به گزارش شهرآرانیوز بچه اند دیگر. شطینت و بازیگوشی خمیرمایه وجودشان است؛ اصلا اگر قرار باشد همه اش آرام و دست به سینه بنشینند روی نیمکت، باید به سلامت و خوب بودن حالشان شک کرد. تصور کنید تعدادشان بشود دو یا چند برابر ظرفیت کلاس؛ آن وقت است که معلم، هر قدر هم کاربلد باشد، میشود چیزی در حد مبصر و عمده توانش را باید برای ساکت کردن دانش آموزانش و نشاندن آنها سر جایشان خرج کند. در این شرایط، آموزش دادن و پروراندن این همه استعداد انباشته شده در کلاس، از اولویت نخست به جایگاه چندم سقوط خواهد کرد؟ سرانه ها، کارشناسان و والدینی که فرزندانشان گرفتار شرایط یادشده هستند، به کمکمان آمده اند تا به این سؤال پاسخ بدهیم.
ابتدا یک پیام بود؛ از سوی پدری که پسر دبستانی اش در مدرسهای واقع در پنجتن ۷۰ درس میخواند. خودش را نوروزی معرفی میکند و گله مندانه از کلاسهایی میگوید که جمعیت دانش آموزان آن از چهل نفر عبور کرده است. شیطنت پسربچههایی در این سن و سال، ضرب در عدد چهل و خوردهای، تقسیم بر فضای محدود کلاس، مساوی است با یک دنیا همهمه و تمرکز حداقلی معلم و بچهها برای یاد دادن و یاد گرفتن. آن طور که میگوید ماجرا به این مدرسه خلاصه نمیشود و دبستان دخترانه فرزند دیگرش، درست در همان محدوده، وضعیتی کاملا مشابه دارد.
پیام بعدی را از مدرسهای دیگر دریافت میکنیم که با محدوده نخست، شانزده کیلومتر فاصله دارد، اما آسمان مشکلات آن به همان رنگی است که توصیف شد. مادر این دانش آموز پسر که مایل به درج نامش در این گزارش نیست، درباره وضعیت مدرسه ابتدایی «شهریاری» واقع در شهرک مهرگان میگوید: پسر من کلاس اولی است. جمعیت کلاسشان ۴۳ نفر است. چند روز پیش برای جلسه به مدرسه رفته بودیم. معلم پسرم رک و راست گفت که من هرروز به اندازه پنج تا زنگ چهل و پنج دقیقهای فرصت دارم. با جمعیت کلاس، به هر دانش آموز به صورت میانگین در هر زنگ یک دقیقه و هرروز پنج دقیقه وقت میرسد؛ در هفته حداکثر میشود ۲۵ تا ۳۰ دقیقه. پس خودتان با بچه هایتان خیلی کار کنید.
پیامهای والدین گله مند، بیش از مواردی است که اشاره شد. هر یک برای بیان ناراحتی از وضعیتی که به ناچار در آن قرار گرفته است، به یک گوشه از چهل تکه مشکلات کلاسهای پر جمعیت اشاره میکند؛ مثلا یکی از آنها از مدرسه پسرانه چهارده معصوم، واقع در خیابان شهید قربانی میگوید که تا پشت در کلاس ها، صندلی چیده شده است و موقع باز کردن در، باید حداقل یک صندلی برداشته شود تا بتوان رفت و آمد کرد.
آن طور که این مادر میگوید جمعیت کلاسها به حدی بالاست و دانش آموزان آن قدر چفت در چفت مینشینند و گرمشان میشود که دیگر در فصل سرما به بخاری نیازی احساس نمیشود. تعدادی از مساجد محدوده طبرسی، مثل مسجد امام حسن عسکری (ع)، برای کمک به این شرایط پای کار آمده اند، اما مشکل اینجاست که دانش آموز، دست کم برای امتحان دادن باید در یکی از مدارس ثبت نام کرده باشد؛ مدارس و کلاسهایی که از مرحله اشباع عبور کرده اند و از ثبت نام جدید امتناع میکنند.
خانم سعیدیان، مادر دیگری که دخترش در پایه چهارم ابتدایی مدرسه شهید احمدی روشن در مهرگان درس میخواند، جمعیت کلاس فرزندش را ۴۵ نفر بیان میکند. پیام دیگر از مدرسه امام حسن مجتبی (ع) در شهید قربانی ۳ است که اذعان میکند به دو شیفته بودن کار برای معلم فرزندش؛ موضوعی که باز هم باعث نشده است از جمعیت کلاسها کم شود و تعداد همچنان در حد چهل نفر است.
