حسین برادرانفر
خبرنگار شهرآرا محله
پدربودن حسی از جنس اقتدار و پشتگرمی است. پدر که داشته باشی به قول معروف «پشتت به کوه بند است»، همه ما بهعنوان فرزند، جلوههای مختلفی از این اقتدار و پشتگرمی پدرانه را دیده و درک کردهایم. این حس پدرانه تا زمانی که ما زنده هستیم وجود دارد، حتی زمانی که خودمان مردان و زنان بزرگی شده ایم و حتی زمانی که به هر دلیلی پدر را از دست داده باشیم، پدر چراغ و روشنایی هر خانه است.
خانههایی که روشنایی این چراغ را از دست دادهاند، تازه میفهمند که چه گوهر بیمانندی از پیششان رفته است. شاید پدرها مثل مادرها زیاد احساسات و عواطف خود را نشان ندهد، اما در هر لحظه و هر زمان نگران سرنوشت فرزندان خود هستند و این حس بیبدیل را نشان میدهند. زمانی که راهی مدرسه و کلاس درس شدیم، بروز این مهر پدرانه را در هیئت معلمان مدرسه مشاهده کردیم. در همان روزها به ما میگفتند: «معلم مانند پدر است، پدری که هم علم و دانش را به ما آموخت و هم درس مردانگی و جوانمردی را»، معلمانی که با تمام وجود شاگردان را همانند فرزندان خود دوست داشته و نگران آینده آنان هستند. معلمانی که با دیدن روزگار نامساعد شاگردانشان ناراحت و اندوهگین میشوند و تا جایی که توان داشته باشند دست آنها را گرفته و یاریشان میکنند.
معلمانی که با شنیدن موفقیتهای علمی و تحصیلی شاگردانشان احساس غرور و آرامش میکنند و باد به غبغب میاندازند. درست همانند یک پدر، پس بیراه نیست اگر بگوییم همه معلمان سرزمین ما، الگوی جوانمردی، عشق و محبت پدرانه هستند. به مناسبت ۱۳ ماه رجب، سال روز ولادت امیرمؤمنان، حضرت علی (ع) و روز پدر، گفتوگویی با چند تن از معلمان دلسوز منطقه آموزشی تبادکان که در محلات منطقه ۱۲ سکونت دارند، انجام دادهایم. معلمانی که سالها گچ خوردهاند و بر گردن امثال من حق پدری دارند. معلمانی که بعد گذشت سالها هنوز هم با شاگردان سالهای دور و نزدیک خود ارتباط نزدیک دارند، همچون همیشه جویای احوال و روزگار شاگردان خود هستند و موفقیتهای آنها را باحسی غرورانگیز و پدرانه تحسین میکنند.
دوستی و رفاقت ۳۲ ساله با دانشآموزان
سید اسعد فیض متولد سال ۱۳۴۴ در مشهد است. او ۳۲ سال از عمر خود را در آموزش و پرورش به خدمت معلمی پرداخته است و تمام این ۳۲ سال را به تمایل خود در مناطق محروم بهویژه منطقه آموزش و پرورش تبادکان و مناطق حاشیهای شهر سپری کرده است. رابطه عمیق دوستی و همکاری بین او و شاگردانش زبانزد همگان است.
وی در توضیح این مطلب میگوید: بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه تربیت معلم، با تمایل و علاقه خودم خدمت در مناطق محروم را انتخاب کردم و همه این ۳۲ سال را با افتخار در خدمت دانشآموزان مناطق حاشیه شهر، روستاهای مجاور و مناطق محروم، اما بهشدت مستعد بودهام.
