فهیمه شهری
خبرنگار شهرآرا محله
دلی وسیع، شاد و قوی میخواهد که از زندگی ماشینی دل بکنی و با دوچرخه رهسپار جادهها شوی. شاید خیلیها بگویند «این چه کاری است؟»، اما کسی که لذت دل سپردن به طبیعت را چشیده، چشماندازی میبیند که نگاههای دودآلود ماشینسواران قادر نیست آن را به نظاره بنشیند.
فقط یک سایکل توریست است که میتواند در تمام طول سفرش نفس پاک طبیعت را میهمان ریههایش کند، نوازش باد و آفتاب را بر سرش احساس کند و با دوچرخهاش زمینهایی را فتح کند که هیچ سوارهای به آن نرسیده است. آنها بیشتر از هر مسافر دیگری فرهنگها را لمس میکنند و تاریخ و آداب و رسوم هر محله را سینه به سینه میشنوند.
همین جذابیتهای گردشگری با دوچرخه است که باعث شده طی چند سال اخیر شاهد افزایش تعداد سایکل توریستها باشیم. شیرین کامرانیان هم یکی از همین افراد است. این ورزشکار ساکن محله دانشجو افزون بر سفر به دور ایران، سفرهایی به دیگر کشورها هم با دوچرخه داشته است. البته یکی از ویژگیهایی که او را از دیگر سایکل توریستها متفاوت کرده، سنش است. او با وجود ۶۵ سال سن چنان رکاب میزند که جوانان به پایش نمیرسند. در ادامه مطلب، گفتوگوی ما با این بانوی دوچرخهسوار را میخوانید.
از خود و نحوه علاقهمندی به ورزش بگویید؟
لیسانس پرستاری دارم و بازنشسته این رشته هستم. در بیمارستان جوادالائمه سرپرست اتاق عمل بودم، اما به خاطر اینکه در خانوادهای ورزشکار بزرگ شدم از اول اهل ورزش بودم. پدرم نصرالله کامرانیان، ورزشکار پیشکسوت ورزش شنا و دارای مقام قهرمانی در این رشته است. تشویقها، حمایتها و آموزشهای پدرم باعث شده من، خواهر و دو برادرم همه ورزشکار باشیم. پدرم در کنار شنا، اهل کوهنوردی هم بود. حتی ۱۲ سال پیش، در سن ۸۰ سالگی به ارتفاع پنج هزار متری اورست (کمپ اول) صعود کرد.
من هم از کودکی دوچرخه سواری میکردم. در دبیرستان، اغلب رشته ورزشیام بسکتبال بود. در دانشکده که چند بار با همکلاسیهایم به کوه رفتیم احساس کردم بین ورزشهای مختلف، علاقه بیشتری به کوهنوردی دارم بنابراین این رشته را ادامه دادم و به جایی رسید که بیشتر ارتفاعات ایران را صعود کردم. دماوند را از چهار جبهه فتح کردم. کوههای آرارات ترکیه، آراگاتس ارمنستان، آدامز پیک کوچک و بزرگ در سریلانکا و کلیمانجارو را نیز صعود کردهام.
با وجود شاغل بودن در بیمارستان، چطور مدام در سفر بودید و به ارتفاعات مختلف صعود میکردید؟
معمولا طوری برنامهریزی میکردم که سفرهایم همزمان با تعطیلات باشد. چند روز هم یا مرخصی میگرفتم یا شیفتهایم را با همکارانم عوض میکردم. وقتهایی بود که سه شیفت در بیمارستان کار میکردم، اما هیچ وقت از ورزشم کم نکردم. کوهنوردی برای من علاوه بر ورزش، جنبه تفریح داشت و تسکینی بر خستگیهای کاری و روحیام بود طوری که وقتی از کوه برمیگشتم توانم چند برابر میشد.
چگونه از کوهنوردی به دوچرخهسواری روی آوردید؟
بعد از ازدواجم، همسرم که بوکس و دوومیدانی کار میکرد، به کوهنوردی علاقهمند شد و با هم صعود میکردیم. مدتی به این روال بودیم تا اینکه همسرم به شدت بیمار شد و دیگر نمیتوانست صعود کند. به من اصرار میکرد که تنهایی به کوه بروم، اما وقتی میدیدم او در خانه بیمار است دلم نمیآمد تنهایش بگذارم. با خودم فکر کردم ورزشی را انتخاب کنم که در مدت زمان کوتاهی، کالری زیادی بسوزاند؛ بهترین ورزش با این ویژگی، دوچرخهسواری بود. ابتدا با همسرم به دوچرخهسواری میرفتیم، اما پس از مدتی که حالش وخیمتر شد، دیگر نمیتوانست همراهم بیاید.
