اعلام نتایج قطعی آزمون‌های نهایی پایه دوازدهم (۲ مرداد ۱۴۰۳) بازداشت در مدینه به‌خاطر غزه | روحانی مشهدی از ماجرای دستگیری خود در عربستان، در ایام حج امسال می‌گوید وامی قطره‌چکانی برای بازنشستگان | سهم ناچیز بازنشستگان تامین اجتماعی مشهد و خراسان رضوی از وام ۳۰ میلیونی ویروس جدید «نیپا» جنوب هند را در حالت آماده‌باش قرار داد + ویدئو آنتی بیوتیک در ایران ۱۰ درصد بیشتر از استاندارد جهانی تجویز می‌شود خراسان رضوی پیشرو در شناسایی و اهدای عضو در کشور | اهداکنندگان مرگ مغزی به ۳۲۴ بیمار نیازمند به عضو، زندگی دوباره بخشیدند تقریباً تمام افراد بالای ۶۵ سال مبتلا به آب‌مروارید می‌شوند آزمون تعیین رشته مجدد، برای کدام دانش‌آموزان برگزار می‌شود؟ کاهش نسبی دمای هوای برخی مناطق کشور از اواسط هفته آینده (۲ مرداد ۱۴۰۳) متن دقیق آیین‌نامه اجرایی متناسب سازی حقوق بازنشستگان چیست؟ | واریز مبلغ ماهانه یک میلیون تومان به حساب بازنشستگان کشوری و لشکری و صندوق فولاد انتقال زائران اربعین از شلمچه با ناوگان ایرانی امکان پذیر شد هوای کشور گرم‌تر می‌شود (یکم مرداد ۱۴۰۳) افزایش ۱.۳ درجه‌ای میانگین دمای هوای ایران در تیرماه تعطیلی و کاهش ساعت کاری ادارات و بانک‌های قم از دوم مرداد ۱۴۰۳ + جزئیات دستمزد عجیب سوادآموزی هر بیسواد در کشور خراسان‌رضوی پیشگام در واکسیناسیون دام نمرات امتحان نهایی چه زمانی اعلام می‌شود؟ بی‌اختیاری ادرار، یکی از علائم اصلی اختلال در کف لگن است بهره‌مندی ۵ هزار دانش‌آموز مشهدی از خدمات بهزیستی پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان‌رضوی (دوشنبه یکم مرداد ۱۴۰۳) | تداوم وزش باد در استان تا پایان هفته برای اولین بار در خراسان‌رضوی؛ افتتاح مرکز نگهداری شبانه‌روزی موقت اوتیسم
سرخط خبرها

مشکلات زن مشهدی پس از ازدواج پنهانی

  • کد خبر: ۱۶۸۱۹۲
  • ۱۸ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۱:۰۳
مشکلات زن مشهدی پس از ازدواج پنهانی
زن جوان مشهدی پس از ازدواج موقت، با شکایت همسر سابقش به اتهام مزاحمت مواجه شد.

به گزارش شهرآرانیوز، همسر سابق زن ۲۷ ساله‌ مشهدی، از وی به اتهام ایجاد مزاحمت شکایت کرد. این زن جوان با بیان این که سرگذشت تلخی دارد و اکنون زنی آواره است، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در خانواده‌ای ۸ نفره و در شهر نیشابور به دنیا آمدم، اما از روزی که به خاطر دارم پدرم مردی بیکار بود و مادرم با کارگری در مسافرخانه‌ها و هتل‌ها مخارج زندگی را تامین می‌کرد. خانواده ام بعد از تولد من که آخرین فرزند خانواده بودم به مشهد مهاجرت کردند چرا که مادرم در یکی از مسافرخانه‌های مشهد کارگری می‌کرد و اکنون نیز بازنشسته شده است و با حقوق بازنشستگی هزینه‌های زندگی را می‌پردازد. خلاصه من تا کلاس اول راهنمایی تحصیل کردم و بعد از آن پدرم مرا به یک کارگاه خیاطی فرستاد تا هم حرفه‌ای برای آینده ام بیاموزم و هم کمک خرج خانواده باشم! من هم که دیگر به دلیل شرایط سخت اقتصادی علاقه‌ای به ادامه تحصیل نداشتم به کارگاه تولیدی آقا «حلیم» رفتم، ولی در همان روز‌های اول کاری، متوجه نگاه‌های عاشقانه صاحبکارم شدم. هنوز یک ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که «حلیم» به خواستگاری ام آمد و پدرم بدون تامل و با این بهانه که دیگر بزرگ شده ام و اگر مدتی بگذرد، دختری ترشیده خواهم شد، مرا در حالی به عقد «حلیم» درآورد که من نمی‌خواستم با یک تبعه خارجی ازدواج کنم! با وجود این خواسته من برای پدرم مهم نبود. او فقط به ثروت «حلیم» چشم دوخته بود و اعتقاد داشت که اگر پول در زندگی باشد، بقیه مشکلات حل می‌شود!