فیض میافزاید: اعتقاد دارم که معلم به هر مدرسهای که میرود، باید تا موقع به ثمر نشستن زحماتش در همان مدرسه بماند (این رسمی است که در کشور ژاپن نیز وجود دارد) معلمی که از همان ابتدای ورود دانشآموز به مدرسه با او همراه است، در طول سالهای تحصیل با وضعیت خانوادگی، شغلپدر و موقعیت اقتصادی خانواده دانشآموزان آشنا میشود و براساس همین شناخت و آشنایی با دانشآموز رفتار میکند. علاوه بر این با گذشت زمان حس اعتمادی بین دانشآموز و معلم به وجود میآید و دانشآموز خجالت یا ترسی ندارد که مشکلات و مسائل خود و حتی خانوادهاش را برای معلمش بگوید. معلم نیز احساس نزدیکی عمیقی با دانشآموز میکند و همانند پدری مهربان با شاگردانش رفتار خواهد کرد. خوشبختانه با این دیدگاه، از همان سالهای ابتدایی تدریس در مدرسه توانستم رابطه دوستی محکمی را با دانشآموزان برقرار کنم و در سایه همین اعتماد و دوستی کارهای بزرگی را با کمک دانشآموزان انجام دادم. هنوز هم بعد از گذشت سالها با شاگردانم در ارتباط هستم. شاگردانی که حالا برای خود مردان و زنانی بزرگ شدهاند، فرزند دارند و افتخار جامعه خود محسوب میشوند، اما هر زمان که دچار مشکل و گرفتاری هستند قبل از اینکه حتی به پدر و خانواده خود مراجعه کنند با من تماس میگیرند و من نیز هرکاری بتوانم برای آنها انجام میدهم. این ارتباط فقط یک معنا دارد، آنها برای من همانند فرزندانم هستند، با تمام وجود دوستشان دارم و از موفقیت آنها خشنود میشوم، مثل یک پدر.
تأسیس اولین کتابخانه در روستا
معلم بازنشسته مدارس روستایی به عنوان یک معلم و فعال فرهنگی معتقد است که تحول فرهنگی و اجتماعی فقط در سایه مطالعه کتاب میسر است. بر همین اساس با همت و پشتکار اقدام به تأسیس کتابخانه در روستا میکند.
اسعد فیض در توضیح این مطلب میگوید: در حوزه فرهنگی اعتقاد دارم تا زمانی که مطالعه و کتابخوانی در جامعه رواج پیدا نکند، فرهنگ جامعه متحول نمیشود. تحصیلات دانشگاهی و عالیه نیز باعث رسیدن ما به جامعه ایدهآل نخواهد شد، چه بسیار افراد با تحصیلات عالی و دانشگاهی در جامعه حضور دارند، اما سطح فرهنگی جامعه را ارتقا ندادهاند، پس تحصیلات ملاک بافرهنگبودن انسان نیست، از این رو سعی کردم در هر جایی که فعالیت دارم، فرهنگ کتابخوانی را رواج دهم که خدا را شکر در این زمینه توفیقاتی نیز حاصل شد.
معلم قدیمی مشهدی در ادامه با اشاره به راهاندازی کتابخانه در برخی روستاهای مشهد، میافزاید: ۱۱ سال پایان دوران خدمتم در روستای «مارشک» سپری شد. از سال ۱۳۸۴ تا سال ۱۳۹۵، در همان روزهای اول معلمی در این روستا و روستاهای اطراف احساسکردم که ساکنان این روستاها نیازمند یک فضای فرهنگی همانند کتابخانه هستند. بلافاصله با چند نفر از آشنایان و همچنین معاون فرهنگی وقت روزنامه قدس که از دوستان صمیمی من بود، موضوع را مطرح کردم. دوستان نیز هرکدام در حد توان خود قول مساعد برای همکاری دادند. سپس با کمک شاگردانم مکانی را برای کتابخانه در نظر گرفتیم و بعد از اتمام کار ساخت کتابخانه، تعداد زیادی کتاب را که خریداری و یا توسط دوستان هدیه شده بود به محل کتابخانه آورده و در قفسهها چیدیم. بعد از آن نیز از طریق دانشآموزان مدرسه اطلاعرسانی لازم درباره کتابخانه به اهالی روستا انجام شد. چند روزی گذشت، اما خبری از آمدن اهالی روستا به کتابخانه و امانتگرفتن کتاب نشد.
