به گزارش شهرآرانیوز سال ۱۹۱۷ میلادی و در خلال جنگ جهانی دوم، بیانیهای در مطبوعات انگلیسی منتشر شد که سرآغاز بسیاری از تنشها در جامعه جهانی بود. در همان سالها، فلسطین که پیش از آن جزو قلمرو عثمانی محسوب میشد، به تسلط متفقین درآمد. دولت انگلیس در سال ۱۹۱۷میلادی برای اعلام حمایت از یهودیهای صهیونیست، مجوز ایجاد یک «خانه ملی برای مردم یهود» در فلسطین را صادر کرد.
در آن زمان اقلیت کوچکی از یهودیان در فلسطین زندگی میکردند. «آرتور جیمز بالفور» این بیانیه را در قالب نامهای به تاریخ ۲ نوامبر۱۹۱۷ خطاب به لرد روتشیلد (یکی از رهبران جامعه یهودیان بریتانیا) و برای ارسال به فدراسیون صهیونیسم در بریتانیای کبیر و ایرلند ارسال کرد. این اعلامیه که به نام «بالفور» شهرت پیدا کرد، سرآغاز تشکیل دولت غاصب اسرائیل در فلسطین بود.
در سالهای بعد واکنشهایی دربرابر این اقدام در میان مسلمانان ایجاد شد و علما مخالفت خود را با تجاوز صهیونیستها در سرزمینهای اسلامی نشان دادند. اما صهیونیستها با تکیه بر حمایت غرب، به تجاوزگری خود ادامه دادند. در سال ۱۳۲۶ خورشیدی انگلیس در جامعه ملل پیشنهاد تأسیس دولت اسرائیل را مطرح کرد و با این کار بهدنبال آن بود مسیری را که از سال ۱۹۱۷ میلادی شروع کرده بود، به پایان برساند.
روشنفکران ایرانی از دهه نخست قرن چهاردهم، مخالفت خود را با این اقدام یهودیان نشان دادند. این مخالفتها تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. به تازگی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی سندی مبنیبر مخالفت برخی فعالان ملی و روشنفکران و روزنامهنگاران ایرانی منتشر کرده است که نشاندهنده اهتمام ویژه این افراد در مخالفت با تجاوزهای رژیم غاصب اسرائیل است. در این نوشته برآنیم نگاهی به این سند تازهمنتشرشده بیندازیم.
شاید یکی از نخستین دلایلی که یک دولتمرد روشن فکر ایرانی ناچار به اعلام موضع در قبال بحران فلسطین شده است، به موضوع محمدعلی فروغی در دوران حکومت پهلوی اول بازگردد و زمانی که او در آخرین روزهای ریاست بر شورای جامعه ملل در ژنو، به طور ناگهانی با طرح قضایای فلسطین و دعوای عرب و یهود ازسوی رئیس الوزرای انگلیس روبهرو میشود. فروغی در گزارشی که دراین باره به تهران میفرستد، نخست دعاوی نماینده انگلستان را درباره اینکه مبنای تصمیم این کشور در این قضیه، نژادی و مذهبی نیست و لندن همچنان در اجرای تصمیمهای خود درباره سرپرستی فلسطین و تأسیس کانون یهود راسخ است، بیان میکند.
او مینویسد: «چون اطلاعات هنوز در باب این قضایا کافی نیست که اظهارعقیده کنیم، همین قدر من که نماینده یک مملکت اسلامی هستم، با مسلمینی که در فلسطین مصیبت دیده اند و میبینند، اظهار همدردی و دلسوزی و در عالم انسانیت از قضایای واقعه، اظهار تأسف میکنم و امیدوارم تکرار نشود. چرا نباید عناصر مختلفی که آنجا هستند، باهم به موافقت زندگانی بکنند؟ و امید است که دولت انگلیس که در اداره کردن مردم تجربه کامل دارد، برای آن مملکت رژیمی فکر کند که موجب امنیت و صلح و وفاق باشد. درهرحال تفتیشاتی که در این قضایا به عمل میآید، باید از روی عدالت باشد و رعایت مساوات بشود و نگذارند حقوق حقه یک طرف را طرف دیگر پایمال کند».
جلال آل احمد زمانی به سرزمینهای اشغالی سفر کرده و در نوشته هایش در مدح اسرائیل، مطالبی بر روی کاغذ ثبت کرده بود، اما جلال، پدرخوانده روشن فکری ایران، هنگام جنگ اعراب و اسرائیل نوشت: «وجدان روشن فکر ایرانی باید از این ناراحت باشد که چرا نفت ایران در تانک و هواپیمایی میسوزد که برادران عرب و مسلمانش را میکشد؟
وجدان روشن فکر ایرانی باید از این ناراحت باشد که چرا نفت سعودی و کویت در تانکها و هلیکوپترهایی میسوزد که ملت فقیر ویتنام را به توپ بستهاند؟ چه کسی گفته است که وجدان روشن فکر ایرانی را هم باید مطبوعات فرنگ بسازد؟» آنچه جلال آرزو کرده بود، درمیان روشن فکران ایرانی در جریان بود.
