امین خرمی | شهرآرانیوز سرزمین پهناور ایران لبریز از قصه ها، داستان ها، متل ها، مثلها و فولکلورهایی است که هریک، عظمتی از تاریخ و تمدن این سرزمین پرمهر را بازتاب میدهند. در نتیجه چه مرجع و بستری جذابتر از حوزه درام و خلق اثر دراماتیک در گونه تئاتر برای به اشتراک گذاشتن این داشتههای بزرگ فرهنگی. جشنواره تئاتر مناطق میزبان نمایندگان هنرمندان تئاتری از چند استان کشور است و همواره چشم مخاطبانش بر آثاری دوخته شده است که از استانهای متنوع کشورمان در یک منطقه متمرکز شده اند. هنرمندان این جشنواره بناست در چند روز جشنواره هم به رقابت بپردازند و هم این آثار را با مخاطبان قسمت کنند.
در نتیجه مخاطبان مدام پی این میگردند که آیا در رویارویی با اثری از این استان یا آن استان، قرار است باز نمایشهای روز آپارتمانی با رویکردهای مانیفست گونه فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی با نگاه انتقادی را ببینند یا قرار است فصل و دقایقی از زیستشان در یک سالن تئاتری را به دل سپردگی به بخشی از همان داشتههای عمیق موزاییک فرهنگی به این سرزمین زیبا گره بزنند. باید گفت «مچ مدک» گامی شگرف ازسوی هنرمندان سیستان وبلوچستان برای بازتاب یکی از دغدغههای عظیم مردمان سخت کوش این استان پهناور و زیبای کشورمان است.
آن چنان که در نخستین رویارویی مخاطب با این اثر در برنوشت (بروشور) آن آمده «روایت ناعادلانه از حمله ملخها به بلوچستان!» و ذیل آن ذکر شده است «ملخ، آفت همیشگی کشتزار و نخل است و نخل، تمامی هستی بلوچ؛ آن گاه که نخلها ایستاده غارت میشوند، بلوچ راهی به جز ازبین بردن آفت ندارد و جهان میشود میدان کارزار بلوچ؛ مَچ و مَدَک». اما چه حیف! اما چه تلخ! چقدر حسرت و دریغ برای مخاطبی است که صحنهای فصلی از کشتزار باغات نخل بلوچستان و کاههای همیشه روی زمین آن را میبیند و در ارتباط گیری با این اثر، کمتر درمی یابد که مؤلفههای آشنا برای مخاطبی که با فرهنگ او آشنایی ندارد، در کجای اثر نهفته شده است.
استفاده کردن از سازهای سنتی مردمان بلوچ و تمرکز، به همان اندازه برای مخاطبی که گوشش به موسیقیهای نازل این روزها عادت کرده، فرح بخش است و دریافت نکردن دیالوگهایی که به زبان زیبای بلوچی، اما ناآشنا برای مخاطبان غیربلوچ در درک، فهم و معنا میتوانست سهمی زیاد داشته باشد به دل نمینشیند.
این اثر، نمایشی مبتنی بر موسیقی و حرکات فرم است. نمایش «مچ مدک» نمایش قدرت بدن بازیگران است و الحق والانصاف باید گفت که در این حوزه، شناخت ریتم و فضای هم گام با جنس روایت وام گرفته از کهن الگوی نبرد «خیر و شر»، تنها مؤلفههای آشنا برای مخاطب است. اما مخاطب چند دقیقه از یک نمایش چهل دقیقهای را میتواند با درک و دریافت مؤلفه مبارزه خیر و شر، در قالب زبان بدن یک بازیگر و تک دیالوگهایی که معنایی از آنها درنمی یابد، سپری کند؟
این همان مدار استمراری است که در سالن اردیبهشت مشهد به عنوان میزبان این اثر که در میان مخاطبانش تعدادی از هنرمندان دیگر گروههای مهمان از سیستان وبلوچستان را شاهد است، میتوان رصد کرد. مخاطبان سیستانی و بلوچستانی که غرق و جذب این کار میشوند، گاه غلیان احساساتشان را با بیان تک جملهها یا نثار «آفرینی» به گروه اجراکننده برای گروه مخاطب خاص و هم استانی «مچ مدک» نشان میدهند و دیگر مخاطبان را مات ومبهوتتر به آنها و صحنه نگه میدارد. معدود دیالوگهای این اثر در کنار تأکید کارگردان بر هویت آن به عنوان نمایشی بازتاب دهنده فرهنگ بلوچ و وام گرفته از متل ها، مثلها و روایتهای فولکلور این استان زرخیز، حتی به قدر چند جمله با زبان فارسی به منظور ارتباط معنایی و داستانی برای مخاطب جایی نمیگذارد.
اینجاست که مخاطب به همان اندازه که در دقایق ابتدایی از موسیقی زیبا، طراحی صحنه متفاوت و بدن آشنای بازیگران این اثر با ریتمها و موتیفهای حرکات مدرن در بطن یک نمایش سنتی برآمده از کهن الگوهای چندین هزارساله در این استان لذت میبرد، بعد از سپری کردن این دقایق کوتاه، مدام در خود فرومی رود! چراکه نه زبان بازیگران نمایش را درمی یابد و نه تنوعی را در تغییر ریتم و لحن موسیقی، آواز و رقابت تکرارشونده نبرد خیر و شر میبیند!
بار دیگر به ابتدای این نوشتار روایت گونه بازگردیم؛ جایی که بناست مهمترین دغدغه فرد بلوچ که هستی و نیستی اوست، یعنی کشتزار نخل او که به دست ملخها غارت میشود و تمام سرمایه عمر و زندگی او در پس چند ساعت یا چند روز به یغما میرود، بازنمایی شود و چه گرهی از این بزرگتر برای تبدیلش به یک درام هیجان انگیز وجود دارد؟!
در پس همین نکات کوچک و رفع آن که گروه «مچ مدک» از کنارش به سادگی گذشته اند، این اثر به همان اندازه برای اجرا در استان سیستان وبلوچستان، در زابل، در زاهدان و در زهک جذاب میشود و حتی میتواند با مخاطبان جهانی دوستدار روایتهای فولکلور ایرانی ارتباط بگیرد؛ اما در صورت رفع نشدن این نقص ها، «مچ مدک» در دیگر نقاط جغرافیایی ایران چندان حرفی برای گفتن ندارد.