار خراسان رضوی به شبکه فیبرنوری گزارش مرکز آمار از افزایش ۱۱ درصدی قیمت گوشت قرمز و مرغ ظرف یک ماه (مهر ۱۴۰۴) قیمت امروز خودرو‌های خارجی و مونتاژی (۸ مهر ۱۴۰۴) | تویوتا لوین چند؟ بررسی قیمت امروز خودرو‌های داخلی (۸ مهر ۱۴۰۴) | پراید ۵۰۰ میلیونی شد فصل رشد دلار رسمی | کدام شرکت‌های بورسی از رشد نرخ ارز تاثیر می‌پذیرند؟ مشتریان بانک‌ها سطح‌بندی می‌شوند | محدودیت سالانه واریز و برداشت تعیین شد سکه‌های پارسیان گران شدند (۸ مهر ۱۴۰۴) + جدول روند صعودی بورس ادامه می‌یابد؟ | جهش ۲برابری ارزش معاملات خُرد (۸ مهر ۱۴۰۴) ابهام بزرگ در بازار برنج؛ شکاف عجیب قیمت برنج وارداتی چرا تورم حبوبات از ۶۰درصد عبور کرد؟ تأمین ۶.۵ میلیارد دلار برای واردات کالا‌های اساسی و دارو در نیمه نخست ۱۴۰۴ رشد قیمت دینار عراق، لیر ترکیه و درهم امارات در بازار مشهد (۸ مهر ۱۴۰۴) تجارت خارجی ۵۴ میلیارد دلاری ایران در نیمه اول سال ۱۴۰۴ | تبادلات تجاری کشور با ۱۰۰ کشور جهان دلار امروز در مشهد چند قیمت خورد؟ (۸ مهر ۱۴۰۴) خطر کم‌برآوردی نیاز واقعی کشور به مسکن حراج سکه فردا (۹ مهر ۱۴۰۴) برگزار می‌شود | واریز وجه تا ساعت ۲۳ امشب قیمت امروز میوه و تره‌بار در مشهد (۸ مهر ۱۴۰۴) | سیب‌زمینی و پیاز کیلویی چند؟ شوخی با سفره مردم! | تهران سهمیه برنج مشهد را نمی‌دهد نرخ واقعی دستمزد مشخص شد | به‌روزنشدن دستمزد چه آسیبی می‌زند؟ طلا در مشهد سر به فلک کشید (۸ مهر ۱۴۰۴) + علت چرا نقره گران شد؟ کاهش کم فروشی واحد‌های تولیدی خراسان رضوی | میزان شدن ترازوی کارخانه‌ها توقف کانال نرخ‌ساز دلار همزمان با قطع اینترنت در افغانستان ! پیش‌بینی بورس سه‌شنبه ۸ مهر ۱۴۰۴ پیش‌بینی قیمت دلار سه‌شنبه ۸ مهر ۱۴۰۴ جاماندگان دریافت سود سهام عدالت فقط ۲۴ ساعت فرصت دارند پیش‌بینی قیمت طلا و سکه در روز سه‌شنبه ۸ مهر ۱۴۰۴
سرخط خبرها

روزی که هندوانه خریدیم!

  • کد خبر: ۱۶۲۸۷۵
  • ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۲۰:۴۵
روزی که هندوانه خریدیم!
میوه فروش گفت: این روز‌ها هندوانه ارزان‌ترین میوه است. الان مردم خیلی ریسک می‌کنند، زندگی شون رو می‌فروشند، میرن تو بورس سرمایه گذاری می‌کنن. بعد شما دو ساعته اومدی اینجا می‌ترسی یه هندوانه انتخاب کنی.
مهدی محمدی
نویسنده مهدی محمدی

فروشنده به بابا گفت: چه خبره آقا! دو ساعته داری می‌زنی تو سر هندوانه.

بابا گفت: تو سر شما که نمی‌زنم. دارم می‌زنم تو سر هندوانه، می‌خوام ببینم خوبه یا نه؟ مجانی که نمی‌خوام ببرم، بابتش می‌خوام پول بدم. می‌فهمی؟ پول.