ناتوانی معلم برای بررسی تکالیف دانش آموزان، تدریس ناقص، نیمه کاره ماندن کارهای کلاسی و بیمار شدن دانش آموزان به دلیل نزدیک نشستن بیش از اندازه آنها در کنار هم، از مشکلاتی است که یکی دیگر از والدین با ما در میان میگذارد و ادامه میدهد: معلم دخترم به خاطر شلوغی کلاس و اینکه ریاضی درس دادن به این همه دانش آموز در یک زنگ ممکن نیست، زنگ قرآن و هنر و ورزش را هم زنگ ریاضی کرده است. مدرسه رفتن برای دخترم خسته کننده شده است.
نقدهای والدین به وضعیت کلاسهای پرجمعیت مهم است، اما همه ماجرا نیست. روی دیگر این سکه، فشار کاریای است که به معلم وارد میشود و محمد، با استفاده از فرصت زنگ تفریح گوشهای از آن را با ما در میان میگذارد. «مدارسی که من در آنها درس میدهم، دو شیفته هستند و در ناحیه ۲ آموزش و پرورش مشهد واقع شده اند؛ دقیق ترش را بخواهید، میشود در محدوده طرق. هر دو مدرسه، کلاسهای شلوغی هستند؛ مثلا کلاسهای اول یکی از این مدارس، بین ۳۹ تا ۴۳ نفر دانش آموز دارد. کلاسهای دوم و سوم نیز همین طورند و همگی بالای چهل نفر دانش آموز دارند. وضعیت کلاسهای چهارم که واقعا خراب است و هر یک ۴۵ نفر دانش آموز دارند. کاری نمیشود کرد. فضا نداریم. فضا هم داشته باشیم، معلم نداریم.
او که تجربه تدریسش در مدارس ابتدایی به مرز پنجمین سال نزدیک میشود، میگوید: قطعا در کلاسهای پرجمعیت معلم در حد مبصر است. فقط باید به بچهها بگوید: بنشین، چرا حرف میزنی، به هم کلاسی ات کاری نداشته باش و. چهل و چند بچه اگر فقط بخواهند کتاب و دفترشان را از کیفشان در بیاورند، کلی سر و صدا ایجاد میشود. از همین قسمت شروع کنید و بروید بالا. در چنین کلاسی هیچ کار گروهی نمیشود انجام داد. نمیشود تکالیف بچهها را درست نگاه کرد و روی رفع اشکال وقت گذاشت. مجبوری بخشی از کار را به دانش آموزانت واگذار کنی.
تجربه اش را ریزتر میکند تا بهتر متوجه دشواری کاری بشویم که او و همکارانش در کلاسهای پرجمعیت انجام میدهند؛ «یک زنگ باید املا بگیری و یک زنگ باید وقت بگذاری برای تصحیح دفترهای دانش آموزان. اگر هفتهای دو بار املا داشته باشی، عملا چهار زنگت گرفته میشود. این معضل است و عجیب اذیت میکند.»
او ادامه میدهد: باور کنید فهماندن مطالب به دانش آموزان زمان میخواهد و در کلاسهای پر جمعیتی که ما داریم، برای این کار فرصتی نیست. میتوانید تصور کنید سرمشق دادن به چهل و دو سه بچه کلاس اولی چقدر زمان میبرد؟
این دشواریهای هر روزه باعث شده است پرداختن به کارهای پرورشی برای محمد به آرزو تبدیل شود؛ یافتن فرصتی که بتواند فارغ از دغدغه علوم و ریاضی با بچههای کلاس، برنامههای تربیتی مشترکی را اجرا کند؛ برنامههایی که اگر نباشند، صرف علوم و ریاضی به درد آینده شان نخواهد خورد.
با لبخندی که رنگی از شادی ندارد و پر از حس تأسف است، صحبت هایش را این طور خاتمه میدهد: با این منوال، میشود گفت که آموزش و پرورش در امثال مدارس دولتیای که من در آنها تدریس میکنم به پایینترین سطح ممکن رسیده است. به همکاران و کارشناسان آموزش و پرورش هم شرایط را منتقل کردیم. عجیب است، اما به من گفتند: شما فقط مبصر باشید.