از این به بعد من صبحها ساعت ۵ به دوچرخهسواری رفته و تا ساعت ۹ برمیگشتم که صبحانه را با همسرم باشم. این شد که بیشتر به دوچرخهسواری روی آوردم. البته از کودکی دوچرخهسواری میکردم، اما تفریحی و مبتدی بود و دوچرخهسواری کوهستان به شکل حرفهای را از سال ۸۹ آغاز کردم. سال ۹۳ که همسرم فوت کرد، تنها تسکینم همین ورزش و دوچرخهسواری بود. سال ۹۵ تصمیم گرفتم در کنار دوچرخهسواری کوهستان، سایکل توریست را هم آغاز کنم و از آن زمان تاکنون، چندین سفر سایکل رفتهام.
از اولین سفرتان بگویید.
اولین سفرم قرار بود تا رشت و بندرانزلی باشد، اما هنگام رسیدن به میان کاله زمین خوردم و مفصل زانویم خونریزی کرد بنابراین مجبور شدم سفر را ناتمام رها کنم و به مشهد برگردم، اما بعد از ۵ ماه که زانویم بهبود یافت، سفرهایم را ادامه دادم از جمله اینکه به کویر یزد، خلیج گرگان، باداب سورت و بسیاری جاهای دیدنی دیگر رفتم.
درباره سفرتان به دور ایران با دوچرخه توضیح دهید.
بعد از اینکه چند بار با اعضای گروه دوچرخهسواری، به مکانهای مختلف سفر کردم، پیشنهاد دادم که در سفرهای سایکل، تغییراتی ایجاد کنیم از جمله اینکه قرار شد، اجازه دهیم هر کس که حداقل ۳۰۰ کیلومتر سابقه سفر سایکل داشته باشد، از هر جای مسیر که بخواهد بتواند به ما ملحق شود و از هر جا خواست، گروه را ترک کند. پس از این، سفر با دوچرخه به دور ایران را آغاز کردیم.
این سفر قرار بود در ۵ مرحله انجام شود، اما به دلیل سیل اخیر، سفر آخر ما نیمه تمام ماند و به مرحله ششم رسید. در اولین سفر که شهریور سال گذشته آغاز شد، از مشهد تا بندر انزلی را با شعار «رکاب زنی، گردشگری، دنیای زیبای ما دنیای بدون زباله» رکاب زدیم. این سفر را به صورت ۱۰ نفره از مشهد آغاز کردیم، اما در بین راه چند نفری به ما پیوستند و جدا شدند تا اینکه در بندرانزلی ۱۵ نفر بودیم. پس از این، چون مهرماه شده بود، عدهای از ما جدا شدند و ۶ نفره مسیر را به سمت اردبیل و تبریز ادامه دادیم که باز هم چند نفر دیگر بازگشتند و ۳ نفره به سمت زنجان و همدان رفتیم. سرانجام درحالیکه طی ۳۷ روز، ۲ هزار و ۳۰۰ کیلومتر رکاب زده بودیم، با اتوبوس به مشهد بازگشتیم.
این سفر تجربه خیلی خوبی بود از طرفی من توانایی خودم را محک زدم و از طرفی استقبال و میهمان نوازی مردم، خیلی ما را به ادامه سفر امیدوار کرد؛ بنابراین برای دور دوم سفر، چون در فصل زمستان بودیم، شهرهای گرمسیر را انتخاب کردیم و بهمن سال گذشته با هواپیما به آبادان رفتیم و از آنجا تا بندرعباس، قشم، جزیره هرمز و جزیره هنگام که هزار و ۷۵۰ کیلومتر بود، با شعار «رکاب زنی، گردشگری و حفاظت از محیط زیست» رکاب زدیم.
دور سوم سفر ما خردادماه امسال انجام شد که در آن، مسیر ۶۰۰ کیلومتری اردبیل، جلفا و ارومیه را در ۱۵ روز با شعار «رکاب زنی، گردشگری، رویش سبز» رکاب زدیم. یک هفته پس از اینکه به مشهد بازگشتیم، رضا زارعی، از همرکابان ما، درحالیکه همراه همسرش در حاشیه بولوار وکیلآباد رکاب میزد، در اثر سبقت غیرمجاز یک خودرو، فوت کرد که این موضوع تأثیر خیلی بدی بر روحیه همه دوچرخهسواران گذاشت بنابراین شعار سفر چهارم را «رکابزنی، گردشگری، رضا زارعی نماد مظلومیت و تضییع حقوق دوچرخه سواران» گذاشتیم.
