شهرآرانیوز؛ این ذات جدانشدنی بازیگری است که دوری از صحنه، هنرمند را به فراموشی میسپارد طوری که انگار هرگز برابر هیچ دوربینی قرار نگرفته و در هیچ نقشی فرو نرفته است. این را نادیا دلدار گلچین به خوبی میدانست. پس، از همان سال ۱۳۸۰، درست در ایامی که همسرش را از دست داد و هم زمان متوجه شد کلیه اش دیگر مثل سابق کار نمیکند، دست بر زانو گذاشت و تصمیم گرفت به موازات مسیر درمان، حرفه بازیگری اش را هم ادامه دهد.
بازیگری نه تنها محل درآمد و تأمین هزینههای درمان بود، که بارها او را از سراشیبی افسردگی و انزوا بالا میکشید. او در شرایطی از بیــمــــاری صــعــب العــلاج خـــود باخبــر شد که سه فیلم «بی همتا»، «شب برهنه» و «مزاحم» را بر پرده سینماها داشت و سریالهای «سرزمین خاکستری» و «رستوران خانوادگی» او از تلویزیون پخش میشد. او، پس از عبور از یک دهه پر کار و درخشان در کارنامه بازیگری اش به دردسر بیماری و بیمارستان و مداوا افتاده بود. نادیا گلچین، پــیــش از ورود به حوزه بازیگری، از رشته تـــئـــاتر هـــنـــرســـتـــان عالی موسیقی فارغ التحصیل شده بود.
هرچند زمینه علاقه او به موسیقی موروثی بود، اما از جایی به بعد، استعداد و رشد خود را در بازیگری یافت. بیست وهفت ساله بود که پس از سالها تجربه تئاتر، با مجموعه تلویزیونی «درخت دوستی» در قاب تلویزیون ظاهر شد و پس از آن در سال ۱۳۶۹ با بازی در فیلم «ابلیس» ساخته احمدرضا درویش، طعم حضور بر پرده سینماها را نیز چشید و پس از آن با ورود به دهه سوم زندگی اش، به پرکارترین فصل کاری حرفه خود سلام کرد.
دهه ۷۰ با فیلم «همه دختران من» به عنوان بازیگری خلاق و حرفهای به جامعه بازیگری معرفی شد و در سال ۱۳۷۳ با فیلم «روسری آبی» بیش از پیش خوش درخشید. شانزده فیلم و سیزده سریال در دهههای ۷۰ و ۸۰، او را به نامی آشنا در میان مخاطبان سینما و تلویزیون تبدیل کرد. اما کلیههای دردمند او یارای حضور مستمرش در پروژههای سینمایی و تلویزیونی نبود.
نارسایی کلیوی پس از مدتی سایر اعضای بدن او را تحت الشعاع قرار داد و برای مدتی طولانی ناچار بود هفتهای سه مرتبه تحت درمان دیالیز کلیه قرار بگیرد. هزینههای درمان، او را وادار به فروش خانه اش کرد و همچنان از هر فرصتی برای حضور دوباره در آثار سینمایی و تلویزیونی استفاده میکرد. سال ۱۳۸۷ هنگامی که چهل وهشت ساله شده بود، با حضور در سریال «سه در چهار» به نقشی فراموش نشدنی در خاطر افکار عمومی تبدیل شد. او درست در اوج رشد و شکوفایی کاری خود بود که مغلوب پیشرفت بیماری اش شد.
آخرین اثر سینمایی او در سال ۱۳۸۹ با فیلم «سه درجه تب» اثر حمیدرضا صلاحمند به یادگار ماند و پس از سریال «کلاه پهلوی» در سال ۱۳۹۱ دیگر در قامت هیچ نقش تازهای ظاهر نشد. سال ۱۳۹۱ بود که با حمله حاد تنفسی به اغمایی عمیق فرو رفت و پس از ۹ روز، جسم آزرده از رنج بیماری را برای همیشه ترک کرد تا آنچه در یاد مخاطبان او میماند تصویر مادری مهربان در قالب نقشهایی گوناگون باشد که بیش از آنکه در نقشهای منفی ظاهر شود، هنرمندی در ردای نقشهای آرام و صبور و سازگار بود؛ درست شبیه به آنچه بود و آنچه از خود به جا گذاشت.