رضا براهنی، عضو کانون نویسندگان، با ترجمه کتاب «عرب و اسرائیل» نوشته ماکسیم رودنسون، ابراهیم یونسی، مترجم و فعال چپ، با ترجمه کتاب «صهیونیسم» اثر یوری ایوانف، کتاب «فلسطین آزاد میشود» اثر حکیمی، نویسنده مذهبی و «نالهها» اشعار ح. فصیحی، حساسیت نهادهای امنیتی را برانگیخت؛ نویسندگان و کتابهایی که تودههای مردم را با واقعیت فلسطین آشنا میکردند.
آل احمد در زمان جنگ ۱۹۶۷ اسرائیل، طعنهای به روشن فکران چپ زد که هنوز حامی اسرائیل هستند. طبق عقیده آنان، سوسیالیسم اسرائیلی باز برتر از کمونیسم شوروی است و دولت اسرائیل از دولتهای عربی، پیشروتر و مترقیتر بود. داریوش آشوری در مقالهای با نام «ضدصهیونیسم و ضدامپریالیسم در شرق»، بحث خود را طرح میکند؛ امری که با واکنش و جوابیه شدیداللحن علی شریعتی روبهرو میشود.
شریعتی در نقد تندش که در تیرماه سال ۴۶ در مجله فردوسی منتشر شد، مینویسد: «رژیمی که با اسلحه انگلیس و آمریکا و فرانسه، سرزمینی را اشغال میکند و از سراسر اروپا، سرمایه داران را به یک کشور فقیر عربی میکشد و مردم آن را به صحرای سوزان سینا و اردن و سراسر آفریقا و خاورمیانه پراکنده میکند و دهقان مسلمان را در دهات خود، محبوس میسازد و هرگاه یک کشور عربی، قصد نجات از یوغ استعمار غربی را دارد، با یک اشاره امپریالیسم بر آن میتازد، اسرای رسمی جنگ را وحشیانه شکنجه میکند، مردم را از خانه هاشان بیرون میراند و مبنای سیاسی و اجتماعی رژیم خود را بر یهودی بودن نژاد و کلیمی بودن مذهب استوار میکند، فاشیست است یا کشوری که گناه نابخشودنی اش در چشم شما؟»
وی در ادامه، با شمشیری آخته، اندیشه آشوری را به چالش میکشد و مینویسد: «چگونه میتوان به داریوش آشوری و امثال او که، به هر مصلحتی، یک عده تاجر و سیاست پیشه و ماجراجو و سرمایه دار آلمانی، ایتالیایی، فرانسوی، آمریکایی و شرقی را که از کشورهای مختلف هستند و با زبانها و روحیات و سطح درآمد و سنن و عادات گوناگون و برای انجام نقشه معین و روشنی به فلسطین آمده اند و حداکثر نوزده سال فقط سابقه تاریخی دارند، یک «ملت واحد چالاک دلیری که بهترین جنگها را میکند» معرفی مینماید، اجازه داد که در جنگ ملی علیه استعمار، همگام با اسرائیل به همه کشورهای مورد تجاوز وی بتازد و سم پاشی کند و همه روشن فکران ایرانی و همه رهبران ملل آزادشده را دشنام دهد؟»
اخیرا، سندی را مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرده است که در آن، به نامه برخی فعالان ملی و روشن فکران و روزنامه نگاران ایرانی اشاره شده است. آنها از رئیس سازمان ملل خواسته اند مانع تجاوزهای اسرائیل به جنوب لبنان شود. در ۲۰اسفند۱۳۵۶ گروه بزرگی از چریکهای فلسطینی در عملیاتی در شمال تل آویو، ۴۶سرباز اسرائیلی را کشتند و ۸۴نفر را مجروح کردند. چریکها تا قلب اسرائیل، پیش رفتند و صد گروگان گرفتند. این بزرگترین شبیخون چریکهای فلسطینی تا آن زمان بود.
به تعبیر مطبوعات وقت ایران: «فداییان توانستند با دراختیار داشتن حدود یکصد گروگان در حدود شصت کیلومتر در پررفت وآمدترین جاده اسرائیل پیشروی کنند. چند تن از فداییان، توانستند در تاریکی شب و درمیان درختان، ناپدید شوند». مناخیم بگین، نخست وزیر اسرائیل، اعلام کرد اسرائیل حمله خونین روز شنبه چریکهای فلسطینی را هرگز فراموش نخواهد کرد و گفت: «حمله جوخه مرگ فلسطینی ها، خطر مهلکی را که ایجاد کشور فلسطینی را دربردارد، نشان داد».