در این سفر که مهرماه سال جاری آغاز شد و ۲۸ روز به طول انجامید، مسیر ارومیه، مریوان، آبادان را به مسافت هزار و ۳۵۰ کیلومتر رکاب زدیم. پنجمین مرحله سفر ما قرار بود از مشهد به سمت زاهدان، چابهار تا بندرعباس باشد، اما به دلیل سیل، این سفر ناتمام ماند و از چابهار مجبور به بازگشت شدیم. چندی قبل از این سفر، یکی از همرکابان ما که به عراق رفته بود، در مسیر بازگشت به ایران، تصادف کرده و به کما رفته بود و هشت عضو بدنش به ۸ بیمار پیوند شد بنابراین شعار سفر پنجم را «پای در رکاب در جاده سلامتی، با اهدای عضو زندگی را امتداد دهیم.» گذاشتیم.
در این سفر، هزار و ۷۰۰ کیلومتر راه را در ۳۳ روز رکاب زدیم. به طور کلی، از آغاز سفر به دور ایران تاکنون، ۱۴۱ روز در حال رکابزنی بودیم و ۷ هزار و ۷۰۰ کیلومتر مسیر را با دوچرخه پیمودهایم. اکنون ۷۰۰ کیلومتر دیگر از مسیر رکابزنی ما به دور ایران باقی مانده است که تا پایان امسال آن را انجام میدهیم.
چه انگیزهای باعث شد که سفر به دور ایران را با دوچرخه آغاز کنید؟
اولین و بارزترین نتیجهای که دوچرخهسواری دارد حفظ سلامتی و بالا بردن نیروی جسمانی است، اما فراتر از اینها ما به دنبال حفاظت محیطزیست و گسترش فرهنگ دوچرخهسواری بهویژه بین خانمها هستیم.
من سه سفر به دور ایران با ماشین داشتهام، اما سفر با دوچرخه جذابیتهای خاص خودش را دارد که به همه پیشنهاد میکنم، آن را امتحان کنند. همچنین خیلیها گمان میکنند چنین ورزشها و کارهایی مخصوص جوانان است، اما من با داشتن ۶۵ سال سن میخواهم به همه بگویم، سن فقط یک عدد است که هیچ ارزش دیگری ندارد؛ این ما هستیم که تعیین میکنیم در هر سنی چه سبک زندگیای داشته باشیم اگر کسی بر این باور باشد که در سن ۶۰ سالگی ناتوان خواهد بود، هیچ تلاشی برای بهبود سلامتیاش انجام نمیدهد و بعد هم بیماریهایش را به پای افزایش سن میگذارد و آن را میپذیرد، اما کسی که میگوید میخواهم در سن بالا هم شادابی و سلامتی خودم را حفظ کنم، بر اساس همین خواستهاش برنامهریزی میکند و در این راستا یکی از مهمترین کارها یعنی انجام دادن ورزش و داشتن تغذیه سالم را سرلوحه زندگی خودش قرار میدهد.
در سفرهایی که داشتید، کدام مکانها برایتان جذابتر بوده است؟
همه جای ایران زیباییهای منحصر به فردی دارد که اگر بارها و بارها آنها را ببینم سیر نمیشوم، اما در این بین، سفر به روستای ماخونیک و هم نشینی با مردم آن، خاطرهای ماندگار در ذهن من شده است. ماخونیک به خاطر داشتن مردمی کوتاه قد در گذشته، به سرزمین لی لی پوتیهای ایران شهرت یافته است.
سبک زندگی مردم، معماری خانهها، آداب و رسوم و باورهای عجیب و غریب و انزوای چندصد ساله این روستا آن را به یکی از هفت روستای شگفت انگیز جهان مبدل کرده است. همچنین دیدن تمساحهای پوزه کوتاه در سیستان و بلوچستان، دیدار با عثمان محمددوست نوازنده پیشکسوت دوتار، حضور در جنگلهای ارس که زیباترین جنگلهای ایران هستند، عبور از پل معلق مشکین شهر و تماشای چشمههای هفت رنگ باداب سورت که جریان آبهای رسوبی و معدنی آن، دهها حوضچه بسیار زیبا به رنگهای نارنجی، زرد و قرمز را پدید آورده است، از بهترین خاطرات من هستند و به همه توصیه میکنم یک بار هم که شده به این مکانها بروند.
