به گزارش شهرآرانیوز، پیتر سُونِ ۴۶ساله یکی از افراد همهفنحریف عرصهٔ پویانمایی است که از سال ۲۰۰۰ به این سو برای «پیکسار» کار میکند و در تولید بسیاری از ساختههای مشهور این شرکت مشارکت داشته است، از وال-ای (۲۰۰۸) و بالا (۲۰۰۹) گرفته تا درون و بیرون (۲۰۱۵) و روح (۲۰۲۰). اما این هنرمند آمریکایی (با اصالت کرهای) تنها دو بار در مقام نویسندگی و کارگردانی یکی از پویانماییهای این غول صنعت فیلمسازی فعالیت کرده است، بار اول در دایناسور خوب (۲۰۱۵) و بار آخر در بنیادین (۲۰۲۳). در ساخت این فیلم اخیر ــ که موضوع این نوشته است ــ بزرگان بسیاری با سون همکاری کردهاند، از پیت داکتر (کارگردان و تهیهکنندهٔ پرافتخار) و توماس نیومن (آهنگساز نامی) بگیرید تا کاترین اوهارا (کمدین و صداپیشهٔ محبوب).
با اینهمه، هیچکدام از این دو اثر، دستکم در مقایسه با برترین آثار شرکت متبوع سون و نیز تولیدات جدید شرکتهای رقیب، چندان موفق نبوده است. دو معیار کمّیِ «فروش» و «امتیاز»، اگرچه معیارهای نهایی نیستند، تا حدی مؤید این ادعا میتوانند بود: هزینهٔ ۲۰۰میلیوندلاری و فروش ۴۷۰میلیوندلاری بنیادین و امتیاز متوسط آن در پایگاههایی نظیر IMDb و Rotten Tomatoes را بسنجید با هزینهٔ ۱۸۰میلیوندلاری و فروش ۵۳۰میلیوندلاری وال-ای ــ که تازه مال ۱۵ سال پیش است ــ و امتیاز بالای آن در همین پایگاهها. از این بدتر سنجش فیلم اخیر پیکسار با پویانمایی تازهٔ دو شرکت رقیبِ کلمبیا پیکچرز و سونی پیکچرز، یعنی مرد عنکبوتی: در میان دنیای عنکبوتی (۲۰۲۳)، است که ۱۰۰میلیون دلار هزینه داشته و ۶۹۰میلیون دلار فروخته و امتیازهای بسیار بالایی هم کسب کرده است.
ممکن است کسی بگوید اکران این فیلم هنوز بهپایان نرسیده است یا اصلاً این معیارها مطلوب و مقبول نیستند. در برابر این افراد، شاید بشود دلایل بهتری اقامه کرد. لازم است اول داستان را مرور کنیم: سهتا از چهار عنصر اصلی در تصور پیشینیان ما، یعنی هوا (یا «باد») و آب و خاک، در یک سرزمین کنار هم زندگی میکنند و مشکلی هم ندارند، تا اینکه یک روز عنصر چهارم، یعنی آتش، به دنیای آنها پا میگذارد و دردسرساز میشود. دلیلْ روشن است: آتش میتواند عناصر دیگر را نابود کند. اما قدرت این عنصر، بیشتر، در مقابله با آب است که آشکار میشود. اگرچه آب هم میتواند آتش را از بین ببرد، اینجا، زور آتش ــ که زور بازو نیست ــ میچربد. چرا؟ چون نمایندهٔ آتشْ زن است و نمایندهٔ آبْ مرد.
در بنیادین، دختر خانوادهٔ مهاجر «لومن»، یعنی «امبر»، و پسر خانوادهٔ مقیم «ریپل»، یعنی «وید»، با یکدیگر روبهرو میشوند. امبر و وید که در مقام آتش و آب طبیعتاً با هم یک جا گرد نمیآیند رفتهرفته مجذوب دیگری میشوند، ولی بهحکم دشمنی خانوادگی قدیم و طبع خود نمیتوانند با هم پیوند برقرار کنند. وصال ایندو به مرگ یکی از آنها خواهد انجامید. ظاهراً، این تقدیر الهی است و نمیتوان آن را تغییر داد. امبر و وید قصهٔ غمانگیز و سرنوشت تراژیکی دارند که مجبورشان میکند قید یکدیگر را بزنند. اما، چنانکه از پویانمایی آمریکایی انتظار داریم، پایان داستانْ خوش خواهد بود. تضادها و تعارضها بهنحوی از میان بر خواهند خاست و دو دلداده ــ هر طور شده ــ به وصال هم خواهند رسید. نبایست امید را از دست داد و بد به دل آورد.
مشکل اصلی پویانمایی بنیادین همین است؛ آن معیار نهایی که به ما نشان میدهد این فیلم چندان مرغوب نیست میزان هماهنگی «صورت» و «محتوا»ست. هیچ اشکالی ندارد که پویانماییها ــ بهویژه اگر برای کودکان باشند ــ امید ببخشند و شادی بیافرینند ــ این غایتی انسانی و عالی است؛ آنچه ایراد دارد این است که چنین محتوایی صورت مناسبی نداشته باشد. بهگمان من، با استعارههای «آتش» و «آب» نمیشود القا کرد که دو نفر یا دو عقیده بالأخره میتوانند با هم سازگار شوند و حتی به یگانگی برسند، آن هم دو نفر یا دو عقیده که فاصلهای بهاندازه فاصلهٔ بین آتش و آب میانشان هست. پویانمایی پیکسار در پرداخت کاراکترها و شوخیهای زبانیْ هوشمندانه و موفق است و ــ مثل همیشه ــ پرزرقوبرق و مفرح و امیدوارانه، اما در القای محتوای مطلوب خود در سطح کتابهای زرد روانشناسی است.