به گزارش شهرآرانیوز؛ سادهترین راهحل و اندکی راهحل ابلهانه برای حل یک سؤال معناکردن کلمات آن است. «زیستِ خاور» معنایش میشود «حیات شرقی یا شرق»، اما اهمیت این ساختمان در این معنای بزرگش هم نیست. اهمیت آن در اولینبودنش هم اگرچه هست، اما آن هم نمیتواند دلیل اصلی اهمیت آن باشد. باید قبول کنیم «زیستخاور» سالهای سال و بدونرقیب سوپراستار ساختمانهای شهر خشک مشهد بوده است و برایش آبرو خریده است. چه مسافرانی که تصویرشان در شیشههای بیشمار آن منعکس شده است و چقدر نامش و توصیفش در خاطراتی که مسافران از مشهد به شهرهای کوچک و روستاهایشان بردهاند تکرار شده است. این قدمت اگرچه نوعی نعمت است، اما اگر «زیستخاور» در روزگار هجوم گرامها ساخته میشد الان کلی هشتک و دنبالکننده و حافظه تصویری دیجیتال داشت. اما «زیستخاور» در روزگار آنالوگ ساخته شده، در روزگاری که به قول بودیار «امر واقعی» هنوز در ایران شروع به ناپدیدشدن نکرده است، در روزگاری که همه مجتمعهای تجاری از عطر یکسان ذرت مکزیکی و دلیمانجو تبعیت نمیکردند و اصلا مجتمع تجاری به آن معنا نبوده است که بخواهد به یکشکلیِ مطلقِ امروز مبتلا شود.
اهمیت «زیستخاور» بهعنوان یک سازه و ساختمان در پایداری آن است؛ در پایداری و استمرار کاربری که از ابتدا تا امروز تعریف شده است. پایداری زیست از روزگار ماقبل دیجیتال (که از ویژگیهای این دوره سهلالوصولبودن فریبدادن و فریبخوردن است.) شروع شده است و تا امروز که غرق در اسمارت هستیم ادامه دارد و انگار حالاحالاها هم قرار نیست که این کاربری تغییر کند یا این هویت تغییرشکل دهد.
حالا امروز، یعنی همینروزهایی که رنگش به رنگ «زیستخاور» است، تصور کنید ناگهان یک روز بیدار میشوید و دیگر «زیستخاور» نیست! مثلا عدهای پیدا شدهاند و تکهای از شهر را کندهاند و بردهاند. فکر میکنید «زیستخاور» اینگونه تمام میشود؟ نه اینجا تازه آغاز زیست تازه «زیستخاور» است؛ زیستی که در ذهن ما شروع میشود و ادامه پیدا میکند، حتی در این حیات تازه احتمالا رمزورازهای این ساختمان بیشتر خواهد شد، و احتمالا چندطبقهای به طبقاتش افزوده میشود، احتمالا یکنفر رئیسجمهور یا آدمی در این مایهها را در یکی از طبقات آن در خاطراتش دیده است!
اما خب حالا که این غول سیاه پایدربند کنج میدان اینجا هست و میشود هر روز ملاحظهاش کرد، چرا بیتفاوت از کنارش رد شویم؟ چرا سرمان را کمی بالاتر نیاوریم و رد خاطرهای را روی شیشه طبقه آخرش جستوجو نکنیم؟ یا چرا یک روز وسط هفته بدون هیچ دلیل و قصد مشخصی راهمان را کج نکنیم سمت این ساختمان پرخاطره و کمی در نور لوستر آویزان در مرکز ساختمان خیره نشویم یا عدد واحدهای تجاری را دنبال نکنیم و به چهره آدمهایی که به «زیستخاور» معنا دادهاند خیره نشویم؟ شاید وقتش رسیده است دوباره جدیتر به «حیات شرقی» بیخ گوشمان نگاه کنیم.