هنوز هم پیراهن مشکیاش را به تن دارد و حاضر نیست رنگ آن را با هیچ رنگی در روزگار عوض کند. روی کاناپه دراز کشیده است و خاموش از هر صدایی، با نفسهای خسته به دوستانش نگاه میکند؛ دوستانی که هرکدام کولهباری خاطره برای فوتبال این شهرند و همهشان «رضا» را عصاره فوتبال خراسان میدانند.
یار غارش میگوید: «همیشه به رضا گفتهام باید راضی باشد به رضای خدا.» چشمهای اسطورهتر میشود؛ درست شبیه همه چشمهایی که در دورهمی پیشکسوتان و بزرگان فوتبال خراسان برای دل رضا گرد هم آمدهاند و در خانه انجمن پیشکسوتان فوتبال خراسانرضوی نشستهاند؛ ضیافتی که شهرآراورزشی به آن دعوت است، برای گفتن از حالوروز روزگار رضا جاهدی، پیشکسوت نامی فوتبال خراسان که این روزها در بستر بیماری به سر میبرد.
وقتی اوایل دهه ۵۰ برادران مهاجرانی تصمیم گرفتند تیم فوتبال ابومسلم را راه بیندازند، کسی فکرش را نمیکرد تاریخچه فوتبال مشهد با نام این تیم و این باشگاه آمیخته شود؛ بهشکلی که هنوز پس از گذشت نیمقرن، مردم مشهد فوتبال را با نام ابومسلم و پیراهنهای مشکیاش میشناسند. تولد مشکیپوشان مصادف بود با تولد بسیاری از ستارههای تاریخ فوتبال خراسان که در جام تختجمشید و بعدتر در جام قدس هویت فوتبال شهر را ساختند.
در میان ستارههایی مانند علیرضا گیلعرب، مسیح مسیحنیا، مهدی عسکرخانی، حسین امیدوار و اکبر میثاقیان، یک ستاره که تازه پایش به جمع بزرگان باز شده بود، توانست با پیراهن مشکی تیم اول شهر در فوتبال خراسان متولد شود؛ رضا جاهدی، هافبک راستی که با ابومسلم متولد شد و با این تیم به هر آنچه میخواست رسید و دست آخر پس از بیش از یک دهه و نیم حضور در فوتبال خراسان کفشهایش را آویخت.
جاهدی نه فقط در مستطیل سبز، که در میدان زندگی هم فرازونشیبهای زیادی را به چشم دید؛ مردی که حالا چند صباحی است با غول بیماری دستوپنجه نرم میکند و خودش میگوید یکسال است که گرفتار بیماری پروستات بدخیم است. بیماری آرامآرام به جانش افتاده و حالا دیگر توان ایستادن را از او گرفته است.
او دوازدهم شهریور سال ۱۳۳۲ در یکی از کوچههای قدیمی مشهد به دنیا آمد و در همان محلات هم فوتبال را آغاز کرد. خودش میگوید: «سال ۱۳۵۰ بود که به تیم جوانان خراسان و بعد هم وقتی ابومسلم تشکیل شد، به این تیم پیوستم.» بیماری اسطوره این روزها او را از پا درآورده است، اما به قول دوستانش که دورش را گرفتهاند، «پهلوان زنده را عشق است» و باید تا دیر نشده، برای پیشکسوت فوتبال شهر که عمری را با توپ و تور عاشقی کرده است، فکری کرد.