مردهای روستا علاقه چندانی به کتاب و کتابخوانی نداشتند، اما متوجه شدم که خانمها به مطالعه کتاب علاقهمند هستند. به همین دلیل شیوه نوینی را برای علاقهمندکردن اهالی به فرهنگ کتابخوانی استفاده کردیم. به یکی از شاگردانم گفتم الاغش را بیاورد و بعد از آن تعدادی از کتابها را روی خورجین الاغ گذاشتیم و روی یک تکه کاغذ عبارت «کتابخانه سیار» را نوشتیم و به در منزل اهالی روستا رفتیم و کتابهای مختلف را در اختیار آنها گذاشتیم. چند روز اینکار را تکرار کردیم، به تدریج اهالی روستا به ویژه خانمها به کتابخوانی علاقهمند شدند و بعد از آن خودشان به محل کتابخانه آمده و کتابهای مورد نظر خود را تهیه میکردند. با اجرای موفق ایجاد کتابخانه در روستای «مارشک» به فکر اجرای این طرح در روستاهای اطراف افتادم و بعد از پیگیری و هماهنگیهای لازم، دو کتابخانه دیگر را نیز در روستای «جنگ» و «بلغور» احداث کردیم. درحال حاضر کتابخانههای این ۳ روستا دارای بیش از ۱۵ هزار جلد کتاب مختلف هستند. اهالی روستا نیز اشتیاق زیادی به مطالعه کتاب پیدا کردهاند و کتابخوانی در فرهنگ و روش زندگی آنها تأثیرات مثبتی داشته است. یکی دیگر از اقدامات ما آگاهی مردم روستا و منطقه از اخبار روز بود. با تأسیس ایستگاه مطالعه یا همان دکه روزنامه، از طریق هماهنگی با مدیران روزنامههای شهرآرا، قدس و خراسان هر روز چند نسخه از این نشریات را رایگان تهیه و در اختیار مدیران، مغازهدارها و افراد محلی قرار میدادیم تا با مطالعه روزنامه از خبرهای روز دنیا آگاه شوند. این اتفاق برای اولین بار در ایران توسط گروه ما انجام شد. بعدها این اقدام برجسته طی یک فیلم مستند به نام «رد پای او» تهیه شده و در شبکههای ۱، ۲، مستند و شبکه محلی خراسان رضوی به نمایش درآمد.
زیارت امام رضا (ع) برای دانشآموزان زرنگ
معلم سابق روستاهای منطقه آموزشی تبادکان در طرحی ابتکاری به عنوان هدیه و تشویق، دانشآموزان زرنگ و برتر مدرسه را با ماشین شخصی خود به زیارت حرم امام رضا (ع) میآورد.
