سمیرا شاهیان | شهرآرانیوز؛ یک دیوارِ لمسی را تصور کنید که با کمک دو انگشت شست و سبابه خود روی آن بزرگنمایی میکنید. فرض کنید با هر بزرگنمایی، نمای دو پنجره روی دیوار ظاهر میشود، پنجرههایی که هرکدام از آنها نماینده یک واحد آپارتمانی با یک نوع مزاحمت هستند. پشت یکی از پنجرهها آقایی هر روز عصر سازدهنی میزند و لبه یکی از آنها پسر جوانی هر روز آواز میخواند.
حالا فرض کنید بزرگنمایی بیشتری میکنید و دهها پنجره دیگر هم دیده میشود؛ یکی پای پنجره بلندبلند با تلفن صحبت میکند، آن یکی زباله پرتاب میکند، دیگری فرزندش را صدا میزند که نان بخرد، فرد دیگری به رانندهای فرمان میدهد تا پارک کند و ... واقعیتش این است که آپارتماننشینی در دنیای امروز، دیگر یک سبک زندگی نوگرایانه در مقایسه با سبک زندگی نسل پدربزرگهایمان در خانههای ویلایی نیست، بلکه برای برخی واقعا از سر اجبار و ناچاری است.
شاید خیلی از آپارتماننشینهای فعلی اگر هنوز جوان بودند و دست و پای سالمی داشتند، پول و سرمایه بیشتری در بساط داشتند، تنها نبودند یا مجبور نبودند یک زمین را به چند خانه تقسیم کنند تا در این وانفسای اقتصادی هرکدام از فرزندانشان صاحب یک سقف شوند و هزار و یک «اگر» دیگر، هرگز حاضر نمیشدند پیه آپارتماننشینی را به تنشان بمالند.
بههمین دلیل مجموعه قوانینی وضع شده است که توجه به آنها آپارتماننشینی را برای همه ساکنان یک ساختمان آسانتر میکند؛ قوانینی که به ما یادآوری میکند گاهی کوچکترین موضوعها در آپارتمان، اهمیت زیادی پیدا میکند و ضروری است نسبت به آنها حساس باشیم، مانند پاکوبیدن در راه پلهها، محکم بستن درها و خندیدن در راهروها. در ادامه قصد داریم بهمناسبت روز فرهنگ عمومی با چند روایت از شهروندان به مصداقهای آلودگی صوتی و سر و صداکردن در آپارتمان بپردازیم.
ساختمانشان چهارطبقه و هشت واحدی است. یک ساختمان جمعوجور با متراژهای متوسط که همه ساکنان آن بهجز یک واحد مسکونی خودروسوار هستند. آقای موتورسوار ساکن طبقه سوم و فردی مؤدب و محترم است، ولی هرشب که به خانه میرسد بعد از اینکه در ورودی برایش باز شد، با چرخ جلویی موتور در را محکم هل میدهد و با قدرت آن را تا آخر باز میکند و با موتور روشن وارد پارکینگ میشود.
کاری که اگر ساکنان خانه حواسشان به آن نباشد، ممکن است در زمان خروج از آپارتمان برایشان حادثه بسازد. فرض کنید نوجوان یا کودکی قصد دارد در ورودی را باز کند و از آپارتمان خارج شود که ناخواسته در با فشار زیاد به سمتش برخورد میکند و شرایط بهگونهای رقم میخورد که اصلا خوشایند نیست. کمترین آسیب در چنین حالتی ترس است و میتواند برای کودکان و میانسالان خطر جدی داشته باشد.
در طبقه اول یک آپارتمان زندگی میکنند و یک پمپ آب برای کل ساختمان، درست جایی زیر اتاق خواب واحدشان تعبیه شده است. پمپی که صدای خیلی آزاردهندهای دارد و برای کسی که در روز بهخاطر شغلش با دستگاههای تراشکاری سروکار دارد، تحمل ناشدنی است. تا به حال چند بار همین موضوع را شفاهی و کتبی به اهالی ساختمان یادآوری کرده، ولی گویا گرفتاری افراد آنقدر زیاد است که فرصتی برای اتفاق نظر در این باره ندارند.
موضوعی که او را واداشت با یک مشاور حقوقی صحبت و چنین پاسخی را دریافت کند؛ «اگر نصب پمپ آب با توافق همه همسایهها بوده است شما حق اعتراض ندارید، ولی اگر اینطور نبوده، میتوانید تقاضای برداشتن یا جابهجایی پمپ آب را داشته باشید و اصل ۴۰ قانون اساسی هم از شما حمایت میکند. برابر این اصل هیچکس نمیتواند اعمال حق خود را وسیله زیان دیگری قرار دهد.»
طبقه چهارم ساکناند و، چون ساختمانمان آسانسور ندارد مجبور هستند هر روز کلی پلهنوردی کنند. روزهای اول که به این ساختمان آمده بودند، بلندترین صدایی که در زمان رفتوآمدهایشان شنیده میشد صدای نفسنفس زدن و خستگی ناشی از بالا و پایین رفتن از این پلهها بود، ولی حالا مدتی است در توقفگاههای هر طبقه، همدیگر را صدا میزنند و بههم یادآوری میکنند که وسیلهای را داخل خانه جا نگذارند یا تلفنهای غیر مهم را جواب میدهند تا وقتی به خانه میرسند دستکم یکی از کارهایشان تیک خورده باشد!
