رها راد
خبرنگار شهرآرا محله
میان دالانها قدم میزنم و برگههایی را که بچهها به در و دیوار آویزان کردهاند میخوانم. بیشترین جملهای که به چشم میخورد و شعار مدرسه است (هر هنرجو، یک کارآفرین) است. انگار بچهها رؤیاهایشان را به در و دیوار سوزن کردهاند و من بارها محققشدن این رؤیاها را دیدهام و از آنها نوشتهام. از بچههایی که چیزی اختراع کردهاند، آنهایی که حالا کیف و کفش تولید میکنند و هنوز فارغالتحصیل نشده درآمد دارند، هنرجوهایی با کلی ایده و هدفهای متفاوت که وجهاشتراک تمام آنها همین دیوارهاست که لابهلایشان قد میکشند.
همین هنرستان که به آنها بال و پر میدهد و جرئت پریدن. پیش از این وقت و بیوقت برای مصاحبه با این هنرجوها به این هنرستان پا گذاشتهام. حالا میخواهم از خواستگاهشان بدانم. یعنی همین هنرستان با بیش از نیمقرن قدمت و تمام فراز و نشیبهایی که طی کرده تا امروز چنین رویکردی پیدا کرده است. مسیری که باعث شد طی آن خشت به خشت ماهیت این ساختمان تغییر کند و تبدیل به هنرستانی برای پرورش مهارت بچهها بشود. هنرستانی که برای اولینبار رشته سراجی را در کشور به رشتههای فنی دیگر اضافه میکند و بعد پایه آن را در تمام شهرهای ایران میگذارد.
کلی تندیس و نشان میگیرد از جمله نشان آموزش همراه با تولید و، اما مهمترین نشانهای آن حالا دانشآموزانی هستند که به اجبار سر درس و مدرسه ننشستهاند و فقط فرمول حفظ نکردهاند، حالا خیلی از آنها استعدادشان را پیدا کردهاند، مهارتی آموختهاند و خودشان را باور کردهاند.
محمد بهمدی، مدیر هنرستان تختی است. چندی پیش از او مستندی پخش شد در شبکه افق با نام (شاگرد وفا) مستندی که نشان میدهد یکی از معلمان او با نام آقای وفا چطور درست در روز ثبتنام دست او را از دست پدر جدا میکند و از رشته ریاضی به سمت رشته برق سوق میدهد و مسیر زندگی او را برای همیشه تغییر میدهد.
حالا تمام هدف محمد بهمدی در همین مسیر خلاصه میشود. مسیری که دوست دارد حالا هنرجویان هنرستان تختی هم آن را بهدرستی انتخاب کنند و بعد در طول آن استعدادشان را شکوفا کنند و از آن حاصلی داشته باشند. حالا در این مدرسه در دفتر مدیر مدرسه نشستهایم تا در این زمینه گفتگو کنیم.
یک ساختمان شسته و رفته
پیش از همه اینها، یعنی قبل از انقلاب اینجا زمینی بزرگ بوده است پر از دار و درخت. اینجا به تعبیر امروز و جغرافیای حال حاضر میشود فضایی در محدوده و حصار خیابان سرخس، خیابان جم و خیابان مصلی. زمینی متعلق به آقایی به نام عبداللهیان که این زمین را وقف عام میکند. اولین ساختمانی که در این محدوده ساخته میشود همین اداره آموزش و پرورش ناحیه ۵ است که بعدها تبدیل به مدرسهای به نام عبداللهیان میشود.
آقای محمدرضا شجریان، استاد آواز ایران، هم برای مدتی در همین مدرسه به عنوان ناظم فعالیت میکند. به گفته قدیمیها گروه سرودی هم در اینجا تشکیل میدهد و خلاصه نقش بسزایی در پیشرفت این مدرسه ایفا میکند. مدرسه عبداللهیان سابق امروز همین اداره آموزش و پرورش ناحیه ۵ است. حوالی همان سالها، حول و حوش سالهای ۵۴ و ۵۵ دومین ساختمان در مجاورت ساختمان قبلی ساخته میشود. شسته و رفته و تمیز و محکم.
