به گزارش شهرآرانیوز، «انتشارات توس... به به محسن آقای باقرزاده! حالتون چطوره؟ شبیه پیرمردها شدید. نشناختمتون. کار تازه چی دارین؟» شاید دیدن بنیان گذار انتشارات توس مشهد برای رهبر معظم انقلاب یاد خاطرات دهه ۴۰ خورشیدی را زنده کرده است. وقتی محسن باقرزاده جوان در آن سالها تصمیم گرفت انتشاراتی راه بیندازد، نخستین کتابش مجموعه شعر بود. نعمت میرزازاده و محمدرضا شفیعی کدکنی در سال ۱۳۴۳ مشغول جمع آوری اشعار شعرای خراسانی برای کتاب «شعر امروز خراسان» بودند.
یکی از شاعرانی که در ذهن آنها بود، آسیدعلی آقای جوان بود. م. آزرم در خاطراتش میگوید: از آقای خامنهای خواستیم تا اشعارشان را به ما بدهند تا در کتاب درج کنیم، اما ایشان در جواب گفتند من شاعر نیستم. من گفتم چطور میشود کسی که این همه شعر در ذهن دارد و تسلط زیادی بر اشعار سبک هندی دارد، خودش شعری نسروده باشد، اما حدس ما این بود که ایشان به خاطر شرایط زمان اشعارشان را در اختیار ما قرار ندادند.
رهبر معظم انقلاب از همان سالهای نوجوانی و جوانی شیفته کتاب بودند و به گفته خودشان بسیاری از کتابها را از کتابخانه آستان قدس امانت میگرفتند و در همان جا مطالعه میکردند. در یکی از خاطراتشان گفتند که من بسیاری از رمانهای کلاسیک را در کتابخانه آستان قدس میخواندم، به طوری که از صبح زود در آنجا حاضر میشدم و متوجه گذر زمان نمیشدم تا وقتی صدای مؤذن از مأذنههای حرم امام رضا (ع) بلند میشد.
این شیفتگی وصف ناشدنی را ایشان از پدر به ارث برده بودند. ایشان میگفتند: «ما هیچ وقت خوابیدن آقا (پدرم) را نمیدیدیم. ایشان تا دیروقت بیدار میماندند و مشغول مطالعه بودند.» مادرشان نیز شیفته شعر و ادبیات بود. طعم شیرین غزلهای حافظ را از طریق مادرشان چشیدند. حتی زمانی که پدرشان به دلیل کسالتی که بر چشمشان عارض شده بود و بینایی خود را از دست داده بودند، این رویه مطالعه را کنار نگذاشته بودند. آسیدعلی آقا ساعتها برای پدر کتاب میخواند، به طوری که خستگی بر ایشان عارض میشد، اما گاهی خستگی پدر باعث میشد تا خواندن کتاب را متوقف کنند.
در همان کوچه حوض نو که حالا همه آن را با نام آیت ا... سیدجواد خامنهای میشناسند، کتاب فروشی قرار داشته که کتابها را به صورت کرایهای به علاقهمندان امانت میداده است. ایشان در خاطراتشان میگویند: «صاحب مغازه رمانها را به صورت جزوه که در ضمیمه مجلات منتشر میشد به صورت کتاب آماده میکرد و شبی یک قِران کرایه میداد. من هر جزوه را در یک شب میخواندم. به طوری که صدای کتاب فروش درآمد که یعنی چه آقا؟ این طوری نمیشود؟» ایشان رمان «کنت مونت کریستو» را از همین جا کرایه کرده و خوانده بودند. این خاطره را ایشان در مواجهه با یکی از کتاب فروشانی که در نمایشگاه بین المللی کتاب این اثر را به نمایش گذاشته بود، تعریف کردند.
رهبر معظم انقلاب در هر حالی یک کتاب همراه خودشان داشتند. پیش از انقلاب اسلامی پس از جنایت مزدوران شاه در بیمارستان امام رضا (ع)، انقلابیون در آنجا تحصن کردند. در همان روزها نیز ایشان کتابی همراه داشتند و از هر فرصتی برای خواندن کتاب استفاده میکردند.
ایشان پس از گذشت زمان که صاحب فرزند شده بودند، این ارثیه پدری یعنی شیفتگی به مطالعه را به فرزندانشان نیز منتقل کرده بودند. ایشان در یکی از سالهایی که در نمایشگاه کتاب تهران حضور داشتند، به برخی از حاضران گفتند: «در خانه ما همه بدون استثنا قبل خواب کتاب میخوانند و در همان حالت مطالعه به خواب میروند.»
آنهایی که با کتاب و کتاب خوانی انس دارند، همه این روحیات را به خوبی درک میکنند. آنها به خوبی میدانند کسی که با بوی کتاب و کاغذ انس گرفت، دیگر به راحتی نمیتواند از آن دست بکشد و تا همیشه این عشق و علاقه در وجودش خواهد ماند.
حتی زمانی که در جایگاه رهبری انقلاب قرار گرفتند نیز با وجود مشغله زیاد مطالعه را رها نکردند. ایشان در یکی از خاطراتشان گفتند: «برخی به من میگویند شما کی فرصت میکنید تا کتاب بخوانید؟ من روزها فرصت کتاب خواندن ندارم و معمولا شبها پیش از خواب به مطالعه میپردازم.».
اما حالا قضیه کمی فرق میکند. ایشان در جایگاه رهبری انقلاب به همه دغدغههای نویسندهها و ناشران آگاه هستند و با نگاهی پدرانه به دنبال آن اند که مسیر نشر را هموار کنند. کتاب خوانهای حرفهای بهترین کسانی هستند که حالات و روحیات ناشران و نویسندگان را درک میکنند و به خوبی میتوانند نسخهای کامل برای حل مشکلات بپیچند.
این نگاه پدرانه رهبر معظم انقلاب در طول این سالها شامل حال نویسندگان به طور خاص شده است. گاهی برخی وزرا یا مسئولان میگفتند که رهبر معظم انقلاب احوال برخی نویسندگان را میپرسند و از ما میخواهند اوضاع آنان را بررسی کنیم؛ حتی کسانی که در منظومه فکری انقلاب نبودند و به نوعی با سیاستهای نظام مخالفت داشتند، اما ایشان از آنها نیز غافل نمیشدند.
دیدار ایرج افشار، ایران شناس بزرگ دوران ما، یکی از این دیدارها بود که هیچ کس در مخیله اش نمیگنجید این دیدار دونفره در کتابخانه شخصی رهبر معظم انقلاب انجام شده باشد. دکتر حدادعادل در خاطراتش میگوید: «من بعد از مرگ ایرج افشار متوجه شدم که او با آیت ا... خامنهای دیدار کرده است. در مراسم تشییع افشار به دکتر شفیعی کدکنی گفتم: دکتر میدانی افشار با آقای خامنهای دیدار داشته است، آن هم در کتابخانه آقا؟ شفیعی گفت: مگر میشود؟ گفتم من عکس دیدار را دیدم و گزارشش را از دفتر آقا گرفتم. دکتر شفیعی در پاسخ گفت: پس چرا افشار به ما نگفت؟»
این روحیه رهبر معظم انقلاب و این شیفتگی زایدالوصفشان به مطالعه سبقهای طولانی دارد و از سالهای نخست نوجوانی این علاقه در دلشان به ودیعه گذاشته شده است و سالها با این عشق زندگی کرده اند و حالا هم هر سال وقتی در نمایشگاه کتاب حاضر میشوند، میتوان این ذوق وشوق را در چشمانشان دید. به قول خودشان، «در نمایشگاه بگردید و کیف کنید.»