محمد عنبرسوز | شهرآرانیوز متفاوتترین فیلم کارنامه کیانوش عیاری، فیلم ساز برجسته و باسابقه سینمای ایران، یک کمدی زرد و دم دستی است که به واسطه حضور دو هنرپیشه محبوب در عرصه طنز، در نخستین روز اکرانش رکوردها را جابه جا کرد؛ اما خیلی زود مخاطبان از این فیلم ناامید شدند و بعید به نظر میرسد که بتواند نقش خاصی را در خاطر مردم و منتقدان ثبت کند.
داستان فیلم آخر کیانوش عیاری که فیلم نامه اش را نیز خودش نوشته شده است، از جایی آغاز میشود که یک مرد ثروتمند عزم سفری شش ماهه به خارج از کشور میکند. او ویلای لاکچری اش را به یونس، سرایدار مورد وثوقش، میسپارد و تأکید میکند که در حفظ و نگهداری ویلا و وسایل آن نهایت دقت و وسواس را به خرج دهد. هم زمان، برادرزن یونس که برای ۲۰۰ میلیون تومان بدهی در آستانه ازدست دادن خانهای است که با مشقت و پس از سالها توانسته است آن را بخرد، برای ویلایی که نزد شوهرخواهرش به امانت گذاشته شده است، نقشه میکشد.
طبیعتا یونس در ابتدا مقاومت میکند، اما با نقشههای احساسی همسر و برادرزنش، راضی میشود که اتاقهای ویلا را اجاره بدهند و با پولش بدهی فرخ را پرداخت کنند. همین روند راضی کردن یونس حدود نیم ساعت از زمان فیلم را با کمترین بار طنز، چند شوخی سخیف پیاپی و البته سکانس عجیب و ناهمساز داخل دریا، به هدر میدهد و پس از آن است که گروههای مختلف مسافران از راه میرسند. روند راضی کردن یونس هم با روشهایی غیراخلاقی و سوءاستفاده از احساسات یک مرد نامتعادل رقم میخورد که چنین تمهیداتی در فیلم نامه، از فیلم سازی مانند عیاری پذیرفتنی نیست.
با ورود مسافران، ظرفیتهای مهم قصه به مخاطب چشمک میزنند؛ ظرفیتهایی از این قبیل که بحرانهایی پدید آید و آدمهایی که تا لحظاتی قبل یکدیگر را نمیشناختند، یک جمع را تشکیل دهند و مشکل را با دست به دست هم دادن حل کنند. مشخصا باتوجه به گرایشهای سنتی شخصیت یونس و تقابلش با همه کسانی که برای تفریح به ویلا میآیند، «ویلای ساحلی» میتوانست به فیلمی گرم با ایده مهم رواداری و پذیرش اختلاف در سبکهای زندگی تبدیل شود و از جهاتی به راه فیلم «مهمان مامان» برود. نویسنده فیلم نامه، اما همه موقعیتهای دراماتیک مهم و تأمل برانگیز را ذبح میکند و ماجرا را به شوخیهای تکراری فیلمهای زرد تقلیل میدهد.
مشخصا در سکانس دعوای دسته جمعی، کار میتوانست با فریادهای کمتر و به نحوی انسانی مدیریت شود؛ نه اینکه همه به فراری دادن دختر فکر کنند و بس. در نمونهای دیگر، در سکانسی که یونس شب را روی راه پله سر میکند تا مراقب جوانها باشد و چند ثانیهای با مسافر جوان هم کلام میشود، چیزی از جنس مفاهمه و درک متقابل بین این دو نفر درحال شکل گرفتن است که ادامه پیدا نمیکند.
پایان بندی این قصه بدترین انتخاب نویسنده است؛ جایی که به شخصیتهای خاطی نه تنها گزندی نمیرسد، بلکه در وجود هیچ کدامشان (به جز یونس در مکالمه تصویری با چاوشی) نشانهای از پشیمانی بابت خیانت در امانت به چشم نمیخورد. در این زمینه، واکنش صاحب ویلا غیرواقعی (بخوانید هندی) است و فرجام فرخ را نیز به نوعی میتوانیم به مثابه جاروکردن زیر پای مفاهیم اخلاقی در نظر بگیریم. سه بازیگر اصلی «ویلای ساحلی»، رضاعطاران، پژمان جمشیدی و ریمارامین فر هستند که دو نفر اول چهرههایی محبوب و مناسب برای یک فیلم گیشهای به حساب میآیند.
بااین حال، هر سه نفر نسبت به نقشهای دیگرشان ضعیفتر ظاهر شده اند و مشخصا عطاران که صرف حضورش میتواند هر فیلمی را برای مخاطب دل پذیر کند، در این فیلم حضوری بی رمق و کم اثر دارد. نکته عجیب گروه بازیگران این اثر، حضور بی مورد مرحوم کیومرث پوراحمد (در نقش خودش) و علی سرتیپی (در نقش آقای چاوشی، صاحب ویلا) است. با احترام به هر دو نفر، این شکل از حضور کوتاه یک فرد معروف و غیربازیگر در فیلمهای گیشه ای، چیزی به جز تلاش برای فریب مخاطب نیست؛ هرچند که عدهای مایل اند از این قبیل انتخابهای بی دلیل، مفاهیم عمیق استخراج کنند.