با ساختار زیربنایی اصولی و ضدزلزله، دیوارهای دوجداره، دارای کانال انرژی و اتاقهای پنجاه متری و... خلاصه کلام به قول آقای بهمدی هر چقدر سوراخسنبههای این بنا را بگردید هیچ ساختار غیراصولی در اسکلت این بنا پیدا نمیشود.
مدرسه پاسداران
سال ۵۷ همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی این بنا کاربری آموزشی پیدا میکند و به دست سپاه سپرده میشود و با نام پاسداران و بهعنوان یک مدرسه راهنمایی در این منطقه شروع به کار میکند. پس از آن اولین گروه آموزشی وارد این مدرسه میشوند. گروهی ۲۵ نفره که بنا به گفته خود این محصلان قدیمی آنها در همان سال اول از وایتبرد استفاده میکنند و رنگ گچ و تخته را در این مدرسه نمیبینند.
البته این فقط یک گوشه ماجراست. کارگاه، آزمایشگاه و... اینها گوشه گوشه این مدرسه بودهاند که نشان میدهند این ساختمان تمام ویژگیها و تجهیزات یک مدرسه کامل را از همان ابتدا داشته است. بعد از مدتی این مدرسه راهنمایی تبدیل به دبیرستان میشود. دبیرستانی با ۳ رشته ریاضی، تجربی و انسانی.
مهر ۷۷ این مدرسه به هنرستان تختی تغییر نام میدهد و ۲ رشته فنی، یعنی تأسیسات و برق ساختمان هم به رشتههای قبلی اضافه میشوند. البته تبدیل دبیرستان به هنرستان به گفته آقای بهمدی یکشبه اتفاق نمیافتد و نیاز به زمان و تغییرات بنیادی دارد. روند این تبدیل هم از همان نقطه با ورود این ۲ رشته آغاز میشود و بعد از گذشت چند سال، یعنی درست در سال ۷۹ تا حدود زیادی تبدیل به یک هنرستان میشود. علت این تغییر را میپرسم و آقای بهمدی توضیح میدهد: «این تغییر طبق تغییر رویکرد کل نظام آموزشی در دهه ۷۰ اتفاق افتاد. مسئولان احساس کردند که کشور از نظر نیروی نظری اشباع شده و نیاز شدیدی به نیروی فنی دارد.
بر همین اساس همان سالها گروهی آموزشی به کشورهای مسلمان و غیرمسلمان سفر میکنند و شیوه آموزش در مدارس این کشورها را رصد میکنند. درنهایت طرح دوآل را در مدارس ایران اجرا میکنند. طرحی که میگوید ما بیشتر نیاز به مهارت داریم تا نظریه! همان سالها بحث ۷۰/۳۰ هم مطرح شد. اینکه ۷۰ درصد محصلان باید رشتههای فنی را بیاموزند و ۳۰ درصد نظری. آن سالها این رقم ۸۰/۲۰ بود. یعنی ۸۰ درصد در رشتههای نظری تحصیل میکردند و سهم رشتههای فنی فقط ۲۰ درصد بود. حالا این رقم برای رشتههای فنی به چیزی حدود ۴۶ درصد رسیده است.»
سراجی برای اولینبار در ایران!
سال ۸۶ تا ۸۹ درست در بازه مدیریت آقای اسماعیلزاده این هنرستان دچار تغییرات مهم میشود و تجهیزات آن برای رشتههای فنی کاملتر از قبل میشود. در همان سالها کانونی به نام کانون تربیتی میثاق هم اینجا شکل میگیرد. کانونی زیر نظر اداره آموزش و پرورش کل ناحیه در طبقه اول که امور تربیتی، سرود، تئاتر و... زیرنظر آن است. اما بزرگترین تغییرات این مدرسه در سال ۸۷ با ورود عباس ظفری به عنوان مدیر مدرسه، ایجاد میشود. کانون فرهنگی میثاق به کل جمع میشود و مقداری هم به مساحت مدرسه افزوده میشود.
