هریک از موجودات این عالم تا متشرح نگردد، استعدادهای آن ظاهر نخواهد شد.به عنوان مثال هسته درخت خرما تا بسته، خشک و بههم فشرده است، خیری از آن نمایان نیست، اما همینکه شکفته گشت و از هم باز شد، هم شاخه دارد و هم خوشههای خرما با آن همه زیبایی، شکوه و شیرینی از آن به ثمر میرسد.
زمین تا از سرمای زمستان افسرده و بسته است، خشک و بیفروغ است، اما پس از بارش باران و تأثیر آفتاب بر آن، سینهاش باز میشود و از هر توده خاکش مرغزاری بر میدهد. روح انسان به همین گونه است؛ تا بسته و محدود است، خیری از او متصور نیست؛ هرچه انسان از شرح صدر و روشنی جان بیشتر برخوردار گردد، سرچشمههای خیر و برکت بیشتر از وجود او جاری خواهد شد.
در این فرصت رحمانی یعنی تا رحمت و غفران، باید شرح صدر و روشنی جان را خواست. این روشنی و انشراح از دعا، مناجات و عبادت نصیب میگردد. هیچچیز نمیتواند به روح جلا، روشنی و آرامش بدهد جز یاد خدا و ذکر او. برخورداریهای مادی صرف هرچه بیشتر باشد، بستگی و تنگی بیشتر ایجاد میکند. عبادت اندوه دل را میبرد و به جان فرح و انبساط میبخشد. جان ما با عبادت از غیبت جهان مدد میگیرد.
نرمی و آرامی دل محل نزول نور خداست و خشونت، جان را آنچنان تنگ و محدود میکند که از نزول نور خدا محروم میگردد؛ همچون کوزهای با سر بسته در آب اقیانوس. روح بسته و تنگ و محدود نمیتواند نور حقیقت را درک کند؛ نعمت بزرگی که خداوند به پیامبر(ص) مرحمت فرموده و در قرآن ذکر شده، نعمت شرح صدر است: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ».
آنچه روح را به تنگی میکشاند، خودناشناسی و بیاعتقادی به مبدأ معاد است و تعصب، بخل، حرص، ترس، خشونت و تجاوز، و آثار تخریبی آن در اعمال و گفتار از تنگی و محدودیت جان آدمی است.