آیا تاکنون با سایکل توریستهای خارجی همرکاب بودهاید؟
بله. در همین سفری که به دور ایران داشتیم، یک دختر سایکل توریست بود که مدتی با ما همرکاب شد و تولد ۲۰ سالگیاش را در تربت جام جشن گرفتیم. برای من خیلی جالب بود که او با این سن کم، ۱۳ کشور را رکاب زده و ایران چهاردهمین کشوری بود که آن را رکاب میزد.
او تصمیم داشت، بعد از ایران به ترکیه و آلمان برود. این دختر از محبتهای ایرانیان خاطرات بسیاری داشت و میگفت «مردم ایران بسیار میهمان نواز هستند، اما اگر به آلمان بیایید چنین خونگرمی و میهمان نوازی را نمیبینید.» وقتی او با چنین اشتیاقی از ایرانیان صحبت میکرد من و همرکابم (جمیله وکیلی)، به ایرانی بودنمان افتخار میکردیم و غرور ملیمان برانگیخته میشد.
به نظر شما سفر سایکل توریستها به ایران چه نتایج مثبتی میتواند داشته باشد؟
از مهمترین نتایجش، همین نشان دادن چهره واقعی مردم ایران است. در کشورهای دیگر خیلی علیه مردم ایران صحبتهای منفی میشود و آنها را با القابی از جمله تروریسم خطاب میکنند حتی به توریستهای خارجی توصیه میکنند به ایران نیایند، اما هر توریستی که به ایران میآید با دیدن میهماننوازی و خونگرمیهای مردم ما، دیدگاهش کاملا عوض میشود و وقتی به کشورش باز میگردد از خوبیهای مردم ایران میگوید و روحیه مهربان، صلح طلب و میهماننواز ما را در خاطراتش ثبت میکند؛ بنابراین این توریستها بهویژه در شرایط سیاسی کنونی که تبلیغات زیادی علیه مردم کشورمان میشود، میتوانند سفیرانی باشند که چهره واقعی مردم ایران را به دیگر مردم جهان نشان دهند.
از خاطراتتان در سفر به دور ایران بگویید.
هر روز چنین سفرهایی خاطرهساز است و من به اندازه دور ایران خاطره دارم. در تمام طول این سفرها بارها و بارها مردم از ما میخواهند که میهمان خانههایشان شویم، اما ما هیچ وقت قبول نمیکنیم. یک بار که قرار بود در ناهارخوران گرگان چادر بزنیم، ماشینی کنارمان ایستاد و از ما خواست به منزل آنها برویم. تعدادمان زیاد بود و نمیخواستیم مزاحم کسی بشویم، اما این آقا و همسرش بسیار اصرار کردند.
سرانجام با این شرط که فقط برای استراحت به منزلشان برویم و غذا برایمان تهیه نکنند، دعوتشان را پذیرفتیم، اما وقتی رسیدیم چنان شام مفصلی برایمان تدارک دیده بودند که برای همیشه در خاطرمان ماند. بعد که در شمال کشور سیل آمد، مطلع شدیم این شهروند عزیز منزلش را پایگاه سیلزدگان کرده است بنابراین ما هم برحسب وظیفه انسانی خود، کمکهایی را جمعآوری و به دستشان رساندیم. همچنین در سفر خوزستان، به دلیل گرمی هوا، نیاز زیادی به آب داشتیم.
در بسیاری جاها پلیس راهور به ما آب یخ میداد که واقعا برایمان ارزشمند بود. شهروندان هم به محض اینکه متوجه میشدند نیاز به آب داریم برایمان فراهم میکردند. در این بین خانمی که سنش بیش از ۷۰ سال بود، وقتی در جاده ما را دیده بود که نیاز به آب داریم، به روستایشان برگشته بود، آب و مقداری میوه پادرختی برایمان آورد. محبت این خانم که مسیر را به خاطر آوردن آب برای ما برگشته بود و میوههای پا درختی را جمع کرده و شسته بود تا به ما بدهد، هیچ وقت از ذهن من پاک نمیشود و همان میوههای نه چندان سالم، ارزشش برایم بیشتر از هر میوه و هدیه گرانبهای دیگری بود.
البته ما همیشه در مسیر مورد محبت شهروندان هستیم و بسیاری از افراد با دادن میوه و دیگر خوراکیها ما را مورد لطف خودشان قرار میدهند. بعضیها هم ما را با توریستهای خارجی اشتباه میگیرند و در اولین برخورد با اشاره یا زبان انگلیسی میخواهند با ما صحبت کنند بعد که میبینند ایرانی هستیم، خنده بر لبانشان مینشیند.