فیض با تأیید این مطلب میگوید: روستای مارشک و روستاهای اطراف در فاصله ۹۰ کیلومتری شهر مشهد قرار دارند. به دلیل بعد مسافت، کوهستانی بودن مسیر و همچنین نبود وسایل حمل و نقل عمومی، بیشتر دانشآموزان روستا حرم مطهر امام رضا (ع) را زیارت نکرده بودند و خیلیها بزرگترین آرزویشان دیدن شهر مشهد و زیارت بارگاه منور رضوی بود. با آگاهی از این موضوع به دانشآموزان روستا گفتم که اگر درسشان را خوب بخوانند و نمره عالی بگیرند، به عنوان هدیه و پاداش آنها را به زیارت امام رضا (ع) خواهم برد. دانشآموزان با شنیدن این پیشنهاد بسیار هیجانزده شده و با تمام توان به رقابت با هم میپرداختند، بعد از طرح این موضوع درس و یادگیری بچهها به طور محسوسی پیشرفت کرد. یک رقابت سالم بین دانشآموزان اتفاق افتاده بود که نتیجه آن اردوی یک روزه مشهد و حظ معنوی و تفریحی بود. طبیعتا موضوع را با مدیران آموزش و پرورش در میان گذاشتم، البته آنها در ابتدا با این موضوع مخالفت کردند، اما بعد از اصرار بچهها به شرط رضایت کتبی والدین و تعهد بنده مبنی بر حفظ سلامت دانشآموزان با موضوع اردوهای یک روزه ما موافقت شد. در همان سال خودروی پرایدی خریده بودم، روز تعطیل با همان پراید به روستا میرفتم و چند نفر از بچههای زرنگ را که از قبل هماهنگ شده بودند سوار پراید کرده و به طرف مشهد حرکت میکردیم. بعد از زیارت حرم امام رضا (ع) به دیدن برخی مناطق دیدنی مشهد مثل خواجه ربیع، سینما، طرقبه و شاندیز و باغ وحش وکیلآباد میرفتیم و بعد از صرف ناهار دوباره به طرف روستا حرکت میکردیم و حوالی غروب بچهها را به خانههایشان میرساندم. خاطرات این روز به یاد ماندنی و تأثیر معنوی و روحانی این سفر زیارتی و تفریحی هنوز بعد از گذشت سالها در ذهن و خاطرات بچههای روستا باقی مانده است و از آن به عنوان بهترین سفر اردویی دوران مدرسه خود یاد میکنند.
ایجاد تشکل خیریه یاد یاران صمیمی
سید اسعد فیض در کنار اهمیت دادن به درس و مشق شاگردانش، برای کمک به دانشآموزان و خانوادههای نیازمند روستا، تشکلی خیریه به نام «یاد یاران صمیمی» ایجاد میکند.
فیض در توضیح این مطلب میگوید: در سالهای ابتدایی تدریسم در روستا با تکیه بر همان ارتباط و دوستی صمیمانهای که با دانشآموزان و حتی خانوادههای آنها داشتم، هر زمان که احساس میکردم دانشآموز یا خانوادهای دچار مشکلات مالی و اقتصادی است، با همیاری دوستان و آشنایانی که در شهر داشتم، کمکهایی را جمعآوری کرده و در اختیار خانوادههای نیازمند قرار میدادیم. در همان زمان برای اولین بار در روستا (دیوار همدلی) را راه انداختیم. دوستان، آشنایان و افرادی که به بنده اعتماد و اطمینان داشتند، لباس، اسباببازی، نوشتافزار حتی وسایل خانه مثل تلویزیون، بخاری و وسایل آشپزخانه را که تهیه کرده بودند در اختیارم گذاشته و بنده نیز این وسایل را در دیوار همدلی روستا قرار میدادم. خانوادههای نیازمند نیز وسایلی را که احتیاج داشتند از دیوار همدلی برداشته و استفاده میکردند. ما حتی درباره خدمات پزشکی و سلامت نیز با کمک دوستان دکتر و پزشکی که در مشهد داشتیم به کمک بیماران روستا میرفتیم و دکترها رایگان به درمان بیماران روستایی میپرداختند. بعد از سالها فعالیت در امور خیریه، درسال ۱۳۹۳ تشکلی رسمی را برای کمک به دانشآموزان و خانوادههای نیازمند آنها به نام بنیاد خیریه «یاد یاران صمیمی» تأسیس کردیم. یکی از موضوعهای جالب درباره این تشکل خیریه این بود که تعدادی از خیران دانشآموزانی بودند که سالها قبل شاگرد خود من بودند. ما در این تشکل خیریه کمکهای جمعآوری شده نقدی و غیرنقدی را بعد از بررسی و شناسایی افراد نیازمند روستا توسط معتمدان محلی در اختیار نیازمندان قرار میدهیم. فعالیت این تشکل هر روز درحال گسترش است و ما امروز حتی در تهیه جهیزیه برای دختران نیازمند نیز فعال هستیم.