خودش را روی کاناپه بهسختی جابهجا میکند تا بلند شود و بنشیند. کریم مسرور و گیلعرب که هیچ، استاد زردکانلو هم از او میخواهد بخوابد، اما او بهسختی مینشیند و بالشتها تکیهگاهش میشوند. وقتی از کودکیهایش میپرسیم، از خاطرات بازی در
کوچهپسکوچههای عدلخمینی میگوید و اینکه فوتبالش را جایی از همان کوچهها و با توپ پلاستیکی آغاز کرده است. ستاره با حسرت از ابومسلم میگوید. چانهاش گرم میشود و درد نفسگیر را فراموش میکند. میگوید: «با ابومسلم در جام تختجمشید بهترین تیم شهرستانی شدیم و فدراسیون ما را به تورنمنتی بینالمللی در افغانستان فرستاد؛ تورنمنتی که در آن قهرمان شدیم و برای فوتبال خراسان و ایران افتخار آفریدیم.» جاهدی اضافه میکند: «پس از انقلاب تیم منتخب خراسان تشکیل شد و آنجا بود که علاوه بر رفقای ابومسلمی با بسیاری از بچههای تیمهای دیگر که در قالب منتخب خراسان همتیمی بودیم، رفیق شدم.»
جاهدی نفسی میکشد و با چشمانی که به حاضران کنار تختش خیره است و بغض دارد، میگوید: «همه سرمایه من همینها هستند. چکیده زندگی فوتبالی من رفقایم هستند؛ رفقایی که همیشه کنارم هستند و مثل برادر کمکم میکنند.» او درباره درد این روزهایش میگوید: «یکسال پیش متوجه جدیبودن بیماریام شدم. باید عمل میکردم، اما بهعلت ترسی که از عمل داشتم، پزشکان دوره درمان دارویی را برایم تجویز کردند تا ببینم اگر افاقه نکرد، عمل کنم.»
رفیقانش همه جمعاند؛ از استاد قاسم زردکانلو، ضلع همیشهدرصحنهحاضر مثلث بزرگ مربیان دهه ۶۰ فوتبال خراسان گرفته تا علیرضا گیلعرب و حسین امیدوار و کریم مسرور. سعید صیامی و شاهین فریدونی هم آمدهاند. آنطرفتر اسماعیل خرسند و علی ظهورنیا نشستهاند. همه هستند تا برای رضا جاهدی که این روزها چرخ زندگیاش گرفتار دیو بیماری است، کاری بکنند. میخواهند صدای جاهدی باشند تا از طریق رسانه به گوش مسئولان و فوتبالدوستان برسد.
زردکانلو بهعنوان بزرگتر آغاز میکند: «آدمی مثل رضا جاهدی که در فوتبال کم داشتیم، چرا باید امروز به این حالوروز بیفتد؟ رضا جاهدی یکی از بزرگان فوتبال خراسان است که امروز گرفتار بیماری شده است. جاهدی بسیار شریف نیاز به مراقبت دارد. ما نه امیدی به هیئتفوتبال داریم، نه به ادارهکل ورزشوجوانان استان. رضا جاهدی نماد فوتبالیستهای این شهر است که امروز به این وضع افتاده است.
اگر دست رضا جاهدی را نگیرند و کمکش نکنند، ممکن است او را از دست بدهیم. رضا جاهدی آدم سفرهداری بوده و زمانی که دستش میرسیده، به رفقایش کمک میکرده است و حالا این مشکلات را دارد.» صحبتهایی که گیلعرب هم با چشمانی اشکبار آنها را تأیید و اضافه میکند: «اگر امروز برای رضا کاری نشود، بعد دیر میشود و باید برای امثال او افسوس و حسرت بخوریم. شاید از طریق مطبوعات بتوان تلنگری به مسئولان زد.» حسین امیدوار، همپستی جاهدی، میگوید: «امثال رضا جاهدی جوانیشان را برای فوتبال گذاشتند و امروز نباید در این وضعیت باشند.»
کریم مسرور، یار غار جاهدی، تعبیر جالبی از وضعیت او دارد و اظهار میکند: «به رضا گفتهام این بیماری امتحان الهی است. همه ما در حال امتحان هستیم و شاید روزهای بدتری هم داشته باشی، اما راضی باش به رضای خدا که ما همه در حال امتحانشدن هستیم.» سعید صیامی هم میگوید: «آقارضا بارش زمین افتاده است و تنهاکسانی هم که به دردش میخورند، خود ما رفقا هستیم و باید هرطور شده است، رضا را نگه داریم. دفعه بعد نوبت من است که اینجا دراز بکشم. این مسیر را همهمان میرویم.»