کار مهمی که آقای مظفری برای این هنرستان انجام میدهد این است که کلی رشته فنی دیگر را هم همراه با خودش میآورد. رشته هتلداری، رایانه، طراحی و از همه مهمتر سراجی که برای اولینبار در مشهد پایهگذاری میشود! با ورود این رشتهها به این هنرستان تعداد هنرجوها به ۶۰۰ نفر هم میرسد! از همان دوره کلاسهای ۵۰متری هم نصف میشوند و حجم زیادی از ساخت و ساز در این مدرسه ایجاد میشود تا ظرفیت تحصیل این حجم از هنرجو ایجاد شود.
رشتههای ناهمگون
این حجم زیاد هنرجو هرج و مرج عجیبی را در هنرستان به پا میکند و آقای بهمدی سال ۸۹ به محض ورود به این مدرسه به عنوان مدیر با تعداد زیادی رشته ناهمگون در کنار یکدیگر روبهرو میشود. او برای برپاکردن آرامش در این هنرستان ابتدا دیواری بین مدرسه میکشد و آن را تقسیم میکند. هنرستان تختی ۲ که حالا نام آن به احمدی روشن تغییر پیدا کرده است به مدیریت آقای قربانیان که یکی از معاونان هنرستان تختی بوده فعالیت خود را آغاز میکند.
تعدادی از رشتهها مثل رایانه و خیاطی به هنرستان جدید منتقل میشوند و آرامشی نسبی در هنرستان ایجاد میشود. سال ۹۰ طرحی از طرف وزارتخانه صادر میشود مبنی بر اینکه مدارس کل کشور باید تبدیل به مجتمع بشوند. اینکه تمام مدارس در مقاطع مختلف باعنوان یک مجموعه فعالیت داشته باشند تا برای دانشآموزان و آینده آنها برنامهای منسجم وجود داشته باشد.
آقای بهمدی که آن سالها به عنوان مدیرکل این مجموعه انتخاب شده بود درباره اجرای این طرح در هنرستان تختی توضیح میدهد: «طبق این طرح کلاسهای آموزشی فشردهای را گذراندیم تا درست و اصولی کار را انجام بدهیم. طرح خوبی هم بود، اما کمی شتابزده بود و در سال ۹۳ هم به کل منحل شد. طی این سه سال ما دو مدرسه دیگر را هم به مجموعه اضافه کردیم. مدرسه راهنمایی حسینزاده و دبستان پاسداران. در کل ۲۵۰۰ دانشآموز در آن بازه کوتاه زیرنظر این مجموعه تحصیل میکردند.»
«ته قضیه باید تولید باشد!» مفید و مختصر رویکرد این هنرستان از سال ۹۴ به بعد میشود همین یک جمله که آقای بهمدی همان ابتدا میگوید! از آن به بعد رویکرد مدرسه میشود شعار معروف مدرسه: «هر هنرجو یک کارآفرین!» مهارتآموزی جدیتر گرفته میشود و هنرستان به سمت اشتغال و کارآفرینی میرود.
نتیجه این رویکرد هم حالا روی میز جلوی چشمهایم قرار دارد. تندیس هنرستان برتر در آموزش همراه با تولید! البته این تنها موفقیت هنرستان تختی در زمینه آموزش همراه با تولید نیست. آقای بهمدی تجربه بچهها در این مدرسه را مهمترین دستاورد میداند.
آموزش همراه با تولید حلقه مفقودشده سیستم آموزش و پرورش کشور است. آموزش همراه با تولید، این امکان را به هنرجویان یک هنرستان میدهد که مهارت بیاموزند، تولید کنند و کسب درآمد کنند. حالا دانش آموزان این هنرستان نهتنها در رشتههای سراجی و کیف و کفش بلکه در رشتههایی مثل برق و مکانیک هم تولید دارند و درآمدزایی میکنند. از آقای بهمدی درباره تجربیات خود هنرجوها در این زمینه میپرسم و او یکی یکی همه را پشت سر هم ردیف میکند.
تجربههایی که تمامی ندارد. از تولید کیف و کفش توسط بچهها تا کار برق و کابلکشی پروژهای بزرگ در اردوگاه ۳۷ هکتاری در طرقبه. یکی از نوآوریها که اختراع خود بچههای این مدرسه است استفاده از لامپهای اسامدی است. لامپهایی که فقط ۱۲ ولت مصرف برق دارند و هنرجویان خود هنرستان برای تمام ساختمان نصب کردهاند.
