پرده مخملی سبز که کنار میرود، بوی پارچههای نو با عطر چای درآمیخته به مشامم میخورد. چشم میگردانم و به لباسهای تازه اتوشده آویخته و چادرهای سیاه و رنگی تازه دوختهشده نگاه میکنم. در همان نگاه اول میفهمم که اینجا مثل کارگاههای خیاطی دیگری که تابهحال دیدهام نیست که به اقتضای کار، درهمریخته باشد و همهجا پر از خردهریزهای پارچه. همهچیز در نهایت تمیزی و مرتببودن است. داخل اتاق روی میز چوبی، رومیزی چشمنوازی است از پارچه مخمل سبز و طرح زیبای بتهجقه. با خودم میگویم انگار سبز، رنگ غالب اینجاست؛ رنگ زندگی و سرزندگی. گلدان شمعدانی روی میز هم سرحال است و حتی در این فصل گلهای صورتی ریز داده است. به این میاندیشم که این همه لطافت در فضا، فقط از هنر دستهای زنانه برمیآید که همان موقع دستی زنانه استکان چای را میگذارد پیش رویم. چشمنواز است این ترکیب ایرانی؛ چای خوشرنگ در استکان با پسزمینهای از رومیزی بتهجقه و گلدان شمعدانی! اینجا خیاطخانه حرممطهررضوی است؛ جایی که در آن زنان با هنرشان خدمت درگاه سلطان میکنند.