عدهای هم تعجب میکنند و میپرسند مگر زنان ایرانی هم با دوچرخه سفر میکنند؟! در سفر آبادان، از محبت بسیار مردم نمیتوانستیم لحظهای کنار جاده بایستیم. همین که توقف میکردیم مردم گمان میکردند مشکلی برایمان پیش آمده و هر کدام از رهگذران میگفتند چه کمکی میتوانیم داشته باشیم. این محبتهای مردم، خیلی به ما انرژی میدهد.
نحوه برخورد ماشینسواران با دوچرخهسواران چگونه است؟بیشتر مردم احترام زیادی برای ما قائل هستند. آنها میدانند که دوچرخه به حفظ محیطزیست کمک میکند برای همین وقتی با ما روبهرو میشوند همیشه سعی در حمایتمان دارند. بارها با افرادی مواجه شدم که میگویند از خطرات سفر با دوچرخه هراس دارند و اگر امنیت دوچرخه سواران تأمین باشد، آنها هم به دوچرخهسواری مایل هستند. اینها نشان میدهد که بستر فرهنگی مهیاست فقط باید مسئولان کمی در این عرصه سرمایهگذاری کنند تا بستر محیطی و شهری برای دوچرخهسواران آماده شود.
هنگام سفر با دوچرخه، غیر از خطر تصادف، از لحاظ اجتماعی احساس ناامنی نمیکنید؟
یک سری مشکلات وجود دارد که نمیتوان آن را انکار کرد، اما این مسائل برای همه وجود دارد و مختص دوچرخهسواران نیست. به عنوان مثال یک راننده خودرو هم وقتی برای استراحت بخواهد کنار جاده توقف کند، خطراتی متوجهش است و باید در مکانهای مطمئن بایستد.
ما هم با چنین مسائلی روبهروهستیم، اما با رعایت نکات ایمنی میتوانیم سفری امن داشته باشیم. به نظرم این خطرات و مشکلات؛ در ذهن مردم، خیلی بزرگ جلوه کرده است، اما اگر پا در مسیر بگذارند میبینند زیباییها و خوبیهای سفر با دوچرخه خیلی بیشتر از خطرات احتمالی آن است و همین خطرات اندک را هم میتوان با رعایت کردن یک سری نکات، کنترل کرد.
اکنون در جادهها و سطح شهر با چه مشکلاتی مواجه هستید؟
مهمترین مسئله نداشتن مسیر ویژه است. در جاده، ماشینهای سنگین از جمله تریلی و ۱۸ چرخ، از کنار ما عبور میکنند که خطرناک است. حتی ماشینهای سواری هم که سرعتشان بالاست خطرات بسیاری برای ما ایجاد میکنند.
سرعتگیرهای جادهها هم آنقدر که سرعت دوچرخه را کم میکند و موجب اصطکاکش میشود، بر ماشینها اثر ندارد. کاش مهندسین راه نیم متر از شانه جاده را برای دوچرخهسواران باز بگذارند. در سطح شهر هم متأسفانه یا مسیرهای ویژه دوچرخه نداریم یا این مسیرها از سوی ماشینها مسدود شدهاند.
موتورسواران هم حریم دوچرخهسواران را رعایت نمیکنند و حتی خلاف جهت، در لاین دوچرخه حرکت میکنند. به طور کلی میتوان گفت مردم و حتی برخی از مسئولان با حقوق دوچرخهسواران آشنا نیستند برای همین همیشه ما در بین خودمان میگوییم کاش هر فردی که میخواهد گواهینامه رانندگی با ماشین را بگیرد، ابتدا دوچرخهسواری کند تا درکی از این داشته باشد که هنگام عبور از کنار یک دوچرخهسوار چه نکاتی را باید رعایت کند.
منطقه ۱۱ از لحاظ برخورداری از لاینهای دوچرخه، نسبت به دیگر مناطق در چه وضعیتی قرار دارد؟
منطقه ۱۲ در اینباره خیلی بیشتر کار کرده است و شرایط مناسبتری برای دوچرخهسواران دارد. منطقه ۱۱ هم به رغم اقدامات خوبی که در این سالهای اخیر انجام داده، جا دارد فعالیتهای بیشتری انجام دهد. سر تا سر بولوار وکیلآباد در ابتدای بولوارهای سیدرضی، دانشجو، فارغالتحصیلان، نمایشگاه و ... محل تجمع و قرارهای دوچرخهسواران است و ظرفیت بالایی برای این امر دارد؛ بنابراین هر اقدامی که در منطقه ۱۱ انجام شود، خیلی زود با استقبال دوچرخهسواران مواجه میشود.