بعد از طی قراردادی ابتدا هنرجویان این لامپها را برای دیگر دبیرستانهای شهر هم نصب میکنند و پس از مدتی با مقایسه هزینه قبض برق نسبت به قبل هزینه نصب را دریافت میکنند. این پروژه تنها پروژهای نیست که بچهها در مدرسه اجرا کردهاند. مسجد فاطمه الزهرا (س) در همین مدرسه با هزینه یک خیّر کویتی ساخته میشود و بچهها مسئولیت راهاندازی برق و تأسیسات آن را برعهده گرفتند، کار را بهخوبی انجام میدهند و هزینهاش را هم دریافت میکنند.
آچار به دست شدن بچهها
حدس میزنم پروژکتورهای کوچکی که همان ابتدای ورود به دفتر مدیر میبینم و کنار دیوار چیده شدهاند هم باید کار خود بچهها باشد.
به آنها اشاره میکنم و بهمدی داستان این پروژکتورها را تعریف میکند: «این پروژکتورها را خود بچهها با سرمایهگذاری خودشان ساختهاند. این پروژکتورها ۶ تا لنز دارند، پرتاب نور در آنها بیشتر است و شعاع نوری درخور توجهی دارند. پروژکتورها در حال حاضر به فروش میرسند و بازار خوبی هم دارند.» آقای بهمدی از آچار به دست شدن بچهها و بررسی خودرو در روزهای قبل از عید هم میگوید. اینکه خوردرو کارکنان مدرسه در روزهای قبل از عید و سفرها در حیاط مدرسه توسط خود بچهها سرویس میشود و بچهها هزینهاش را هم دریافت میکنند.
انجام پروژه ۳۷ هکتاری.اما بزرگترین پروژهای که بچهها موفق میشوند بهخوبی آن را انجام بدهند پروژه بزرگ اردوگاه ۳۷ هکتاری در طرقدر طرقبه است که نیاز به دوهزار متر کابلکشی داشت و ۵۰ میلیون تومان هزینه. بچهها این شجاعت را به خرج میدهند و کار برق آن را انجام میدهند. آقای بهمدی از روز افتتاحیه میگوید و استرس بچهها در آن روز: «در روز افتتاحیه مسئولان مختلف از استاندار و... همه آمده بودند. بچهها استرس زیادی داشتند. چون پروژه بزرگی بود و با کوچکترین اتصالی ممکن بود کار مختل شود. بالأخره لحظه حساس فرارسید، کلید زده شد و همه پروژکتورها روشن شد. شور و حال بچهها در آن لحظات وصفناشدنی بود.»
موجی تازه در رشته سراجی در سراسر کشور
بهمدی از دیگر اتفاقات خوب این هنرستان را صادرکردن رشته سراجی به تمام کشور میداند. او توضیح میدهد که سال ۹۶ به وزارتخانه اعلام میکنند که از آنجایی که تنها شهر در ایران هستند که رشته سراجی دارند، میتوانند این رشته را به تمام کشور آموزش بدهند. با این طرح موافقت میشود.
۶۴ نماینده از ۳۲ استان کشور به مشهد میآیند و در این هنرستان این رشته را به مدت ۵ روز آموزش میبینند. از آن سال به بعد آموزش این رشته در هنرستانهای سراسر شهرهای ایران پایهگذاری میشود و آنها میتوانند در زمینه تولید کیف و کفش در کشور موج تازهای ایجاد کنند.
اجرای طرح ایاف کیو ام
تجربیاتی که آقای بهمدی از بچهها در حوزه آموزش همراه با تولید میگوید، تمامی ندارد. از او درباره برنامههای این هنرستان در آینده میگویم. او قبل از توضیح درباره چشمانداز مدرسه میگوید. از برنامه ایاف کیو ام (برنامه تعالی مدیریت) که آنها به عنوان پایلوت آن را اجرا میکنند.
برنامهای برای یک مدیریت باکیفیت در یک مجموعه. به اینجای گفتگو که میرسیم یک پوشه قطور آبی به دستم میدهد. ورق میزنم و کلی جدول و فهرست میبینم که نشان از برنامهریزیهای بلندمدت دارد. بهمدی شرح میدهد که این طرح در مدارس اروپا اجرا شده و آنها نتایج خوبی از اجرای آن گرفتهاند. خلاصهاش هم این است که هر اتفاقی قبل از اجرا ابتدا روی کاغذ آورده میشود و از زوایای مختلف سنجیده میشود.
