فصل چهارم «زخم کاری» چگونه به پایان می‌رسد؟ + فیلم جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در مسیر تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد
سرخط خبرها

پایمردی به سبک لیلی گلستان

  • کد خبر: ۱۸۴۴
  • ۲۴ تير ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۴
پایمردی به سبک لیلی گلستان

رادمنش | دوره‌ای یک‌ساله را در مدرسه شبانه‌روزی راهبه‌های دومینیکن در فرانسه گذراند، اما با گریه‌ و التماس زیاد توانست پدرش را -که خودش او را مستبد می‌داند- راضی کند تا به ایران برگردد. احتمالا هرکس دیگری هم جای او بود مساحت آن خانه را با هیچ جغرافیای دیگری عوض نمی‌کرد، آن هم با مدرسه‌ای که باید در آن ریاضت کشید و سخت گذراند. البته دوباره جلای وطن کرد، اما این بار برای تحصیل در رشته طراحی لباس به پاریس رفت و هرچند این محیط تازه خشکی مدرسه شبانه‌روزی راهبه‌ها را نداشت، باز هم در مصاحبه‌های مختلف گفته است که دوری از دوستان و خانواده برایش سخت بوده است.
زندگی لیلی گلستان از چندین منظر جالب توجه است. به سیر تاریخی زندگی او که نگاه کنیم، مرتفع‌ترین نقطه را دختر ابراهیم گلستان بودن خواهیم یافت. درست است که او پدرش را فردی زورگو و مستبد می‌داند (احتمالا بزرگ‌ترین منتقد ابراهیم گلستان هم او باشد) اما اعتراف می‌کند که مزایای زیادی هم داشته است این رابطه خونی. خانه ابراهیم گلستان پاتوق صاحب‌‌نام‌های بزرگ ادبیات و هنر و فرهنگ حوالی دهه 30 تا 50 بوده و لیلی گلستان کودکی و نوجوانی را شاهد ایده‌ها و بحث‌ها و جدال‌ها و شوخی‌های این جمع نادر بوده است و خودش را «ناظر خاموش» آن فضا معرفی می‌کند. دختر ابراهیم گلستان بودن باعث شد که او حتی با کارگردانان شهیری چون تروفو و گُدار ناهار بخورد: یک بار پدرم برای کار استودیویش به پاریس آمد و یک روز به من گفت که امروز با چند فرانسوی قرار ناهار دارد و مرا با خودش برد. من 18، 19 سال داشتم. وقتی به رستوران رفتیم، پدرم آن دو فرانسوی را به من و من را به آن دو معرفی کرد: دخترم لیلی، مسیو ژان لوک گدار، مسیو فرانسوا تروفو! من بهت‌زده و حیرت‌زده زبانم بند آمده بود.
ترجمه، نقطه عطف دیگر زندگی لیلی گلستان است. «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» اوریانا فالاچی اولین کتابی بود که ترجمه کرد و آن‌قدر انتخاب خوبی بود و چنان خوب از پسش برآمد که نامش را به عنوان استعدادی نوظهور سر زبان‌ها انداخت. اما انتخاب‌های خوب او که برخاسته از سلیقه و دقت‌ نظرش است باعث شد کتاب‌هایی که ترجمه کرده است، از آثار ماندگار ترجمه در ایران شود. «زندگی در پیش رو»ی رومن گاری، «میرا»ی کریستوفر فرانک، «بیگانه» آلبر کامو، «گزارش یک مرگ» به قلم گابریل گارسیا مارکز و «اگر شبی از شب‌های زمستان مسافری» نوشته ایتالو کالوینو چند نمونه از آثار برگردان او هستند که به چاپ‌های متعدد رسیده‌اند. «زندگی در پیش رو» از سوگلی‌های افست‌فروشان است و کسی نمی‌داند دقیقا چند نسخه از آن فروش رفته است، اما آن‌قدر هست که بشود آن را با اطمینان از پرفروش‌ترین رمان‌های ترجمه در بازار ایران دانست. «بیگانه» هم با وجود اینکه ترجمه‌های متعددی دارد، هنوز جایگاه برگردان گلستان از آن رفیع است و این ترجمه مرتب تجدیدچاپ می‌شود.
راه‌اندازی گالری از فعالیت‌های مهم دیگر این زن توانمند است که زیر سایه پررنگ نام پدر محو نشد. او بارها گفته است که در گالری‌اش از جوانان حمایت می‌کند. اصلا در ایران مانده است که اثر بگذارد و کاری بکند. لیلی گلستان منتقد جدی کسانی است که نماندند. او در مصاحبه‌ای با سعید برآبادی می‌گوید: من فکر می‌کنم آدم‌هایی که رفتند، اشتباه کردند و آدم‌هایی که ماندند همه در حرفه خودشان زحمت کشیدند و کار کردند. مثلا گلشیری کار کرد، حتی با زجر. پدرش درآمد، پدر ما هم درآمد. ما که آدم سیاسی‌ای هم نبودیم، پدرمان درآمد. مگر وقتی که کتاب‌فروشی دایر کردیم، کار آسانی بود؟ مگر ترجمه‌های من آسان چاپ می‌شود؟ هنوز هم سخت است این کار! مگر گالری‌داری کار آسانی است که می‌گفتند این تابلو نباشد این تابلو باشد، این نباشد، این باشد .حرف چیز دیگری است؛ ما ماندیم و سختی کشیدیم و کار کردیم و به درد خوردیم. خودم که هیچ ولی گلشیری چند نویسنده تحویل این مملکت داده است؟ آیدین آغداشلو چند نقاش تحویل مملکت داده؟ [...] این‌ها مهم است. من هم آن نقاش‌ها را حمایت کردم، با همین گالری گلستان. کارهایشان را آوردیم اینجا، برایشان فروختیم و معروفشان کردیم. به همین خاطر است که می‌گویم رفتن کار بسیار احمقانه‌ای بود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->