مشکل بزرگتر، مهمانیهای هر شب و هر روزشان است. با اینکه آدم تصور میکند این تعداد پله به کمتر صاحبخانهای دل و دماغ مهمانیدادن، میدهد اینها همیشه با خانوادههایشان دورهم هستند و شبنشینی دارند؛ شبنشینیهایی که حتی اگر بتوان سروصدای ناشی از رفتوآمدشان در راهپلهها را هم نادید گرفت، بازهم بعد از ساعت دهونیم، یازده شب برای ما همسایهها مزاحمت دارد.
حیاط مشاع، زمین بازی بچهها شده است! این معضل، فقط برای آپارتمان ما نیست، برای بیشتر ساختمانها شیوه ساختمانسازی طوری است که بنای ساختمان در واقع از طبقه اول شروع میشود و کل مساحت زیر آزاد و خالی است. همین فضای پارکینگی باز و حیاط مشاع بزرگ، انگار این اجازه را به خانوادههای بچهدار داده که آنها را راهی حیاط کنند. کودکان به خصوص پسر بچهها هم که وقتشناس نیستند، هر زمان که حوصلهشان سر برود، یک توپ میاندازند زیر پایشان و حتی اگر تنها هم باشند با دیوار پاسکاری میکنند.
ساکن طبقه اول بودند در یک ساختمان چند طبقه قدیمی با متراژ بالا. تا زمانی که آنجا بودند از دیوار صدا میآمد، ولی از آنها نه. خانوادهای محترم و آبرومند بودند که جز همسایگی آرام چیزی از آنها ندیده بودیم، ولی اسبابکشیشان همه را باخبر کرد! همسایه داخل ساختمانشان تعریف میکرد، بدون اینکه شفاهی یا با اطلاعیه کوچکی به ما اعلام کنند که اسبابکشی دارند با قطعی آب ما را از موضوع باخبر کردند.
گویا ابتدا، برای باز کردن بعضی از شیرآلات و جابهجایی قطعات نو و کهنه، کنتور آب را که بین همسایهها مشترک است قطع کردند و با این کار چند ساعتی دست همه را در پوست گرو گذاشتند، بعد از آن هم از صبح خیلی زود با خبر کردن یک خاور بزرگ اسبابکشی پرسروصدایی را شروع کردند.
درست است که بیشتر سروصداها مربوط به سه کارگری بود که وسایلشان را جابهجا میکردند، ولی مستأجر هم سعی در مدیریت سروصداهای آنها و توجه به کارشان که به رنگ دیوار راهروها آسیب نزنند و ... نداشت. خلاصه اینکه آنقدر این کارگرها که کار بار زدن وسایل را تا یازده شب ادامه دادند، سروصدا کردند که از ابتدا تا انتهای کوچه فهمیدند این همسایه قدیمی از محلهمان رفت.
خانوادهای چهارنفره هستند. مادر و پدرهر دو شاغلند و دو دختر محصل هم دارند که سر سازگاری با هم ندارند. از وقتی آمدهاند با هیچکس ارتباطی برقرار نمیکنند و بهظاهر هم متین و باوقار هستند. بعضی شبها، ولی ورق ماجرا برمیگردد. پدر و دخترها مشاجرهشان بالا میگیرد. اول یکیشان بلند فریاد میزند که ناخواسته توجه همه ما جلب میشود.
ماجرا، اما بالا میگیرد، یکی پدر میگوید و یکی دختر. کمکم پای فحشهای رکیک هم به میان میآید و از آنجا به بعد است که دختر با گریه و ناله همه خواستههایش را فریاد میزند. تقریبا هفتهای یکی دوبار همین بساط است و بیشتر این اتفاقات هم در کنار پنجره آشپزخانه میافتد. مشاجرههای خانوادگی ناراحتکننده و خستهکننده.
چندسالی است با اینکه جمعیت خانوادهمان و سن پدرم از همه ساکنان این ساختمان بیشتر است، ولی به جبر روزگار در این پیلوت هشتاد متری زندگی میکنیم. پیلوت اصلا جای مناسبی برای زندگی نیست. وقتی صبحها که افراد شاغل ساختمانمان به پارکینگ میآیند و خودروهایشان را روشن میکنند تا به محل کارشان بروند، تمام دودها وارد خانه ما میشود. انگار خروجی لوله اگزوزشان توی خانه ماست!
تا اینجای کار که گلهای نیست و شرایط ما اینطور رقم خورده است، ولی هوا که سرد میشود تازه مشکل ما با چند تا از ساکنان شروع میشود. یکی دوتایشان از یک ربع جلوتر خودروهایشان را روشن میکنند که موتورشان گرم شود. چند بار پدرم با آنها صحبت کرده و ازشان خواسته است این کار را، هم به دلیل آلودگی و هم ایجاد سروصدا نکنند، ولی گوششان به این حرفها بدهکار نیست.
شاید جلوگیری از روشن نگهداشتن بیهوده خودرو، بیشتر شبیه یک آییننامه داخلی در بعضی از ساختمانها و مجتمعهای مسکونی باشد، ولی بهتر است همه آپارتماننشینان هم به لحاظ اخلاقی و هم رعایت جنبههای مختلف فرهنگ آپارتماننشینی به آن توجه داشته باشند. به دلیل بسته بودن فضای پارکینگ این کار ایجاد سروصدا میکند و باید از آن خودداری کرد.
در ماده ۵۹ قانون تملک آپارتمانها به موضوع سروصدا در آپارتماننشینی اشاره و یادآوری شده است که سروصدا در آپارتمانها از ساعت مشخصی باید متوقف شود؛ در میهمانیهای شبهای غیر تعطیل بعد از ساعت ۲۲ و در شبهای تعطیل بعد از ساعت ۲۴ رعایت سکوت کامل در ساختمان (چه از لحاظ صدای میهمانان، چه از لحاظ صدای موسیقی) الزامی است.