از سوی دیگر هم هیچ کس از اعتیاد «حلیم» خبر نداشت و این موضوع زمانی فاش شد که دیگر نامزدم همه ثروت خود را دود کرد و حتی کارگاه تولیدی را هم فروخت و در شرایط اسفباری قرار گرفت. طولی نکشید که همسرم بعد از گذشت ۲ سال از ازدواج مان، به افغانستان رفت و پدرم نیز بادریافت مبالغی از فروش چرخ‌های خیاطی و دیگر لوازم کارگاه، طلاق مرا از او گرفت. هنوز چند ماه از این ازدواج نافرجام سپری نشده بود که بنگاه دار محل زندگی مان جلوی مرا در خیابان گرفت و از من خواستگاری کرد. «ایوب» را به طور کامل می‌شناختم و می‌دانستم با همسرش دچار اختلافات شدید خانوادگی شده است. من حتی همسر و دو فرزند او را هم می‌شناختم چرا که در یک محله زندگی می‌کردیم و من با سیمین دوست بودم به طوری که گاهی برای ورزش صبحگاهی با یکدیگر به پارک محله می‌رفتیم. اگرچه آن روز به «ایوب» پاسخ منفی دادم و گفتم اکنون شرایط روحی مناسبی برای ازدواج ندارم، ولی او آن قدر در کوچه و خیابان و حتی تلفنی به من ابراز علاقه کرد که آرام آرام در دلم جای گرفت. او مدام با سیمین مشاجره داشت و دعوا‌ها و درگیری‌های آنان زبانزد اهالی محل بود و «ایوب» از این شرایط همواره ابراز ناراحتی می‌کرد و مدعی بود که عاشقانه مرادوست دارد و می‌خواهد در کنار من به آرامش روحی و روانی برسد. بالاخره با اصرار‌های «ایوب» تسلیم شدم و به عقد موقت او درآمدم، اما به هیچ کس چیزی نگفتم، حتی خانواده ام نیز در جریان این ازدواج پنهانی نبودند به همین دلیل من روز‌ها را به خانه‌ای می‌رفتم که «ایوب» برایم اجاره کرده بود و شب‌ها به منزل پدرم بازمی گشتم! ولی کم کم همه دوستان «ایوب» و حتی برخی از اهالی محل نیز در جریان روابط من و «ایوب» قرار گرفتند تا این که بالاخره خبر این رابطه پنهانی به گوش پدرم رسید و او با عصبانیت نام مرا از شناسنامه اش خط زد و مرا از خانه طرد کرد. با آن که کتک مفصلی از پدرم خوردم و آواره شدم، اما فقط به حرف‌ها و عشق ایوب دلخوش بودم چرا که احساس می‌کردم او مرا دوست دارد و می‌توانم در کنار او به خوشبختی برسم! ولی همه این رویا‌ها و آرزو‌ها ناگهان در هم فروریخت و برخورد و رفتار‌های همسرم با من به کلی تغییر کرد تا حدی که دیگر مرا زنی خیابانی می‌خواند! این ماجرازمانی شکل حادتری به خود گرفت که چند روز قبل مدت صیغه محرمیت ما به پایان رسید و او مدعی شد که دیگر حاضر به تمدید زمان عقد موقت نیست! وقتی برای گفتگو به بنگاه او رفتم با خونسردی و پررویی گفت: تو نه مهریه‌ای داری و نه من دینی به تو دارم! و سپس ادامه داد: من از روز اول هم تو را برای زندگی مشترک نمی‌خواستم! بعد هم با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت و مرا زنی مزاحم و نامحرم خواند که برایش ایجاد مزاحمت می‌کنم...

اکنون در حالی که ۵ سال از عمر و جوانی ام را به پای او ریختم و همه اهالی محل از این رابطه پنهانی خبر دارند، نمی‌دانم با این زمزمه‌های رسوایی و آوارگی چه کنم...

کنکاش‌های روان شناختی و مشاوره‌ای این پرونده با صدور دستوری خاص از سوی سرگرد «جواد یعقوبی» (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->