فصل چهارم «زخم کاری» چگونه به پایان می‌رسد؟ + فیلم جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در مسیر تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد
سرخط خبرها

مروری بر کتاب «قطار فلسفه» اثر اریک واینر | ‌‌‌‌‌در جست‌وجوی درس‌های زندگی از خردمندان درگذشته

  • کد خبر: ۱۷۲۸۱۷
  • ۱۴ تير ۱۴۰۲ - ۱۱:۵۵
مروری بر کتاب «قطار فلسفه» اثر اریک واینر | ‌‌‌‌‌در جست‌وجوی درس‌های زندگی از خردمندان درگذشته
«قطار فلسفه» هم خواندنی است و هم تا حدودی ما را برای رویایی با مسائل زندگی آماده می‌کند، زیرا، به‌گفتهٔ موریس ریزلینگ، «دیر یا زود زندگی همهٔ ما را فیلسوف می‌کند.»

امین شجاعی | شهرآرانیوز، «قطار فلسفه» یکی دیگر از نوشته‌های اریک واینر، سخنران، روزنامه‌نگار و نویسندهٔ معروف «نیویورک‌تایمز»، است. نوشته‌های واینر که اغلب دربارهٔ فلسفه و معنای زندگی هستند به بیست زبان مختلف ترجمه شده‌‌اند و پرفروش هم بوده‌اند. او در «قطار فلسفه» هم مانند کارهای قبلی خود با بیانی شوخ‌طبعانه و سرگرم‌کننده به‌دنبال مطرح‌کردن مسائل مهم انسان امروز است، از سیطرهٔ اینترنت بر فرهنگ امروز تا خرید آنلاین یا شکستن صفحهٔ گوشی، همگی، در این کتاب موردبحث قرار می‌گیرند، اما با رویکردی فلسفی. از نظر نویسنده، قطار بستر مناسبی برای کار فلسفی است: نه دردسرهای ماشین را دارد، نه سرعت هواپیما را.

واینر اشتیاق خود به سفر با قطار، و فلسفه را در هم آمیخته و کتابی پدید آورده که در عین بحث دربارهٔ مسائل پیچیده بسیار هم خواندنی است. او در هرکدام از چهارده فصل این کتاب به پرسشی پاسخ می‌دهد و راهکار‌هایی برای زندگی نا‌آرام ما ارائه می‌کند، پرسش‌هایی دربارهٔ چگونه دیدن و چگونه شنیدن تا چگونه مهربان‌بودن و چگونه پیرشدن. فقط هم فلسفه نیست؛ او ماجراهای عجیبی هم از زندگی فیلسوف‌های موردنظرش را در این کتاب می‌آورد، مثل اینکه شوپنهاور، فیلسوف تلخ‌اندیش قرن نوزدهم، در یک مسابقهٔ فلسفی شرکت می‌کند و با اینکه تنها شرکت‌کنندهٔ این مسابقه است باز هم جایزهٔ نفر اول را به او نمی‌دهند، یا ماجرای مرگ سقراط را که در لحظهٔ آخر، وقتی همهٔ شاگردانش منتظر شنیدن حرفی حکیمانه از او بودند، دوستش، کریتو، را مخاطب قرار می‌دهد و می‌گوید: «کریتو! یک خروس به آسکپیلوس بدهکاریم؛ حتماً آن را به او پیشکش کن و یادت نرود!»

نکتهٔ دیگر دربارهٔ «قطار فلسفه» این است که نویسنده به‌دنبال معرفی کامل عقاید فیلسوف‌های موردعلاقهٔ خودش نیست، بلکه بیشتر به روش فکری آن‌ها علاقه‌مند است. این علاقه به روش در عنوان هر فصل خودش را نشان می‌دهد: «چگونه کنجکاو باشیم؟»، «چگونه مهربان باشیم؟»، «چگونه توجه کنیم؟» ... . در واقع، کتاب سعی دارد ما را با روش‌های دیگری از درک مسائل امروز آشنا کند، زیرا، گرچه نویسندهٔ آن از آغاز تا پایان با مخاطب خود مهربان است، نگران روش زندگی انسان امروز است. واینر معتقد است که «فناوری باعث شده ما اسیر این توهم بشویم که فلسفه دیگر مهم نیست ... .» ما امروز، به‌اشتباه، به‌دنبال دانش و اطلاعات بیشتر هستیم، در حالی که، بیشتر از دانش، به خرد نیاز داریم.

کتاب در برآوردن هدف خود تا حد زیادی موفق است و به‌نظر برای هر مخاطبی، با هر میزان علاقه‌ای به فلسفه، می‌تواند جذاب باشد. خوشبختانه، این کتاب هم خواندنی است و هم تا حدودی ما را برای رویایی با مسائل زندگی آماده می‌کند، زیرا، به‌گفتهٔ موریس ریزلینگ، «دیر یا زود زندگی همهٔ ما را فیلسوف می‌کند.» در بخشی از فصل سوم این کتاب، ذیل عنوان «چطور مثل روسو قدم بزنیم؟» می‌خوانیم:

«عجیب نیست که این‌همه فیلسوف مختلف اهل قدم‌زدن بوده‌اند. برای سقراط هیچ‌چیز به‌اندازهٔ قدم‌زدن در بازار دوست‌داشتنی نبود. نیچه پیوسته در کوه‌های آلپ مشغول پرسه‌زدن‌های دوساعته بود. معتقد بود ”همهٔ افکار عالی حقیقی با قدم‌زدن می‌آیند.“ توماس هابز یک چوبدستی مخصوص قدم‌زدن داشت که یک جوهردان به آن وصل بود، و آماده بود تا هر فکری موقع راه‌رفتن به ذهنش رسید را ثبت کند. ثورو در حومهٔ شهر کنکورد تا چهار ساعت قدم می‌زد. همیشه هم جیب‌های بزرگش را پر از آجیل، تخمه، گل، گیاه پیکان‌سر هندی و دیگر چیزهای باارزش می‌کرد. امانوئل کانت هم مسلماً یک برنامهٔ پیاده‌روی روزانهٔ سفت‌وسخت داشت. او هر روز ساعت ۱۲:۴۵ ناهار می‌خورد، سپس یک پیاده‌روی یک‌ساعتهٔ دقیق (هیچ‌وقت نه بیشتر شد و نه کمتر) را در بلوار همیشگی‌اش در کونیگسبرگِ پروسیا (روسیهٔ امروزی) آغاز می‌کرد. برنامهٔ کانت به‌حدی منظم بود که مردم کونیگسبرگ ساعت‌هایشان را با رفت‌و‌آمد او تنطیم می‌کردند. همه‌شان قدم‌زن‌های خوبی بودند، ولی، اگر با روسو مقایسه‌شان کنیم، شکست می‌خورند. او به‌صورت منظم روزی بیش از سی‌کیلومتر پیاده‌روی می‌کرد.»

«قطار فلسفه» با عنوان اصلی ”The Socrates Express“ با ترجمهٔ سینا بحیرایی توسط نشر «مهرگان خرد» و در ۳۷۸ صفحه به‌چاپ رسیده است.

 

مروری بر کتاب «قطار فلسفه» اثر اریک واینر | ‌‌‌‌‌در جست‌وجوی درس‌های زندگی از خردمندان درگذشته»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->