شهرآرانیوز؛ دوازدهم تیرماه سالروز درگذشت و روز بزرگداشت علامه امینی است. نام کامل این دانشور بزرگ شیعه عبدالحسین امینی است. او حدود سال ۱۲۸۱خورشیدی در آذربایجانشرقی زاده شد. بهعبارتی، اهل روستای «سردها»ی سراب بود. پدرش از عالمان آذربایجان و نیایَش مولا نجفقلی امینالشرع بود. او قرآن و مقدمات علوم را در مدارس تبریز فراگرفت و پیش از بیستودوسالگی که راهی نجفاشرف شد، فقه و اصول را در محضر عالمان کشور آموخت.
هنوز سیوپنج سال را رد نکرده بود که اجازه اجتهاد و روایت را از سیدابوالحسن اصفهانی و میرزامحمدحسین نایینی و شیخعبدالکریم حائرییزدی و آقابزرگ تهرانی و میرزایحییبناسدا... خوئی گرفت. در نجف کتابخانهای ستودنی به نام امیرالمؤمنین (ع) بنیاد گذاشت و تا پایان عمر بابرکتش کتابهای ارزشمندی به زبان عربی تألیف کرد. «شهداء الفضیلة»، «ادب الزائر لمن یَمم الحائر»، «سیرتنا و سنتنا سیرة نبیّنا و سنته»، «تفسیر سوره فاتحةالکتاب»، «فاطمةالزهرا (س)» ازجمله آثار اوست، اما پرآوازهترین کتابش «الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب» است (ترجمه فارسی آن میشود «غدیر در کتاب و سنت و ادبیات»).
«الغدیر» را که علامه برای تألیفش هزاران کتاب مطالعه کرد، باید دانشنامهای ارزیابی کرد که بر پایه معیارهای اهلسنت و با تکیه بر کتابهای مهم مسلمانان، اعلام جانشینی بحق امیرمؤمنان علی (ع) را در واقعه غدیرخم اثبات میکند. جالب اینجاست که در جهان اسلام، این اثر بزرگ و ماندگار و مؤلفش را عالمان بسیاری از شیعه و سنی ستودهاند و دربارهاش کتاب و مقاله نوشتهاند. کتاب فاخر «الغدیر» در یازده جلد به چاپ رسیده، اما همچنان بخشهایی از آن در قالب دستنویس باقی مانده و به مرحله چاپ و نشر نرسیده است. عبدالحسین امینی در ۱۲تیر۱۳۴۹ در تهران درگذشت و پیکرش را در وادیالسلام نجف به خاک سپردند.
مرحوم علامه امینی بهجز شخصیت علمی و دینی، ویژگیهای دیگری همچون دلبستگی به راز و نیاز و خواندن قرآن و نماز شب و صفات اخلاقی مانند سادهزیستی داشت (تا پایان عمر اجارهنشین بود). او همچنین منتقد محتوای برخی روضهها و کتابهای سطحی درباره مسائل دینی بود. بااینهمه، این گزارش بنا دارد بهجای این موارد، به رابطه میان مرحوم علامه امینی با ادبیات فارسی بپردازد؛ ارتباطی که گاه چندان دوستانه نیست و گاه بسیار محترمانه است.
شاید نخستین پیوند عبدالحسین امینی با ادبیات را باید در ریشههای خانوادگی اش جست. نیای او امین الشرع، دستی و طبعی در شعر داشت. آنچه از او به جا مانده، اشعاری آیینی است؛ سرودههایی در قالب قصیده و در مدح ائمه اطهار (ع). «واثق» تخلص امین الشرع در شعر بود.
علامه انتقادهایی به برخی بزرگان ادبیات داشت. البته ارتباط علامه با شاعران یا پیوند برخی شاعران با او همیشه از این دست نبوده است. برای نمونه، مهدی اخوان ثالث (م. امید)، شاعر برجسته معاصر، قصیدهای به نام «سلامِ قطره» در ستایش علامه امینی دارد که محمدرضا حکیمی در یادنامه علامه با عنوان «حماسه غدیر» چاپ کرده است و همچنین در کتاب «تو راای کهن بوم و بر دوست دارم» از دفترهای شعر اخوان آمده است. نمونه دیگر، حبیب ا... چایچیان (حسان)، شاعر آیینی، است که بر ارادتش به علامه تأکید میکرد و از تأثیرپذیری خود از صاحب کتاب «الغدیر» میگفت.
حبیب ا... چایچیان (حسان): [..]من مشهد ساکن بودم. اولین شعری که باعث شد با علامه امینی آشنا بشوم و افتخار کوچکترین شاگرد ایشان را داشته باشم، یک شعر درباره حضرت ابوالفضل (ع) بود که بهترین مطلع بود برای آشنایی ما. [..]یادم هست که کارمند بخش ارزی بانک تجارت مشهد از بانک رفته بود و از آنجا که برای آن بخش کسی را لازم داشتند که با زبان انگلیسی هم آشنا باشد، خدا را شکر بنده را فرستادند که مدیر بخش ارزی آنجا بشوم. به همین خاطر سالی چندمرتبه به خرج خود بانک به مشهد مشرف میشدم. در یک سفر شنیدم که علامه امینی هم مشهد هستند. یک مداحی بود [..]ایشان در محضر مبارک علامه امینی این شعر مرا با لحن بسیار زیبا خوانده بود. من هم خبر نداشتم.