نمایشگاه فرهنگ، هنر و روستا
سید اسعد فیض به عنوان یک فعال فرهنگی و اجتماعی در معرفی فرهنگ و ظرفیتهای روستا به مردم شهر نقش فعالی داشته و به پاس این فعالیتها عنوان «شهروند برتر» را نیز کسب کرده است.
فیض با تأیید این مطلب میگوید: یکی از مواردی که خیلی دوست داشتم انجام دهم، معرفی ظرفیتهای روستا به مردم شهر بود، تا اینکه سرانجام این فرصت چند سال قبل فراهم شد. در ابتدای کار به کمک تعدادی از دانشآموزان مدرسه، سالن مدرسه را رنگآمیزی و برای برپایی نمایشگاهی با نام (فرهنگ، هنر و روستا) آمادهکردیم، خانوادههای روستایی نیز انواع و اقسام وسایل و لوازم قدیمی مانند «آسیابدستی»، «چرخ ریسندگی»، «دار قالیبافی» و انواع «غذاهای سنتی» روستا را تهیه و به محل نمایشگاه آوردند. بعد از آن با دعوت عمومی از هنرمندان، مسئولان آموزش و پرورش، شهرداری مشهد و مسئول هنرهای تجسمی خواستیم که از این نمایشگاه بازدیدکنند. آنها نیز با شرکت و حضور حداکثری خود از این نمایشگاه دیدن کردند. بعد از بازدید با درخواست بازدیدکنندگان، قرار شد نمایشگاه در مشهد نیز برگزار شود. با هماهنگی معاونت فرهنگی شهرداری نمایشگاهی با همین عنوان (فرهنگ، هنر و روستا) در مشهد برگزار شد که مورد استقبال خوب شهروندان مشهدی قرار گرفت و به تقاضای مردم و مسئولان این نمایشگاه یک روزه به مدت دوهفته ادامه داشت.
بعد از این نمایشگاه همزمان با برگزاری نمایشگاه (مشهد، شهر دوستداشتنی) معاونت شهرداری غرفهای در اختیار ما قرار داد، ما نیز درطول برگزاری نمایشگاه ظرفیتها، صنایعدستی و غذاهای سنتی روستا را به بازدیدکنندگان معرفیکردیم. چند ماه بعد از برگزاری نمایشگاه «مشهد، شهر دوستداشتنی» به دلیل فعالیتهای فرهنگی و اجتماعیای که با شهرداری مشهد داشتم، در جشنواره مفلحون که ویژه معرفی شهروندان برتر بود، اسمم درمیان ۱۸۰۰ نفر از شهروندان برتر به دفتر مرکزی شوراهای اجتماعی محلات مشهد معرفی شد و در انتخاب نهایی به عنوان یکی از ۶۰ نفر شهروندان برتر محلات مشهد (رضا شهر) انتخاب و مورد تقدیر قرار گرفتم. اداره پست، تمبر یادبود این روز را با عکس خودم چاپکرد. تاکنون نیز ۳ مستند از فعالیتهای فرهنگی و اجتماعیای که در طول این ۳۲ سال انجام دادهام توسط مستندسازان تهیه شده است. در همه این مستندات سعیشده ظرفیتهای روستایی و استعدادهای جوان و دانشآموزان روستا نشانداده شود. بعد ازگذشت ۳۲ سال معلمی از اینکه توانستهام به عنوان پدر معنوی و معلم دانشآموزان روستاهای محروم از آنها حمایت کنم خیلی خوشحال هستم، ارتباطی دوطرفه و صمیمی همچون پدر و پسر.
استعدادهای درخشان دانشآموزی
مسعود کیوانی متولد سال ۱۳۴۳ در مشهد است. او که از دوران سربازی به عنوان معلم سرباز خدمت معلمی در مناطق محروم را شروع کرده به این خدمت تا به امروز ادامه داده است.
