به گزارش شهرآرانیوز البته این روی خوش ماجرای اهدای عضو در استان در ماههای گذشته است که نشاندهنده فرهنگسازیهای زیاد در این حوزه است، اما در سوی دیگر، موضوع مهمی در جریان است که نباید به آن بیتفاوت بود. دلیل مرگهای مغزی منجر به پیوند عضو در استان، با تغییراتی روبهرو شده است. طبق گفتههای دکتر ابراهیم خالقی، مسئول واحد فراهمآوری اعضا و نسوج پیوندی دانشگاه علومپزشکی مشهد، اگر پیش از این دلیل بیشتر مرگهای مغزی ناشی از تصادف بود، حالا سکتههای مغزی گوی سبقت را ربودهاند.
در هفت ماه گذشته، ۸۶ تن از متوفیان مشهد، این فرصت را داشتند که پیش از خواب ابدی، هستی به دیگران ببخشند. فرصتی که خانوادههای آنها با نوعدوستی به ۳۳۵ تن اهدا کردند و آنها را دوباره به زندگی امیدوار ساختند. وقتی آمار مرگهای مغزی کاهش یا افزایش پیدا میکند، میتوان به دلایل این مرگها در جامعه پرداخت. در دهه ۸۰، شایعترین عامل در وقوع مرگهای مغزی، تصادف بود. یعنی حدود ۸۶ درصد از مرگ مغزیها بهدلیل تصادف اتفاق میافتاد، اما از زمانی که قانون کلاه ایمنی جدی شد و بستنِ کمربند هم اجباری شد، تصادفها کم شد و آمارهای مرگ مغزی هم کاهش بسیار فاحشی یافت. دراینبین، اما مدتی است آمار سکتههای مغزی که منجر به مرگ مغزی میشود، زیاد شده است، بهویژه پس از کرونا و بین جوانان.
بله، ما دراینباره مقالهای هم منتشر کردیم. در این مقاله به بررسی وضعیت صد فردی پرداختیم که دچار سکته مغزی شده بودند. نتیجه این بود که بیشتر این افراد به کرونا مبتلا شده و بعد از چند ماه با خطر خونریزی مغزی و سکته مغزی روبهرو شده بودند.
بله! درواقع حالا آمار سکتههای مغزی با آمار تصادفها برابری میکند و البته از آن هم بیشتر شده است. بعد از اینها هم عواملی مانند تشنج طولانی، آسم شدید و مسمومیتها در مرگ مغزی تأثیر گذاشته است.
به طور معمول انتظار میرود سکتههای مغزی برای افراد بیش از شصت سال اتفاق بیفتد، اما شاهدیم که این سکتهها به سن کمتر از پنجاه سال رسیده است. حتی میبینیم فردی که سابقه بیماری خاصی هم ندارد، ناگهان دچار سکته مغزی شده است.
شایعترین دلیل، فشارخون و قندخون بالا و کنترلنشده است. استرس، کرونا، بیتحرکی، چاقی و سبک زندگی مردم هم در این موضوع تأثیر گذاشته است. درواقع هر عاملی که باعث افزایش تصلب شرایین شود، یعنی رگ ما را مستعد پارهشدن کند، در بروز سکته مغزی تأثیر دارد. دراینبین، باید به آمار مرگهای مغزی ناشی از خودکشی هم توجه کرد که نشاندهنده افزایش مرگومیرهای منجر به خودکشی در جامعه است.
ما هر فردی را که دچار مرگ مغزی شود، برای پیوند بررسی میکنیم که این موضوع امسال تعداد بیشتری را به خود اختصاص داده است؛ اما همه افراد دچارِ مرگ مغزی، مناسب اهدای عضو نیستند. حدود ۸۰ تا ۹۰ درصد این افراد برای اهدای بافت کبد مناسباند، ۵۰ تا ۶۰ درصد برای اهدای کلیه و در پانکراس ۳۰ درصد و ریه ۲ درصد سهم دارند. در آمارهای امسال، عدد پیوند ریه، صفر بوده است. دراینبین، اما ۱۰ درصد اهداکنندگان مرگ مغزی برای پیوند قلب مناسب هستند.
از طرفی، برای پیوند این عضو، سن افراد اهمیت دارد که باید کمتر از ۴۵ سال باشد. متأسفانه سن افرادی که دچار سکته قلبی میشوند، در استان ما کم شده است. تأسف دیگر هم اینجاست که تعداد گیرندگان در فهرست انتظار قلب هم که مناسب پذیرش باشند، بیشتر شده است. از طرفی، تیم قلب ما هم از نظر تعداد اعضا و زمانبندی تقویت شده است؛ چون کار پیوند، شبانهروزی است و زمان نمیشناسد و باید آمادگی برای عمل وجود داشته باشد. در هر صورت همه این شرایط دستبهدست هم داده است تا تعداد پیوندهای قلب ما در مقایسه با سال گذشته افزایش داشته باشد.
بهتازگی کودکی را برای پیوند عضو آماده کردیم که پدرومادرش بهاشتباه به او قرص متادون خورانده بودند. البته این حرف خودشان بود که اشتباهی روی داده است. در هر صورت، این طفل دچار ایست قلبیتنفسی شده بود و بعد هم دچار مرگ مغزی شد. کودک چهاردهماههای هم بود که بهدلیل تب، تشنج کرده و بهدنبال آن دچار مرگ مغزی شده بود؛ بنابراین نمیتوان گفت همیشه قصوری از سوی والدین پیش آمده است که طبیعتا هیچ پدرومادری نمیخواهد برای فرزندش اتفاقی بیفتد. البته بهجز موارد خودکشی که باید واقعا خانوادهها مراقب فرزندانشان باشند.
بله، همیشه در خبرها موضوع پیوند قلب، پررنگ بیان میشود و پیوندهای دیگر کمتر اهمیت مییابد. در صورتی که حتی اگر فقط یک قرنیه اهدا شود، کار کمی نیست؛ چون بینایی به فرد دیگری بخشیده شده است. هدف همه ما نجات جان انسانهاست، چه با پیوند پوست، کبد و... و هیچ فرقی بین ارگانها و بافتهای مختلف وجود ندارد؛ بنابراین باید تمرکز از روی قلب برداشته شود. متأسفانه بین اهداکنندگان هم دیده میشود، با اینکه مثلا هفتهشت عضو از عزیزشان را اهدا کردهاند، اما دلشان میخواسته است قلبش را هم اهدا میکردند، در صورتی که این عضو مناسب اهدا نبوده است. این بستری است که باید با فرهنگسازی تعدیل شود.