بعد علامه امینی شعر را شنیده بود و اظهار تمایل کرده بودند که من ایشان را ملاقات کنم؛ لذا من بعد از اطلاع از این داستان، به محضرشان رفتم و حلقه اتصال و وسیله ملاقات ما این شعر حضرت ابوالفضل (ع) بود و رشته از اینجا شروع شد. شعر یک زبان حالی است از حضرت ابوالفضل (ع) (که شب عاشورا دور خمیهها میگردد، پاسداری میکند، سقا که هست، رزمنده روز هست، پاسدار شب هم هست که دشمن حمله نکند).
این را خوانده بود. خیلی علامه امینی منقلب شد و جزو برنامه ایشان بود که من با ایشان حتما یک ملاقات داشته باشم که داشتم و کلید ملاقاتهای بعدی و استفادههای بی کران و بی حد من از ایشان شد. چرا که مطالبی که ایشان میگفت، من گاهی اوقات در شعر منعکس میکردم. شعر از من بود، ولی بعضی اوقات مطالب از ایشان بود.
مثلا در یکی از شعرهایی که برای حضرت رضا (ع) عرض کرده بودم، ایشان فرمود: اگر میخواهید وارد حرم شوید و یقین کنید که حضرت به شما توجه میکنند، عرض کنید «السلام علیک یابن فاطمةالزهرا (س)». اگر این را بگویید، حضرت فورا توجه میکنند. حضرت توجه میکنند که این چه کسی بود که اسم مادرش زهرا (س) را آورد؛ و این جور مطالب منعکس شده در بعضی اشعار من، از ایشان است. اما آن شعر این بود (زبان حال حضرت عباس (ع)):
دوست دارم شمع باشم تا که خود تنها بسوزم
بر سر بالینت امشب از غم فردا بسوزم
دوست دارم هاله باشم تا ببوسم روی ماهت
یا شوم پروانه از شوق تو بی پروا بسوزم
دوست دارم ماه باشم تا سحر بیدار باشم
تا چو مشعل بر سر راهت در این صحرا بسوزم
دوست دارم سایه باشم تا در آغوشم بخوابی
چشم دوزم بر جمالت ز ان رخ گیرا بسوزم
دوست دارم لاله باشم بر سر راهت نشینم
تا نهی پا بر سرم وز شوق سر تا پا بسوزم
دوست دارم خال باشم بر رخ مهر آفرینت
از لبت آتش بگیرم تا جهانی را بسوزم
دوست دارم خار باشم دامن وصلت بگیرم
تا ز مهر آتشینتای گل زهرا! بسوزم
دوست دارم ژاله باشم من به خاک پایت افتم
تا چو گل شاداب باشی و من از گرما بسوزم
دوست دارم خادمت باشم کنم دربانی ات را
دل نهم در بوته عشقت شها! یک جا بسوزم
دوست دارم اشک ریزم تا مگر از اشک چشمم
تو شوی سیراب و من خود جای آن لبها بسوزم
دوست دارم کام عطشان تو را سیراب سازم
گرچه خود از تشنه کامی بر لب دریا بسوزم
دوست دارم دستم افتد تا مگر دستم بگیری
لحظهای پیشم نشینی تا سپند آسا بسوزم
دوست دارم در دلم افزون شود مهرش حسانا
تا ز داغ حسرت آن تشنه لب، سقا بسوزم
ببینید... همه اش عرض عشق از طرف حضرت ابوالفضل (ع) است؛ و این برای علامه امینی خیلی دل نشین بود. به احترام علامه امینی رحمت ا... علیه این شعر را خواندم. بدانید که حلقه اتصال ما خدا بوده و به وسیله حضرت عباس (ع) بوده است. یعنی من این جور گمان میکنم.
من برای حضرت عباس (ع) که این شعر را گفتم، کرم حضرت ابوالفضل (ع) بیشتر از آن بود که صلهای به من بدهد؛ صلهای دنیوی یا اخروی، ولی صله معمولی کاری کرد که من این شعر را گفتم. صله این شعر ملاقات علامه امینی بود. یعنی بی پایان. هنوز هم ادامه دارد.
کتاب «فاطمةالزهرا (س)» اثر علامه امینی را دوست عزیز و ازدست رفته ام آقای دستمالچی که خدایش بیامرزد، با چه زحمتی وقتی علامه از نجف میآمد، ضبط کرد، ولی کار طوری شد که به دست من پیاده شد و الان هم چاپش ادامه دارد. اینها کارهای خداوند است.
به نظر میرسد علامه بر این باور بوده است که محبوبیت شاعران برجستهای مانند مولانا جلال الدین محمد بلخی یا همان مولوی و خواجه حافظ شیرازی در میان مسلمانان میتواند به دین داری ایشان آسیب بزند. او در سخنرانیای از مستمعان میخواهد به جای احساساتی شدن با شعر حافظ و خواندن مثنوی، متونی که آنها را در تضاد با خداشناسی و مفاهیمی، چون برکت یا محبت میدانست، قرآن بخوانند و همچنین دعاهایی، چون دعای امام سجاد (ع) و دعای ابوحمزه.