کیوانی با تأیید این مطلب میگوید: در ۱۸ سالگی به عنوان معلم سرباز، کار معلمی را شروع کردم و از سال ۱۳۶۷ تا به امروز در منطقه آموزش و پرورش تبادکان مشغول انجام وظیفه هستم. ۶ سال قبل بازنشست شدم، اما به تقاضای مسئولان و علاقه خودم برای خدمت به دانشآموزان مناطق محروم، کارم را به عنوان معلم ادامه دادم و درحال حاضر به عنوان مسئول پژوهش سرای خوارزمی درخدمت دانشآموزان منطقه تبادکان هستم. درطول این سالهای طولانی با عناوین مختلف معلم، مدیر مدرسه و دبیرستان، مدیر هنرستان، مدیر مرکز پیشدانشگاهی، مدیر مرکز پژوهشی و مدیریت مجتمع شبانهروزی خدمت کردهام و تقریبا تمام این ۳۶ سال را در مناطق محروم و ۳۲ سال آن را نیز در منطقه آموزش و پرورش تبادکان سپری کردهام. در طول این سالها به این باور رسیدهام که دانشآموزان مناطق حاشیه شهر و محروم، استعدادهای بالقوه بسیاری دارند. استعدادهایی که هر زمان مورد حمایت قرارگرفته و به بروز و ظهور رسیدهاند توانستهاند رتبههای برتر جشنوارههای علمی و دانشآموزی کشور را فتح کنند.
همین منطقه آموزش و پرورش تبادکان در جشنواره امسال موفق به کسب ۱۰ رتبه برتر کشور شده است، این درحالی است که دانشآموزان برخی استانها (۵ استان کشور) حتی یک رتبه کشوری هم کسب نکردند. ما در منطقه آموزش و پرورش تبادکان بهترین و باسابقهترین معلمها را در اختیار داریم. مشکل ما نداشتن ابزار و وسایل آموزشی و علمی است. ما در همین پژوهشسرای خوارزمی، با کمبود وسایل آزمایشگاهی مثل تلسکوپ، رایانه و دیگر وسایل نرمافزاری روبهرو هستیم و گاهی اوقات برای انجام یک آزمایش باید به دیگر پژوهشسرای واقع در نواحی مختلف آموزش و پرورش مشهد برویم. پژوهشسرایی واقع در منطقه بالاشهر و ثروتمند مشهد که به پیشرفتهترین وسایل آزمایشگاهی مجهز است، اما به دلیل نبود استقبال دانشآموزان حتیگاهی اوقات سالی یک مرتبه هم از این وسایل استفاده نمیشود، من از خیران مدرسهساز میخواهم همانطور که حامی امر مدرسهسازی هستند، در ایجاد پژوهشسراها و تهیه وسایل پژوهشی و علمی نیز فعال شوند، چون بیشتر دانشآموزان نخبه و ممتاز از طریق همین پژوهشسراها کشف و آماده حضور در مسابقات علمی کشور و حتی بینالمللی شدهاند.
مجری طرح آموزشهای دوگانه در کشور
مدیر پژوهشسرای خوارزمی منطقه آموزشی تبادکان که در سابقه خدمتی خود، مدیر هنرستان نیز بوده است، عنوان یکی از دستاندرکاران اجرای طرح آموزشهای دوگانه برای اولینبار درکشور را در پرونده کاری خود دارد.
کیوانی میگوید: در سالهایی که مدیر دبیرستان کارودانش انصاری بودم، به دلیل نبود کارگاههای آموزشی و عملی مناسب در دبیرستان، دانشآموزان در بخش کلاسهای عملی با مشکلات زیادی روبه رو بودند، برای برطرف کردن این مشکل، با الگوبرداری از طرح دو آل (کار مدرسه وخانه) که در کشور آلمان اجرا شده بود و با بومیسازی این طرح، برای اولین بار در کشور طرح آموزشهای دوگانه در دبیرستان انصاری بهطور پایلوت و آزمایشی به مرحله اجرا درآمد و دانشآموزان کلاسهای عملی خود را درکارگاههای صنعتی خارج از فضای دبیرستان برگزار میکردند.