میوه فروش گفت: این روز‌ها هندوانه ارزان‌ترین میوه است. الان مردم خیلی ریسک می‌کنند، زندگی شون رو می‌فروشند، میرن تو بورس سرمایه گذاری می‌کنن. بعد شما دو ساعته اومدی اینجا می‌ترسی یه هندوانه انتخاب کنی.

گفتم: اتفاقا بابای من هم خیلی ریسک پذیره، ۵۰۰ هزار تومان توی بورس سهام خریده.

بابا لبخند غرورآمیزی زد و گفت: البته این چیز‌ها گفتن نداره پسرم. ولی حالا که بحثش پیش اومد من نه ۵۰۰ هزار تومان که ۵۲۶ هزار تومان توی بورس سرمایه گذاری کردم.

میوه فروش گفت: واقعا؟! من یک توصیه اقتصادی بهت دارم. مواظب باش سهامت رو از بورس نکشی بیرون، بورس به اندازه کافی خودش بالا و پایین داره، شما این حجم هنگفت سرمایه رو بکشی بیرون، شوک بی سابقه به اقتصاد وارد میشه.

بابا که تمام تمرکزش روی هندوانه بود، دوباره زد تو سر هندوانه و به یک مشتری دیگر که کنارش ایستاده بود گفت: به نظر شما آقا این صدای طبل می‌ده.

او هم گفت: صدای پیانو و ویولن سل که نمی‌ده، احتمالا صدای طبل می‌ده.

یک مشتری دیگر هم به بابا گفت: کاش آدم‌ها موقع انتخاب همسر، همین دقتی رو داشتند که شما هنگام انتخاب هندوانه داشتید.

بعد از اینکه ده دوازده تا مشتری دیگر آمدند و چند قلم میوه خریدند و رفتند، بابا هم با خودش سر انتخاب یک هندوانه به توافق رسیــد و به خانـــه آمدیم.

وقتی هندوانه را به خانه بردیم به بابا گفتم: کارد بزنیم بخوریمش.

بابا گفـــت: کارد بخوره به شکمت. بگذار توی یخچال سرد بشه، بعد بخوریم.

یک دقیقه بعد از اینکه هندوانه را گذاشتم توی یخچال، داداش کوچکم گفت: فکر کنم الان دیگه کامل سرد شده باشه.

بابا گفت: حداقل سه ساعت باید توی یخچال باشه.

گفتم: تا الان ۲ ساعت و ۵۹ دقیقه اش گذشت.

رفتم ساعت را کوک کردم تا بعد از سه ساعت زنگ بزند.

مامان گفت: خوبه کسی نیست این صحنه‌ها رو ببینه وگرنه می‌گفتند این‌ها چه گرسنه‌هایی هستند دیگه.

گفتم: بابا! مگه هندوانه گرسنه رو هم سیر می‌کنه؟

بابا گفت: امشب آزمایش عملی انجام می‌دیم، به جای شام هندوانه می‌خوریم ببینیم سیر می‌شیم یا نه!

خلاصه بعد از گذشت سه ساعت، هندوانه شکافته شد.

هندوانه را که خوشبختانه قرمز درآمده بود، خوردیم و من و داداش کوچکم شروع کردیم به تراشیدن پوست هندوانه.

همان طور که داشتم می‌تراشیدم، گفتم: اگر گوسفند داشتیم، می‌شد با پوست هندوانه تغذیه اش کنیم.

مامان گفت: کدوم پوست؟ الان اگه گوسفندی هم می‌داشتیم شما پوستی نگذاشتید بدیم بدبخت بخوره! از بس تراشیدید از پوست هلو هم نازک‌تر شد.

بابا گفت: عیب نداره پوستش خاصیت داره.

مامان نفس عمیقی کشید و آمد پیش من و گفت: پسرم اگه دیگه با این پوست هندوانه کاری نداری بده ببرمش!

و بعد بدون اینکه منتظر جوابم بماند پوست را برداشت و انداخت توی سطل آشغال آشپزخانه.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->