محمد عنبرسوز | شهرآرانیوز فیلم سینمایی «گیج گاه» یکی از عناوین سرزنده و مخاطب پسند اکران این روزهای سینمای ایران است؛ اثری که اگرچه خاطره بازی و مرور نوستالژی های دهه70 در آن پررنگ است، چندان شباهتی هم به کمدی های مرسوم بدنه در سینمای ایران ندارد. این فیلم روز گذشته در پنجمین جشنواره اسکیپتوندر هالیوود آمریکا نامزد دریافت ۱۰ جایزه شد.
این اثر پیش از این موفق به دریافت جایزه از چهلمین جشنواره ورزشی میلان، بهترین فیلم نامه از شانزدهمین جشنواره چبوکساری روسیه، نامزدی دریافت بهترین فیلم از پانزدهمین جشنواره فیلادلفیا آسیایی آمریکا، نامزدی دریافت سه جایزه از چهل و سومین جشنواره فیلم های ورزشی پالرمو ایتالیا و همچنین موفق به حضور در بخش رقابتی بیستمین جشنواره فرشته تابناک مسکو، نهمین جشنواره شیملا در هند و نهمین جشنواره سینه لاویستا در آرژانتین شده است.
به بهانه اکران «گیج گاه» در سینماهای کشور و نیز موفقیت های اخیرش در عرصه های بین المللی، گفت وگویی با عادل تبریزی، کارگردان مشهدی این فیلم، داشتیم که در ادامه آن را می خوانید.
به نظرم «سخت» کلمه مناسبی برای این مسیر نیست؛ شاید بهتر باشد بگوییم «مسیر صعب العبور» یا «مسیر مه آلود». هرچه از دشواری های این سال ها بگویم، حق مطلب ادا نمی شود. با این حال وقتی از سن کم به کار خود عشق بورزی و به دنبال ساختن فیلمی باشی که هویت خودت در آن منعکس شود، به سلامت از این مسیر سخت و پر از مه عبور خواهی کرد؛ هرچند که فکر می کنم این مسیر دشوار هنوز هم برایم ادامه دارد.
در ایران اساسا سیستم تولید فیلم در پایتخت متمرکز شده است و برای ساختن یک فیلم که در چرخه اقتصادی تولید و پخش سینمای ایران بتواند به چشم بیاید، چاره ای جز کار کردن در تهران نیست.
واقعا امکان نداشت. آرزوی قلبی من فیلم ساختن در مشهد است. در مشهد -چه در بافت سنتی شهر و چه حتی در بخش مدرن- لوکیشن های منحصربه فرد و حال و هوای ویژه ای وجود دارد که به اعتقاد من پر از شاعرانگی و حس است. با این حال جوی وجود دارد که برای فیلم ساختن باید این ظرفیت ها را ترک کنیم و به پایتخت برویم.
به هرحال من به شهرم و هنرمندانش احساس تعلق خاطر دارم؛ ضمن اینکه سینماگران درجه یک و کاربلدی در مشهد فعال هستند که کار کردن با ایشان مایه خرسندی است.
در باره این سؤال دو نکته را باید عرض کنم؛ اول اینکه داستان «گیج گاه» به دهه70 مربوط می شود و نه دهه60؛ دوم اینکه من «گیج گاه» را یک فیلم کمدی، به معنایی که شما مد نظر دارید، نمی دانم. این یک فیلم سرخوش و شیرین است که حس های مختلفی را در دل خودش دارد، حتی احساس غم. اجازه بدهید مثالی بزنم؛ «قصه های مجید» اثری است که ممکن است ما با تماشایش در موارد متعددی بخندیم، اما نمی توان گفت که یک اثر کمدی است. در «گیج گاه» هم ما اصلا قصد نداشتیم یک فیلم کمدی صرف بسازیم.
از همان اول هم هدف من بازنمایی نوستالژی ها نبود. نوستالژی در این فیلم صرفا ابزار من برای پرداختن به موضوعات مد نظرم است؛ یعنی چیزهایی از جنس اخلاق، عشق و ایثار که به نظر می رسد در جامعه امروز ما در حال فراموش شدن هستند.
به طور کلی قصه «گیج گاه» به نحوی نوشته شده است که کاشته ها را برداشت می کند و همه چیز در آن ناظر به کاربرد دراماتیک است، اما منظور شما از شاخ و برگ ها را نمی دانم. بهتر است مصداقی صحبت کنیم.