اجرای این طرح نتایج خوبی به دنبال داشت و در سالهای بعد این طرح بهطور گسترده در دیگر استانهای کشور به مرحله اجرا درآمد. در راستای اجرای این طرح، تعدادی از دانشآموزان هنرستانی ما که از لحاظ اقتصادی در وضعیت ضعیفی قرار داشتند، حتی توانستند با کارکردن درکارگاههای شخصی و شهرکهای صنعتی، مبالغی را به عنوان دستمزد دریافتکرده و این پول را صرف هزینههای مدرسه و خانواده کنند. تعدادی از همین شاگردان هنرستانی نیز به دلیل داشتن استعداد و تلاش مورد قبول در کارگاه صنعتی بعد از فارغالتحصیلی در همان کارگاه استخدام شده و به کار خود ادامه دادند. به عنوان معلم و در قالب تشکلهای مردمی که در زیر مجموعه آموزش و پرورش منطقه تبادکان قراردارد، همواره درکنار دانشآموزان محروم و ضعیف قرار داشتم و از طریق کمکهای نقدی وغیرنقدی دانشآموزان را حمایت و یاری کردهایم.
آموزش به بیسوادان روستایی
محمدکلیدری، متولد سال ۱۳۴۳ در روستای کلیدر نیشابور است. او معلمی را از مناطق محروم شهرستان چناران شروع میکند و درکنار تدریس به شاگردان، تدریس به والدین بیسواد دانشآموزان را نیز انجام میدهد.
کلیدری با تأیید این مطلب میگوید: سال ۱۳۶۵ درکنکور رشته تربیت معلم قبول شدم و بعد از اتمام تحصیلات درمرکز تربیت معلم خورشیدی (بهشتی) جذب آموزش و پرورش شهرستان چناران شدم و همزمان به عنوان مدیر آموزگار تدریس در روستاهای قم و سمندر را شروع کردم. وضعیت درسی بچهها به دلیل بیتوجهی و نبود امکانات آموزشی بسیار ضعیف بود، به همین دلیل از همان روزهای اول، دوساعت کلاس فوقالعاده برای دانشآموزان در نظر گرفتم و از ساعت ۲ تا ۴ بعد از ظهر بهطور فوقالعاده برای دانشآموزان تدریس میکردم. بعد از چند ماه تدریس و آموزش، وضعیت درسی بچهها بهبود یافت و دانشآموزانی که ضعیفتر بودند، توانستند خودشان را با درسهای مدرسه هماهنگکنند. بعدها که مسئولان آموزش و پرورش چناران از این موضوع آگاه شدند، از من خواستند که ساعات فوقالعاده درسی را ثبت کنم تا دستمزد آن به حسابم ریخته شود، اما من که این کار را برای رضای خدا انجام داده بودم، با این امر مخالفت کردم. در همان سالها درجریان ارتباط بیشتر با والدین دانشآموزان متوجه شدم که بیشتر پدرومادرهای دانشآموزان بیسواد هستند و به همین دلیل با مشکلات زیادی روبه رو هستند، موضوع را با نهضت سوادآموزی شهرستان مطرح کردم و از آنها خواستم که برای سوادآموزی اهالی این دو روستا اقدام کنند.
نهضت سوادآموزی نیز به دلیل نبود معلم و دوری راه نتوانست کاری انجام دهد، تصمیم گرفتم خودم آموزش سوادآموزی به مردم روستا را انجام دهم. ثبتنامها انجام شد و کلاس آموزش بزرگسالان را در داخل مدرسه تشکیل دادیم و به عنوان معلم آموزش به روستاییان را شروع کردم. بعد از چند ماه تلاش مداوم و شبانهروزی، والدین بسیاری سواد خواندن و نوشتن را آموختند. این موضوع یکی از بهترین اتفاقات دوران معلمی من بود، بعد از چند ماه با حضور معلمان نهضت، سوادآموزی به دیگر روستاییان بیسواد منطقه پیگیری شد.