اسرائیل سریع دست به انتقام زد؛ بزرگترین حمله دریایی، زمینی و هوایی اسرائیل به لبنان، از سحرگاه ۲۴اسفند آغاز شد و همه اردوگاههای فلسطینی در جنوب لبنان، به تصرف اسرائیل درآمد و روز بعد، اعلام شد که اسرائیل سراسر جنوب لبنان را اشغال کرده است.
در همان تاریخ، برخی فعالان ملی و روشن فکران و روزنامه نگاران ایرانی، نامهای خطاب به رئیس سازمان ملل نوشتند و خواستار اخراج فوری و بدون شرط ارتش اسرائیل از لبنان و مجازات اسرائیل به علت تجاوز و کشتار مردم بی گناه شدند.
در گزارش منبع ساواک، به این نامه اشاره شده و آمده است: «اخیرا عناصر وابسته به جبهه به اصطلاح ملی و مذهبیون افراطی و نویسندگان، اعلامیهای تحت عنوان دبیرکل سازمان ملل متحد، در مورد تخلیه اراضی اشغالی فلسطین و اخراج قوای اسرائیل از لبنان، به امضای سی نفر تکثیر و توزیع نموده اند».
دربین امضاکنندگان نامه، نام محمدتقی شریعتی مزینانی، پدر دکتر علی شریعتی، فعالان ملی مانند کریم سنجابی، کاظم سامی، احمد صدر، سیدابوالفضل موسوی، محمد بسته نگار، عباس رادنیا و روزنامه نگاران و نویسندگانی، چون شمس آل احمد، علی اصغر حاج سیدجوادی، اسلام کاظمیه و جواد مجابی به چشم میخورد.
متن کامل این نامه که مرکز اسناد انقلاب اسلامی برای اولین بار آن را منتشر کرده است، از این قرار است:
۲۶/۱۲/۱۳۵۶
آقای دبیرکل سازمان ملل متحد-نیویورک
با احترام؛ ملت ایران خواستار فوری اخراج بدون شرط ارتش اسرائیل از لبنان و مجازات اسرائیل به علت تجاوز و کشتار مردم بی گناه است.
تخلیه کلیه اراضی اشغالی فلسطین و شناسایی حق تعیین سرنوشت برای ملت فلسطین و استقرار حکومت ملی ازسوی سازمان آزادی بخش فلسطین، مورد تقاضای ملت ایران میباشد. ایران-تهران.
در نامهای که متن آن از نظر گذشت، نام دو تن از فعالان سیاسی و دینی مشهد به چشم میخورد. استاد محمدتقی شریعتی، از چهرههای شناخته شده دینی و سیاسی مشهد که با تأسیس کانون نشر حقایق اسلامی در مشهد، فعالیتهای دینی چشم گیری به منظور تنویر افکار جوانان در حوزه اعتقادات دینی انجام داده است و کاظم سامی، یکی دیگر از امضاکنندگان آن نامه مذکور، یکی از فعالان کانون نشر حقایق در مشهد بود. او اولین وزیر بهداشت در ایران، پس از انقلاب اسلامی در دولت موقت ایران و نماینده نخستین دوره مجلس شورای اسلامی بود. سامی، سالها درکنار استاد شریعتی در کانون فعالیت میکرد.
در سال ۴۳ خورشیدی، اعضای کانون نشر حقایق به دنبال برگزاری جلسهای برای بررسی وضعیت سیاسی مشهد و فعالیتهای پیش رو بودند. طبق گزارش منبع ساواک، افرادی، چون آیت ا... میلانی، طاهراحمدزاده، آیت ا... قمی، استاد شریعتی، دکتر علی شریعتی و برخی دیگر به این جلسه دعوت شدند.
یکی از موضوعات مطرح شده در جلسه طبق سند ساواک، «فاش کردن هرچه بیشتر نفوذ اسرائیل در ایران و انتشار کتبی در این مورد و تأیید اتحاد دول اسلامی» بوده است. در همان زمان، فعالیتهای بهائیان نیز در مشهد درخورتوجه بوده است و این گروه نیز مشمول حمایت یهودیان صهیونیسم بودند و در حلقه مرکزی آن در سرزمینهای اشغالی حضور داشتند.
حکومت پهلوی تمام سعی خود را برای ایجاد ارتباط با دولت غاصب اسرائیل میکرد، اما درظاهر نمیخواست این مسئله، توجه مردم را به خود جلب کند. اما انقلابیها میدانستند که حکومت حاضر است به هر روشی، رابطه خود را با اسرائیل حفظ کند؛ به همین دلیل لازم بود مردم نیز از این مسئله آگاه شوند. طرح موضوع «فاش کردن نفوذ اسرائیل» در جلسه کانون نشر حقایق مشهد، نشان از اهتمام ویژه فعالان انقلابی برای مبارزه با اسرائیل و اندیشه صهیونیسم در ایران دارد.