بعد باید طی یک بازه مشخص به نتیجه برسد. هنگام کار اگر مدیریت عوض شود مدیر قبلی طی این برنامه موظف است که پروژهها را دنبال کند و به نتیجه برساند.
بهمدی، اما جدا از این برنامهها آرزوهایی هم در سر دارد که اسم آنها را آرمان و آرزو نمیگذارد. آنها را واقعیتهایی میداند که هنوز محقق نشدهاند یا حتی چیزهایی که گاهی فقط چند قدم با آنها فاصله داشته اند. او این آرزوها را اینطور تعریف میکند: «سال ۹۳ غرفهای در نمایشگاه بینالمللی داشتیم. آقای الکساندر آمادو یکی از نمایندگان یونیدو در همین نمایشگاه از غرفه ما دیدن کردند. باور نمیکرد که اینجا رشتهای به نام سراجی و کیف و کفشدوزی داریم. پس از گفتگو مشتاق شد که مدرسه را از نزدیک ببیند. پس از بازدید و نوشتن یک تفاهمنامه قرار بر این شد که آنزمان یک میلیارد تومان اینجا هزینه شود و آخرین تجهیزات تولید کفش در این مدرسه راهاندازی شود. این اتفاق نیفتاد و اینکار در سازمان فنی و حرفهای انجام شد و این از آرزوهای من بود که این مدرسه به قطب کفشدوزی حداقل در ایران تبدیل شود.»
کمک واقعی به اشتغال
تصمیم میگیرم از خود هنرجوها هم برای چیدن تکههای پازل تصویر مدرسه کمک بگیرم. محمد لقائی و یوسف دلیریان از هنرجویان رشته سراجی هستند. یکی سال آخر است و دیگری هم فارغالتحصیل شده است. محمد حالا تولیدی کیف و کفش خودش را دارد و ۸ نفر زیر دست او مشغول به کار هستند. یوسف هم با پدرش همکاری میکند و هدفش این است که او هم روزی تولیدی خودش را داشته باشد. علی ترکانلو هم دانشآموز رشته الکترونیک این هنرستان بوده که حالا در همان رشته در دانشگاه درس میخواند و مشغول به کار است.
علی تعریف میکند که از همان سال اول دنبال کار بوده و حاضر بوده برای کسب درآمد بنایی هم کند، اما به توصیه آقای بهمدی دست نگه میدارد و پس از کمی کسب مهارت میرود دنبال پیداکردن کار در راستای رشتهاش. یکسال تمام از ساعت ۲ بعدازظهر پس از تعطیلی مدرسه به خیابان سنایی میرود و بدون هیچ درآمدی کار میکند. از مونتاژ تابلوهای صنعتی بگیرید تا کابلکشی. بعد از یکسال که شناخته میشود تازه میتواند درآمد کسب کند.
حالا حدود یکسال است که به درآمدی ثابت و پذیرفتنی رسیده است آن هم با تولید یک قطعه نایاب برای کمکردن دمای چراغ وقتی خیلی داغ میشود. داستان محمد و یوسف کمی با علی متفاوت است. آنها تا چشم باز میکنند از همان کودکی بهواسطه خانواده کم و بیش با رشته سراجی آشنا میشوند.
بعد وردست پدر مشغول به کار میشوند. آنها هم انتخاب این رشته و پر و بال دادن این هنرستان به آنها را در موفقیتشان مؤثر میدانند. از همکلاسیهایشان میپرسم. محمد و یوسف میگویند که حالا هر کدامشان به کار دیگری مشغول هستند یا خیابانها را از روی بیکاری یا در جستوجوی کار متر میکنند! همگی معتقدند که این هنرستان کمک بزرگی به بچهها برای اشتغال و درآمدزایی میکند و به قولی ماهیگیری را بهخوبی به آنها یاد میدهد، اما حلقه مفقودشده این ماجرا را همان ماهی میدانند. سرمایهای که بعضا برای شروع کار وجود ندارد و بازار کاری که حسابی کساد است.