آن سکانس کلیت تحلیلی فیلم را در بر دارد. ما با شخصیتی به نام حسن سروکار داریم که دل بسته زنی به نام مهتاب است. مهتاب می خواهد به واسطه شخصیت قهرمانی -که جمشید هاشم پور است- ترس های فرزند خود را از بین ببرد. حسن هم دل بسته همین قهرمان است و در عین حال اصول و اخلاق خاص خودش را دارد و می خواهد قهرمان زندگی آن زن و فرزندش باشد، اما به بدل قهرمان تبدیل می شود.
او شخصیتی است که در زندگی راه های متفاوتی پیش رویش قرار گرفته است و کم کم درمی یابد که شاید اساسا قهرمان بودن مسئله دسترس پذیری نیست. به عبارت دیگر شخصیتی که می خواهد قهرمان باشد، در طوفان وقایعی که از سر می گذراند، متزلزل می شود. به همین خاطر است که من تعمدا بر آن سکانس تأکید داشتم.
اول بگویم که کل تیم در همراهی با من سنگ تمام گذاشتند، اما مشخصا چون از حامد بهداد صحبت شد، باید عرض کنم که او آن قدر با من همراه بود و با رویکرد حرفه ای در کنارم قدم برمی داشت که باعث شد من از پیش تولید و پس تولید فیلم هم درست به اندازه زمان ضبط لذت ببرم و به نظرم حاصل این روند در خروجی کار مشاهده می شود.
اما درباره شروع این همکاری باید بگویم که تمرکز ما، از همان ابتدا بر فیلم نامه و بازی این هنرپیشه ها بود؛ به طوری که مثلا دل مشغولی مدام من و بهداد این بود که شخصیت حسن، لایه های مختلفی داشته باشد تا تبدیل به کلیشه نشود.
اصلا این حرف را قبول ندارم. حسن خشنود مردی است که کتابی تألیف کرده و هم زمان اهل ادبیات و ورزش است؛ ضمن اینکه سلیقه خاص خودش و جهان بینی منحصربه فردش را هم دارد. مهتاب هم به همین شکل است و آیین خاص خودش را دارد. او برای ازدواج کردن به زندان می رود و در سکانسی دیگر می بینیم که شعر می نویسد. چطور شخصیت هایی با این لایه های گوناگون و پیچیده می توانند تیپ باشند؟
در میان همه شخصیت ها فقط نقش بهرنگ علوی تیپ است؛ آن هم تعمدا به این شکل طراحی شده بود تا یک «بدمن» سینمایی تیپیکال باشد. من به اتفاق حامد بهداد، باران کوثری و سروش صحت ساعت ها درباره این شخصیت ها حرف زدیم تا از تیپ شدنشان جلوگیری کنیم. در مورد شخصیتی که آقای صحت ایفای نقشش را بر عهده دارد، دقت کنید که ماجرای کتک خوردنش در زندان و حتی آن بستنی چطور در خدمت پرداخت شخصیت قرار گرفته است.
من معتقدم که زرق و برق در آثار کمدی می تواند خوب باشد، به شرطی که در خدمت درام قرار بگیرد. سریال «جناب عالی» اثری ساده بود که با بودجه کمی ساخته شد، اما آن اثر را هم نمی توانم کمدی، به معنای رایج آن، بدانم. «جناب عالی» روی مرز جدی و کمدی قدم برمی داشت و مثل «گیج گاه» دارای وجوه مختلفی بود. از این جهت حرفتان را قبول دارم که شباهت هر دو اثر به سادگی آن ها بازمی گردد؛ اما من اساسا این سادگی را دوست دارم و معتقدم که با پناه بردن به سادگی است که می توانیم به عمق نزدیک شویم.
من به دنبال زرق و برق و رنگ و لعاب الکی نیستم. اجازه بدهید باز هم مثالی دیگر از سینما بیاورم؛ شاید بتوان گفت که ما فیلم سازی ساده گوتر از داریوش مهرجویی نداریم. مثلا فیلم «مهمان مامان» را در نظر بگیرید. این فیلم در عین سادگی پر از طراوت است و اثری عمیق و انسانی محسوب می شود؛ یا حتی آثار تلویزیونی ماندگاری مثل سریال «خانه سبز». من این لحن را می پسندم و تلاش می کنم به آن نزدیک شوم.
فیلم «گیج گاه» بعد از جشنواره دوباره تدوین شده است؛ زیرا ما به این نتیجه رسیدیم که می تواند از لحاظ تدوینی، بهتر شود؛ نسخه ای که در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، در نیمه دومش، ریتم فیلم قدری کند بود که این موضوع در نسخه در حال اکران برطرف شده است تا فیلم سرحال تر بشود.